فارسی
پنجشنبه 16 آذر 1402 - الخميس 24 جمادى الاول 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايتى از بهلول و هارون الرشيد

 

 

 هارون الرشيد داشت مى رفت ، بهلول خوابيده بود . به او گفت : برخيز ! گفت : من خسته ام ، تو از آن طرف برو . گفت : من سالهاست تو را مى شناسم ، چيزى از من نخواسته اى ، چرا محاسنت اين همه درهم است ؟ گفت : شانه ندارم . هارون در جيب خود دست كرد و شانه مخصوص سلطنتى خودش را درآورد و گفت : اين براى تو . شانه را گرفت و به صورتش نزد . گفت : اين شانه جا مى خواهد ، اين لباس من پاره است و جيب ندارد . هارون گفت : لباس مخصوص مرا به او بدهيد .

 لباس را به او دادند، او آن را كنار گذاشت ، هارون گفت : آيا اين بى احترامى به لباس من نيست ؟ گفت : من جا ندارم ، آن را كجا بگذارم . به او خانه دادند . گفت : اين خانه خرج دارد ، هارون گفت : به او فلان باغ را بدهيد تا از درآمد آن خانه را اداره كند . بهلول گفت : من تنها نمى توانم خانه و باغ را اداره كنم ، هارون گفت : دو غلام به او بدهيد . بهلول شانه را در دامن هارون انداخت و گفت : شانه اى كه اين همه دنباله داشته باشد ، نخواستيم .

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اندیشه در اسلام - جلسه ششم
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه بیست و سوم
غافل نبودن امیر مؤمنان (ع) از خود
شيطان درون انسان
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه هشتم(متن کامل ...
توسّل به حرمت پیغمبر و اهل‌بیت صلوات الله عليهم ...
حال مؤمن صبور بعد از مرگ‏
حكايتي از استاد دربارة تأثير توكل بر خدا
آمادگى انسان بعد از مرگ‏
خواسته های پاکان- جلسه هفتم

بیشترین بازدید این مجموعه

خواسته های پاکان- جلسه هفتم
احراز شايستگى براى كسب مقام‏
نجات دلقك دربار فرعون از عذاب‏
آمادگى انسان بعد از مرگ‏
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
مؤمن، در جايگاه نبوت
شباهت سيرى ناپذيرى نفس به جهنم
حكايتي از استاد دربارة تأثير توكل بر خدا
گسترده‌شدن شاخه‌های درخت طوبی در ماه شعبان
تبدیل سرمایه به آخرت آباد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^