تقواى عملى
شناخت و ترك محرمات
تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
بحث در يكى از آيات سوره مباركه اعراف بود. در اين آيه شريفه خداوند متعال به اهل تقوا اشاره مى كند ، البته كسانى كه اين كلاس با عظمت را ، با معرفت به محرّمات الهى و با تمرين بر ترك محرّمات طى كردند، در نهايت اهل تقوا شدند .
مطلب اول:
اين معنا را از كجاى آيه برداشت مى كنيم ؟ از اين كه خداوند متعال تقوا را در اين آيه با فعل ماضى استعمال كرده است :
» إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «(412)
آنان كه راه تقوا را طى كردند .
از كجا مى گوييم : كسانى كه با معرفت و با ترك محرمات راه را طى كردند ؟ از آنجا كه بدون شناخت حرام و ترك آنها ، تقوا حاصل نمى شود . اين تقوايى كه حاصل مى شود ، در حقيقت قدرت معنوى و نيروى عظيم باطنى براى انسان به وجود مى آورد كه مى تواند در مقابل هجوم فتنه ها ، فسادها و خطرات مقاومت كند ، شكست نخورد همه اين حقايق از همين » إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ « استفاده مى شود .
مطلب دوم:
بنا بر آيات قرآن كريم ، شياطين جنّى و انسى ، مخصوصاً شياطين انسى از ضربه زدن به اهل تقوا نااميد نيستند . با اين كه مى دانند اين ها نيروى معنوى قوى و قدرت باطنى بالايى دارند و شايد احتمال قريب به يقين بدهند كه در حمله به اهل تقوا پيروزى ندارند ، ولى به قدرى گستاخ و بى حيا هستند كه از ضربه زدن به اهل تقوا نااميدى ندارند . اين است كه چشم از اهل تقوا نمى پوشند و هميشه حمله مى كنند.
لذا پروردگار مى فرمايد :
» إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ «
هنگامى كه گروهى از شياطين به آنها مى رسند ، يعنى از اهل تقوا فاصله نمى گيرند و وقتى كه به اهل تقوا مى رسند ، اهل تقوا نسبت به كار ، حرف و تبليغ شياطين جاهل نيستند ، مى دانند كه شياطين از طريق قلم ، تبليغ ، وسوسه ، كتاب ، فيلم و ماهواره پيش مى آيند و ابزار شياطين در زمان ما نيز همين ها است ، لذا شياطين را مى شناسند . آنها همه بر ضد ارزش ها ، انسانيت و فرهنگ خدا هستند . اهل تقوا اين را آگاه هستند و مى دانند .
» إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «
به محض اين كه با شياطين برخورد مى كنند ، از طريق ضدّيت فرهنگ شياطين با فرهنگ خدا ، حقايق را به ياد مى آورند كه اينان در مقام تخريب ايمان ، اخلاق ، قيامت و سعادت هستند ، پس با چشم باز شياطين را دفع و تبليغ آنان را خنثى مى كنند . اين مفهوم متن آيه است .
درباره شيطان سخن بسيار است، ولى بحث كامل و تمام نشد ، چون تمام ميدان هاى حمله او بيان نشد.(413) اما براى اين كه سود و نفع ما از آيه شريفه بيشتر شود ، بحث را در مسأله تقوايى كه در اول آيه مطرح است ، توضيح مى دهم .
معناى لغوى و اصطلاحى تقوا
ريشه كلمه تقوا در عربى ، سه حرف است ؛ »وقى « مصدر است و چون كلمه اى عربى است ، الف و لام به آن اضافه مى كنند ؛ »الوقى « . ذات اين كلمه به معناى خود را از افتادن به خطر ، فتنه ، فساد و گناه نگاه داشتن است .(414)
اينجا بايد اين معنا را توجه داشته باشيم كه ظاهر همه فتنه ها ، فسادها و گناهان شيرين است . مخصوصاً سه گناه ؛ گناهان مالى ، شهوانى و مقامى . از همه لذيذتر ، گناه مقام است كه انسان شايستگى پُستى را نداشته باشد و خود را در مقام فراهم كردن زمينه تصدى آن پُست قرار دهد .
