لطفا منتظر باشید

سرانجام گمراهان

 

شصت ـ هفتاد سال، در دنيا به تو عمر دادم، خوب كاشتى، خوب عمل كردى و خوب عمرت را خرج كردى. اكنون خود من به انتظار تو هستم، ربى كه از تو كمال رضايت را دارد. اين «ارجعى» را يادمان باشد كه كلام شخص خداوند است. عده‏اى هم هستند كه قرآن مى‏فرمايد: به لحظه مرگ كه مى‏رسند، اوضاع تاريك بسيارى را مى‏بينند و به خدا مى‏گويند :

 « رَبِّ ارْجِعُونِ  * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ »

 تا اين عمر به لجن كشيده را جبران كنم.

« إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا و مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ »

 اكنون به تو مى گويم كه عمر را صرف دشمنان من كردن، چه تاوانى دارد. عمرى كه مانند عمر يوسف خرج مى‏شود، مركبى براى صاحب آن است. عمرى كه مانند عمر زليخا خرج مى‏شود، اميرالمؤمنين  عليه‏السلام مى‏فرمايد: مانند قاطرى است كه مهار گسيخته، صاحبش را تحويل جهنم مى‏دهد.

جلال الدين رومى در يك شعر مفصل، اين دو نوع انسان را ترسيم كرده است. انسان نقشه بكشد كه چگونه سر مردم كلاه بگذارم.

آن يكى خورشيد عليين بود

 وين دگر خفاش كالسجين بود

يكى از عيب‏ها، خشم و انتقام‏جويى است. يوسف ده سال داشت كه او را از  

پدر جدا كردند و در چاه انداختند. اكنون در سفر سوم، به مصر آمده‏اند. گفتند : اى عزيز! تكليف ما چيست؟ تو همانى كه به تو ظلم كرديم. مى‏خواهى با ما چه كنى؟ قرآن مى‏گويد: اين انسان بى‏عيب، به برادران گفت :

 « لاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ »

 

آن يكى نورى ز هر عيبى برى

 وين يكى كورى گداى هر درى


آن يكى ماهى كه بر پروين زند

 وين يكى كرمى كه بر سرگين زند


آن يكى يوسف رخى عيسى نفس

 وين يكى گرگى و يا خر با جرس


و آن يكى پران شده در لا مكان

 وين يكى در كاهدان هم چون سگان


آن يكى سلطان عالى مرتبت

 وين يكى در گلخنى در تعزيت


اين يكى خلقى ز اكرامش خجل

 وين يكى از بى نوايى منفعل


 
آن يكى سرور شده ز اهل زمان

 وين يكى در خاك خوارى بس نهان

 


منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه