هنگامی که به طور رسمی لباس روحانیت پوشیدم ، قبل از شروع فعالیت های تبلیغی برای زیارت حضرت رضا (ع) به مشهد رفتم . پایین پای حضرت رو به قبله نشستم و زیارت خواندم و در اعتقاد کامل به این جمله از زیارت نامه : « اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی » ، ...
دو نوع درس را در پیش گرفتیم ؛ یکی خصوصی و دیگری عمومی . درس خارج خصوصی را گذراندیم تا در ابتدای کار مطالب را به خوبی بفهمیم . استاد ما در این قسمت حضرت آیت الله حاج شیخ ابوالفضل نجفی خوانساری ، از شاگردان مرحوم آقای شیخ محمد حسین کمپانی بود و برای درس ...
در شیراز بودم ، نامه ای به دستم رسید که نوشته بود : « من استاد و رییس دانشگاه هستم و می خواهم خدمت شما برسم .» اطلاع دادم که به منزل تشریف بیاروند . او با برادرش آمد و گفت : « برادرم فارغ التحصیل انگلستان است و مشکلی دارد که از شما راه حل می خواهد . » او تا ...
آمریکا دریافته بود که اختناق زیاد در کشورهای وابسته و فشار فوق العاده بر گردۀ ملت ها ، مشکلات عدیده ای را در پی خواهد داشت و چه بسا سبب خیزش مردمی و برافتادن حکومت دست نشانده گشته ، در بعضی موارد کشور برای همیشه از بند استعماری اش رها شده ، به بلوک ...
در بندرعباس منبر می رفتم . شب آخر و دقایق پایانی منبر بود . جوانی خوش قیافه و شیک پوش جلو آمد . نامه ای به من داد و سریع در جمعیت ناپدید شد . نامه را خواندم . نوشته بود : « من جوانی هستم که قیافه و ظاهرم خوب است و از مال دنیا چیزی کم ندارم . ساکن بندرعباسم ؛ ...
حضرت امام دستور تظاهرات در روز تاسوعا را صادر کردند . از قضا این روز با روز جهانی حقوق بشر مصادف شده بود و همه به طور نسبی اطمینان داشتند که در آن روز به مردم حمله نمی شود . آقای طالقانی که تازه از زندان آزاد شده بود . اعلامیۀ مستقلی انتشار داد. روحانیت ...
با آن که امام منع کرده بود برای نیمۀ شعبان آن سال جشن و سروری بر پا شود ، انجمن حجتیۀ همدان در باغ بزرگی ، جشن مفصلی به راه انداخته بود و این مسئله به خوبی از جدایی آنها از خط مشی امام حکایت می کرد . من خودم کاملا از ارتباط آنها با ساواک خبر داشتم . قضیه ...
قبل از انقلاب ، روزی در خیابان ری می گذشتم ، جوانی لوطی وار جلوی مرا گرفت و گفت : « من اینجا مغازه دارم و کارهای تعمیر ماشین انجام می دهم . دوست دارم چند دقیقه به مغازۀ بیایی و با هم یک چای بخوریم . » رفتم و ساعتی با او نشستم . او می گفت : « شبی در حال مستی ، ...
برای دهۀ دوم ماه شعبان ، به همدان دعوت شده بودم . میزبانم آقای حاج ابراهیم مقدسیان ، یکی از تجار متدین و بزرگوار همدان بود که در تهران زندگی می کرد . سال 52-1353 بود . چند روزی از منبرم می گذشت و اثر فوق العادۀ آن را بر مردم احساس می کردم . روزی چند جوان ...
من پاریس بودم، چند جلسه از من دعوت برای سخنرانی کرده بودند. یک روز، یک دکتری – که خیلی آدم باسوادی است - به من گفت: یک استاد بسیار مهم فوق تخصص انرژِی هستهای از کانادا برای همین مسائل علمی به پاریس آمده است و من به او گفته ام: یک عالِم از مذهب ما، مکتب ...