اين كه شيرينى و خطرش از شهوت و مال سنگين تر است ، به دليل گفتار بسيار حكيمانه و ثابت شده اى از وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه مى فرمايد :
» آخر ما يخرج من قلوب الصديقين حبّ الجاه «(415)
آخرين چيزى كه از قلوب شايستگان بيرون مى رود ، عشق و محبت به رياست است .
معلوم مى شود خيلى لذتش سنگين و شيرينى آن زياد است . كه بعضى افراد حتى آگاهانه ، با چشم باز و آگاهى كامل حاضر هستند با به دست آوردن مقام ، در حالى كه شايسته نيستند ، جهنم را براى خودشان بخرند .
حب مقام، سبب غصب خلافت
آيا ما مى توانيم مارك جهالت ، نادانى و نفهمى به بازيگران صدر اول اسلام ، بعد از رحلت پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله بزنيم ؟ بگوييم : عده اى جاهل و بى خبر اميرالمؤمنين عليه السلام را كنار زدند و در اين بازى افتادند ؟ اين را مى توانيم بگوييم ؟(416)
اگر ما اين را بگوييم ، پروردگار عالم در سوره بقره با يك آيه جواب ما را مى دهد ، چون در سوره بقره وقتى جريان بازيگران را مطرح مى كند ، مى گويد : شما مى دانيد و دانسته وارد بازيگرى شديد . هم زشتى كار را مى فهميد و هم عاقبت كار را مى بينيد و هم مى دانيد كه آخرت شما به باد مى رود و دانسته اين كار را مى كنيد . صريح قرآن كريم است .
شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد :
آيا سردمداران بازى حكومت در صدر اول اسلام ، بعد از رحلت پيغمبر صلى الله عليه وآله نمى دانستند كه على بن ابى طالب عليه السلام اعلم امت است ؟ فرمود : بله . گفت : نمى دانستند افضل امت است ؟ فرمود : بله . گفت : نمى دانستند برنده جنگ ها در زمان پيغمبر صلى الله عليه وآله على عليه السلام بوده است ؟ فرمود : بله. گفت : نمى دانستند دو ماه قبل از وفات ، پيغمبر صلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را به عنوان شايسته ترين فرد براى حكومت انتخاب كرد ؟ فرمود : بله .
امام صادق عليه السلام . فرمود: آن مجموعه حتى هيچ آيه اى از قرآن را باور نكرده بودند . خيلى از بازيگران آن زمان از مكه با پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله بودند ، آنهايى بودند كه با چشم خود معجزات را ديدند و با گوش خود آيات را شنيدند .
خيانت به خدا و مسلمين
زمان خود ما را ملاحظه مى كنيد كه چقدر ناشايسته در پست هايى هستند كه بودن آنها در آن پست حرام است .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايند : بودن آنها خيانت به خدا ، به من و به ملت اسلام است . اين روايت را شنيده ايد كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايد : اگر كسى در مسأله حكومت ، در پستى قرار بگيرد كه شايستگى ندارد :
» فقد خان الله و رسوله و المسلمين «(417)
هم به خدا خيانت كرده است و هم به من و مسلمانان . كسى كه لياقت مديريت ندارد و خود را با باندبازى مدير مى كند ، يا خود را به حزبى وصل مى كند ، رفيقانش را جلو مى اندازد و بالاخره پست را مى گيرد و كسانى كه به اين افراد پست مى دهند نيز » فقد خان الله و رسوله و المسلمين « فرقى نمى كند .
مگر عقيل ، برادر اميرالمؤمنين عليه السلام نبود كه اميرالمؤمنين عليه السلام پنج سال حاكم بود ، كدام پست را دست عقيل داده بود ؟ چون حضرت مى دانست كه عقيل يك روستا را نمى تواند بچرخاند ، لذا به او پستى نداد .
كميل بن زياد نخعى ، از چهره هاى الهى و ملكوتى است . اميرالمؤمنين عليه السلام او را در محلى براى رياست فرستاد ، بعد از چند روز نامه نوشت : اى كميل ! پست را تحويل بده و بيا ، اين لباس به تن تو دوخته نشده است . اگر بخواهى بمانى ، به جهنم مى روى .
