زليخا موجودى است كه اربابان مشرك مصر، از او صداى ناهماهنگ با خدا و با خلقت و با دنيا و با آخرت پخش كرده اند، او با اين صداها نشان مى دهد كه در فراق و هجران و جدايى از حق است، غير از شهوت هيچ چيز را محاسبه نمى كند. حساب نمى كند كه من يك زن شوهر دار هستم، زن نخست وزير هستم. حسابگرى نمى كند كه اين جوان كنعانى پاك را نبايد آلوده كنم.
محاسبه نمى كند كه آينده زنا با زن شوهر دار با او چه خواهد كرد. هفت سال فقط به يوسف مى گويد: كام مرا برآر.
« أَنَا رَ وَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ »
من كه از او طلب كامجويى مى كنم، محاسبه هم در اين كامجويى ندارم كه حالا شوهرم كيست و يا در كشورم چه اتفاقى مى افتد يا عملم ناهماهنگ با نظام خلقت و صاحب خلقت است. اينها را اصلا محاسبه نمى كند فقط دائم مى گويد بيا.
اين يك سوى آيات قرآن است. در اينجا نشان مى دهد انسان در ظرف دنيا به صورت يك تفاله ته نشين در مرتبه اسفل سافلين آن است.
منبع : پایگاه عرفان