دیگر کار آسان و بی خطر شده بود . عده ای به طور خود جوش در خیابانها راه می افتادند و مردم دست دسته به آنها می پیوستند . ساعتی بعد این حرکت به تظاهرات وسیعی تبدیل شد . بدین ترتیب همیشه در چند جای تهران ، سطح خیابانها پر از جمعیت بود و رفته رفته آتش انقلاب ...
اواخر سال 1348 حضرت امام در نجف اشرف تدریس ولایت فقیه را شروع کردند . از آشنایانی که به زیارت کربلا و نجف مشرف میشدند ، درخواست می کردیم حتما خدمت آقا برسند و ضمن جویا شدن از احوال ایشان جزوه های درسی را نیز با خود بیاورند . هریک از آن ها اوراقی چند داخل ...
پانزده خرداد 1342 مصادف با ایام محرم بود ، طبق معمول دو – سه روز قبل از محرم درسهای حوزۀ قم تعطیل می شد و من به تهران می آمدم . در دهۀ محرم ، در منزل حاج میرزا اسماعیل اربابی ، هر روز مجلس روضه برقرار بود . وی فرد وارسته ای بود که در محلۀ امامزاده یحیی ...
من در خیلی از شهرهای ایران منبر رفته ام . از شمال تا جنوب ؛ از شرق تا غرب ؛ مازنداران تا هرمزگان و ایلام تا زاهدان . همواره محور اصلی بحث هایم بنا به سفارش پیامبر اکرم (ص) ، کتاب خداوند و خاندان نبوت بوده است . هزاران نفر پای منبر من آمده و از معارف ...
پدرم می گوید: « هنگام طلب فرزند ؛ از خداوند خواستم که او را اهل فضل و علوم دینی قرار دهد . »حالا گاهی که پدرم با من صحبت می کند ، می گوید من پیشمانم که چرا در حق اولادهای دیگرم این دعا را نکردم تا آنها نیز طلبه گردند . ایامی که می خواستم درس طلبگی بخوانم ...
پدرم واسطه شده بود تا دختر یکی از همکارانش را برای کسی خواستگاری کند . وقتی پدرم قضیه را مطرح می کند ، از او می پرسد آیا خودت پسر نداری ؟! پدرم پاسخ مثبت می دهد و آنها خصوصیات مرا جویا می شوند . ایام تولد حضرت سید الشهداء (ع) بود و من جایی منبر داشتم . ...
در ادامۀ مبارزه بر ضد جشن های 2500 ساله ، حضرت امام در نجف اشرف سخنرانی تندی ایراد کردند . هم زمان نیز اعلامیه ای انتشار دادند . تعدادی از اعلامیه ها به دست من رسید . هر مسجدی که می رفتم ، هنگام بر داشتن مهر ، تعدادی از اعلامیه ها را از زیر لباس درآورده ، ...
از ابتدای ورود به قم ، من دنباله رو حضرت امام خمینی بودم . در مسایل شرعی نیز به تقلید ایشان در آمدم . با حاج مهدی عراقی و آقا عزیزالله دولابی و .... حشر و نشر داشتم . آقای دولابی در کار انقلاب بسیار فعالیت داشت . کار او ریخته گری بود گرچه سواد چندانی نداشت ...
من ده سال است مسجد اعظم سالگرد آیت الله بروجردی منبر میروم و خیلی به زندگی ایشان وارد هستم. تمام زندگی ایشان را مطالعه کردم از ولادت تا روز دفنش که خودم هم کنار قبر بودم. داشتند دفن میکردند و آن فردی هم که دفنش کرد -من آن وقت سیزده سالم بود، ایستاده ...
من اتفاق عجیبی برایتان تعریف کنم؛ که در طول پنجاه سال منبرم، به گمانم، یکی دو بار بیشتر نگفته باشم. دقیقا هم الان یادم نیست، کجا گفتم؛ چون خیلی با این داستان، فاصله دارم؛ بیست و پنج سال پیش. این داستان برای خود من اتفاق افتاد. خیلی عجیب است: «یک آقایی ...