مگر ابوذر بعد از سلمان ، شخصيت دوم امت نبود ؟ پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله چه پستى به ابوذر دادند ؟ اتفاقاً روزى خدمت پيغمبر صلى الله عليه وآله آمد و گفت : پستى به من بده ، فرمودند : تو متخصص پست گرفتن نيستى ، نمى دهم . تو برو گوسفند بچران .
مگر به اين راحتى است ؟ حزب سازى ها براى ورود به بدنه هاى حكومت از نود درصد غيرمتخصص و غير مدير به پست ها است . هر كشورى كه حكومتش به دست حزب است ، استبداد حزبى بر آن كشور به طور يقين حاكم است .
قدرت تشخيص حق از باطل
اما اهل تقوا و سلطنت دنيا را بياور به آنها بده ، چون اهل تقواست و خدا در قرآن گفته است :
» وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا × وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ «(418)
قدرت تشخيص حق از باطل را دارد ، مى گويد : من شايستگى اين مقام را ندارم .
يا اگر شيرين ترين شهوت، به اهل تقوا حمله كند ، ديگر شيرين تر از كاخ مصرو زليخاى جوان ؟ خيلى راحت مى گويد : نه . در پول نيز همين طور . اين معنى »وقى « است . »وقى « يعنى خود را نگاه داشتن از اين كه در فتنه ، فساد و شهوت حرام و يا پول و مقام حرام بيافتد .
استاد حضرت امام ، مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى نقل مى كردند . من با يك واسطه نقل مى كنم . يكى از شاگردان حاج شيخ كه در تهران بود ، حدود هشتادو پنج ساله بود كه از دنيا رفت، برايم تعريف كرد :
زمانى كه در قم بود و براى حاج شيخ منبر مى رفت ، روزى حاج شيخ عبدالكريم حائرى فرمودند : ميرزاى شيرازى كه از دنيا رفت ، من و حاج ميرزا حسين نايينى ،(419) اين شخصيت كم نظير كه هنوز قم و مشهد و نجف در درس هاى بالا تحت تأثير دانش او هستند.
حاج شيخ عبدالكريم حائرى مى فرمودند : من و هم درسى من - نايينى - روز بعد از مرگ ميرزا با هم نشستيم و گفتيم كه اعلم علماى شيعه ، آيت الله العظمى سيد محمد فشاركى(420) است . ما نيز نزد او درس مى خوانديم ، درس هاى ديگر را ديده بوديم و مى دانستيم كه پهلوان اول اوست و او بايد مرجع تقليد بعد از ميرزاى شيرازى بشود .
گفت : دو نفرى به در خانه اش رفتيم و در زديم . آمد كنار در به او گفتيم : آقا ! ما دو شاگرد خود را مجتهد مى دانيد ؟ گفت : بله . گفتيم : اگر مجتهد حكم بدهد ، تبعيت از حكم مجتهد واجب است ؟ گفت : بله . گفتيم : ما دو نفر »حكمنا أنت أعلم « حكم مى كنيم كه شما اعلم علماى شيعه هستيد و مرجعيت امروز حق شماست . شما بايد رييس معنوى كل شيعه باشيد .
حاج شيخ مى فرمودند : ايشان دو دست خود را به دو طرف چارچوب تكيه داد و اشكش ريخت و اين آيه را خواند :
» تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ «(421)
درب را بست و رفت و ديگر با ما حرف نزد تا مرجعيت روى دوش كس ديگرى افتاد .
وقتى به محضر آيت الله فشاركى گفتند : شما قبول نداريد كه اعلم هستيد ؟ گفت : بله. اين مقدار را قبول دارم كه من اعلم هستم . گفتند : پس چرا مرجعيت را قبول نكرديد ؟ گفت : براى اين كه مديريت ندارم ، اگر قبول مى كردم ، به جهنم مى رفتم . مرجعيت مديريت مى خواهد و من مدير نيستم .
درصد بالايى از مشكلات كشور ما به علت كمبود مدير لايق است . خيلى ها همان هايى هستند كه » خان الله و رسوله و المسلمين « والا چرا كشور ما با اين ثروت كلان و با اين جغرافياى زيبا و با اين ملت كم نظير كه بايد بگوييم بى نظير ، دچار اين مشكلات و بن بست ها و گره ها باشيم ؟ اگر تقوا بود كه جز افراد لايق ، كسى پست قبول نمى كرد .
تقوا، مجمع خير دنيا و آخرت
تمام خير دنيا و آخرت به وسيله خدا در يك كلمه جمع شده است ؛
» جمع خير الدنيا و الآخرة فى كلمة واحدة و هى التقوى «(422)
طبيب با تقوا وقتى بيمار را معاينه مى كند ، اگر بيمارى او را نفهميد ، مى گويد : بيمارى شما را درك نكردم . شما بايد به عالم تر و متخصص تر از من مراجعه كنيد ، پول ويزيت نمى خواهم ، چون من مريضى تو را نفهميدم ، اما بى تقوا ويزيت را مى گيرد و نسخه اى دروغين سر هم مى كند و براى او آزمايش مى نويسد و خرج بيمار را چند برابر مى كند . چه بسا مريض اين نسخه را تهيه كند و با خوردن آن دارو بيماريش چند برابر شود و يا بميرد .
يا عالم باتقوا وقتى مى آيند و مى گويند : جواب فلان مسأله چيست ؟ اگر نمى تواند جواب بدهد ، بگويد : نمى دانم (423)، من سى سال است كه در حوزه علميه نبودم و از كتاب ها دور مانده ام و تخصصى ندارم . اما اگر بى تقوا باشد ، جوابى از خودش در مى آورد كه دور او پر شود و ديگران نفهمند كه او كم سواد است . تقوا خيلى كارساز است . واقعاً خير دنيا و آخرت مردم به زلف تقوا گره خورده است .
دكترى متخصص بود خيلى مردم محل به اين دكتر ايمان داشتند ، مى گفتند : نسخه اش خوب است . بر سر نسخه هايش نوشته بود : »هو الشافى « من نيستم كه مريض تو را درمان مى كنم ، درمان دست ديگرى است و ما واسطه هستيم . نسخه اش خدا را نشانش مى داد ، چون هر وقت مى خواست قلم بردارد و بنويسد ، »هو الشافى« را مى ديد ؛ يعنى در محضر خدا نسخه را مى نوشت و به بيمار مى داد .
به بيمار مى گفت : من از تو خواهش مى كنم كه دواى اين نسخه را از داروخانه اى بخر كه صاحب آن رو به قبله بكند و خود داروخانه نيز رو به قبله باشد ، ثابت شده است كه رو به قبله بودن در هر حالتى ، چون مستقيم با جهت مغناطيسى زمين سر و كار دارد ، آثار مثبتى روى بدن و روى محل كار دارد .(424)
بيمار نيز قبول مى كرد . بعد به او مى گفت : نسخه ات يك تومان مى شود ، نصف آن را مى گرفت و مى گفت بقيه را به خانواده اى مستحق بده و بگو براى مريضى شما دعا كنند كه دوا و دعا همراه شوند و مريضى شما خوب شود .
حرف اميرالمؤمنين عليه السلام اين است :
» جمع خير الدنيا و الآخرة فى كلمة واحدة و هى التقوى «
همه خيرات ، چه در دنيا و چه در آخرت در يك كلمه جمع است و آن تقواست .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
412) اعراف (201 : (7؛ »مسلماً كسانى كه ] نسبت به گناهان ، معاصى و آلودگى هاى ظاهرى وباطنى [تقوا ورزيده اند ، هرگاه وسوسه هايى از سوى شيطان به آنان رسد ] خدا و قيامت را [ياد كنند ، پس بى درنگ بينا شوند ] و از دام وسوسه هايش نجات يابند . [«
413) مصباح الشريعة: 79؛ بحار الأنوار: 69/124، باب 100، حديث 2؛ »قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: لَا يَتَمَكَّنُ الشَّيْطَانُ بِالْوَسْوَسَةِ مِنَ الْعَبْدِ إِلَّا وَ قَدْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ اسْتَهَانَ بِأَمْرِهِ وَ سَكَنَ إِلَى نَهْيِهِ وَ نَسِيَ اطِّلَاعَهُ عَلَى سِرِّهِ فَالْوَسْوَسَةُ مَا يَكُونُ مِنْ خَارِجِ الْبَدَنِ بِإِشَارَةِ مَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ مُجَاوَرَةِ الطَّبْعِ وَ أَمَّا إِذَا تَمَكَّنَ فِي الْقَلْبِ فَذَلِكَ غَيٌّ وَ ضَلَالَةٌ وَ كُفْرٌ وَ اللَّهُ U دَعَا عِبَادَهُ بِاللُّطْفِ دَعْوَةً وَ عَرَّفَهُمْ عَدَاوَتَهُ فَقَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ قَالَ إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا الآْيَةَ فَكُنْ مَعَهُ كَالْغَرِيبِ مَعَ كَلْبِ الرَّاعِي يَفْزَعُ إِلَى صَاحِبِهِ فِي صَرْفِهِ عَنْهُ وَ كَذَلِكَ إِذَا أَتَاكَ الشَّيْطَانُ مُوَسْوِساً لِيَصُدَّكَ عَنْ سَبِيلِ الْحَقِّ وَ يُنْسِيَكَ ذِكْرَ اللَّهِ فَاسْتَعِذْ بِرَبِّكَ وَ رَبِّهِ مِنْهُ فَإِنَّهُ يُؤَيِّدُ الْحَقَّ عَلَى الْبَاطِلِ وَ يَنْصُرُ الْمَظْلُومَ لِقَوْلِهِ U إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.«
نهج البلاغه: خطبة 10؛ »أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ.«
نهج البلاغه: خطبه 192؛ »فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ . . . وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلًا وَ فُرْسَاناً وَ لَا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.«
414) مفردات غريب القرآن: 531 - 530؛ »وقى: الوقاية حفظ الشى مما يؤذيه ويضره، يقال وقيت الشى أقيه وقاية ووقاء، قال: )فوقاهم الله - ووقاهم عذاب السعير - وما لهم من الله من واق - مالك من الله من ولى ولا واق - قوا أنفسكم وأهليكم نارا( والتقوى جعل النفس في وقاية مما يخاف، هذا تحقيقه، ثم يسمى الخوف تارة تقوى، والتقوى خوفا حسب تسمية مقتضى الشى بمقتضيه والمقتضى بمقتضاه، وصار التقوى في تعارف الشرع حفظ النفس عما يؤثم، وذلك بترك المحظور، ويتم ذلك بترك بعض المباحات لما روى: »الحلال بين، والحرام بين، ومن رتع حول الحمى فحقيق أن يقع فيه« قال الله تعالى: )فمن اتقى وأصلح فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون - إن الله مع الذين اتقوا - وسيق الذين اتقوا ربهم إلى الجنة زمرا(.«
415) مصباح الانس: 697.
416) مجموعة ورام: 256/1؛ »قَوْلِه رسول الله صلى الله عليه وآله: حُبُّ الْجَاهِ وَ الْمَالِ يُنْبِتُ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْلَ.«
»وَ قَوْلِهِ رسول الله صلى الله عليه وآله: مَا ذِئْبَانِ ضَارِيَانِ أُرْسِلَا فِي زَرِيبَةِ غَنَمٍ بِأَكْثَرَ فَسَاداً فِيهَا مِنْ حُبِّ الْجَاهِ وَ الْمَالِ فِي دِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِم.«
417) الغدير، الشيخ الأميني: 281/6؛ »قول النبي الأعظم صلى الله عليه وآله: من تولى من أمر المسلمين شيئا فاستعمل عليهم رجلا وهو يعلم أن فيهم من هو أولى بذلك وأعلم منه بكتاب الله وسنة رسوله فقد خان الله و رسوله وجميع المؤمنين.«
التعجب، ابوالفتح الكراجكى: 59؛ »النبيّ صلى الله عليه وآله أنّه قال: من تولّى شيئا من امور المسلمين فولّى رجلا شيئا من أمورهم و هو يعلم مكان رجل هو أعلم منه فقد خان اللّه و رسوله و المؤمنين.«
الحياة، ترجمه احمد آرام: 585/2؛ »النبي صلى الله عليه وآله: من تقدّم على المسلمين و هو يرى أنّ فيهم من هو افضل منه، فقد خان اللَّه و رسوله و المسلمين.«
418) طلاق (3 - 2 : (65؛ »و هر كه از خدا پروا كند ، خدا براى او راه بيرون شدن ] از مشكلات و تنگناها را [ قرار مى دهد . × و او را از جايى كه گمان نمى برد روزى مى دهد ، و كسى كه بر خدا توكل كند ، خدا برايش كافى است.«
419) ميرزاى نائينى؛ ميرزا حسين. فقيه، اصولى، حكيم، اديب، از مراجع تقليد شيعه و شاگرد مبرّز آخوند خراسانى و آزادى خواه در نجف بود. وى در سال 1273 ه . ق در نائين متولد و به سال 1355 در نجف درگذشت. غير از كتب فقهى كتابى در لزوم مشروطه به نام تنبيه الامه دارد. )معارف و معاريف: 751/9)
420) آخوند فشاركى، محمد باقر )ح 1314 - 1252 ق( از فقها در اصفهان متولد شد و هم در آنجا به حوزه درس حاج شيخ محمدباقر مسجد شاهى حاضر گشت و آنگاه روزگارى در نجف تحصيل كرد و چون به اصفهان بازگشت به تدريس پرداخت. جماعتى كثير به درس او حاضر مى شدند و نيز در شبهاى جمعه مراسم احياء در تخت فولاد اقامه مى كرد. وى پس از عمرى تأليف و تدريس در 1314 ق درگذشت و در تكيه آقا حسين خوانسارى مدفون شد. آثارى كثير از او باقى است كه از آن جمله اند: عنوان الكلام كه مشهورترين اثر او است؛ اصول دين، تنزيه المؤمنين، حواشى قوانين، حواشى شرح لمعه، حواشى فرائد، حواشى قوانين، حواشى متاجر، رساله در رضاع، رساله در شرط، رساله در شهرت، رساله در صحت عبادت جاهل، رساله در طهارت، رساله در علم جواز حق رجوع، رساله در عدم لزوم تقليد اعلم، رساله در غنا، رساله در قرعه، رساله منجزات مريض و عشريه. )دائرة المعارف تشيع: 15 - 14/1)
421) قصص (83 : (28؛ »آن سراى ] پرارزش [آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين هيچ برترى و تسلّط و هيچ فسادى را نمى خواهند ؛ و سرانجام ] نيك [براى پرهيزكاران است .«
422) مشابه روايت چنين آمده است؛ مصباح الشريعة: 162؛ بحار الأنوار: 200/75، باب 23، حديث 28؛ »رُوِيَ أَنَّ رَجُلًا اسْتَوْصَى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله . . . فَقَالَ اسْتَحْيِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْيَاءَكَ مِنْ صَالِحِي جِيرَانِكَ فَإِنَّ فِيهَا زِيَادَةَ الْيَقِينِ وَ قَدْ أَجْمَعَ اللَّهُ تَعَالَى مَا يَتَوَاصَى بِهِ الْمُتَوَاصُونَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ فِي خَصْلَةٍ وَاحِدَةٍ وَ هِيَ التَّقْوَى قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ فِيهِ جِمَاعُ كُلِّ عِبَادَةٍ صَالِحَةٍ وَصَلَ مَنْ وَصَلَ إِلَى الدَّرَجَاتِ الْعُلَى وَ الرُّتْبَةِ الْقُصْوَى وَ بِهِ عَاشَ مَنْ عَاشَ مَعَ اللَّهِ بِالْحَيَاةِ الطَّيِّبَةِ وَ الْأُنْسِ الدَّائِمِ قَالَ اللَّهُ U إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ.«
مشكاة الأنوار: 45؛ »قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله جِمَاعُ التَّقْوَى فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّهُ جِمَاعُ الْخَيْرِ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَكْرَمَ النَّاسِ فَلْيَتَّقِ اللَّه.«
423) الكافى: 42/1، بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْقَوْلِ بِغَيْرِ عِلْمٍ، حديث 1؛ »مُفَضَّلِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنْهَاكَ عَنْ خَصْلَتَيْنِ فِيهِمَا هَلَاكُ الرِّجَالِ أَنْهَاكَ أَنْ تَدِينَ اللَّهَ بِالْبَاطِلِ وَ تُفْتِيَ النَّاسَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.«
الكافى: 42/1، بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْقَوْلِ بِغَيْرِ عِلْمٍ، حديث 2؛ »عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ فَفِيهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِيَّاكَ أَنْ تُفْتِيَ النَّاسَ بِرَأْيِكَ أَوْ تَدِينَ بِمَا لَا تَعْلَمُ.«
الكافى: 42/1، بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْقَوْلِ بِغَيْرِ عِلْمٍ، حديث 5؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه السلام قَالَ لِلْعَالِمِ إِذَا سُئِلَ عَنْ شَيْ ءٍ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُهُ أَنْ يَقُولَ اللَّهُ أَعْلَمُ وَ لَيْسَ لِغَيْرِالْعَالِمِ أَنْ يَقُولَ ذَلِكَ.«
الكافى: 42/1، بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْقَوْلِ بِغَيْرِ عِلْمٍ، حديث 6؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِذَا سُئِلَ الرَّجُلُ مِنْكُمْ عَمَّا لَا يَعْلَمُ فَلْيَقُلْ لَا أَدْرِي وَ لَا يَقُلْ اللَّهُ أَعْلَمُ فَيُوقِعَ فِي قَلْبِ صَاحِبِهِ شَكّاً وَ إِذَا قَالَ الْمَسْئُولُ لَا أَدْرِي فَلَا يَتَّهِمُهُ السَّائِلُ.«
الكافى: 43/1، بَابُ النَّهْيِ عَنِ الْقَوْلِ بِغَيْرِ عِلْمٍ، حديث 7؛ »زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُونَ.«
424) - بحار الأنوار: 231/78، باب 5، حديث 3؛ »عن عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَإِذَا هُوَ فِي السَّوْقِ وَ قَدْ وُجِّهَ إِلَى غَيْرِ الْقِبْلَةِ فَقَالَ وَجِّهُوهُ إِلَى الْقِبْلَةِ فَإِنَّكُمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِكَ أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِوَجْهِهِ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى يُقْبَضَ.«
بحار الأنوار: 169/79، باب 20، حديث 4؛ »قَالَ الرِّضَا عليه السلام مَنْ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ إِنَّا أَنْزَلْناهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِصَاحِبِ الْقَبْرِ وَ مَنْ يَزُورُ الْقَبْرَ يَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ وَ يَضَعُ يَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ إِلَّا أَنْ يَزُورَ إِمَاماً فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِوَجْهِهِ وَ يَجْعَلَ ظَهْرَهُ إِلَى الْقِبْلَةِ.«
مستدرك الوسائل: 129/4، باب 12، حديث 4307؛ »مِصْبَاحُ الْمُتَهَجِّدِ، لِلشَّيْخ الطُّوسِيِّ رحمه الله وَ مَكَارِمُ الْأَخْلَاقِ، لِلطَّبْرِسِيِّ فِي الْقَوْلِ عِنْدَ التَّوَجُّهِ إِلَى الْقِبْلَةِ اللَّهُمَّ إِلَيْكَ تَوَجَّهْتُ وَ رِضَاكَ طَلَبْتُ وَ ثَوَابَكَ ابْتَغَيْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْتَحْ مَسَامِعَ قَلْبِي لِذِكْرِكَ وَ ثَبِّتْنِي عَلَى دِينِكَ وَ لَا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ.«
منبع : پایگاه عرفان