قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بى وفايى مال دنيا

 در يكى از خيابان هاى گران قيمت بالاى شهر تهران ، جنازه اى را در آپارتمانى قيمتى و بزرگ پيدا كردند . مى خواستند قاتل اين مرد را پيدا كنند . از پسرانش پرسيدند : شما به چه كسى ظنين هستيد ؟ گفتند : وقتى ما براى ديدن پدر آمديم ، ديديم سه نفر با لباس يكى از ارگان هاى دولتى از اينجا به سرعت بيرون آمدند . ما به آنها ظنين هستيم .

 بازجوهاى كاركشته زيرك ديدند اين پسرها مى خواهند قتل پدر را به گردن دولت بياندازند . آنها را از هم جداگانه بازجويى كردند و بالاخره بعد از بيست و چهار ساعت به اين نتيجه رسيدند كه اين پدر نزديك چند ميليارد پول داشته است و اين پسرها جلسه كردند كه پدر ما به اين زودى نمى ميرد ، تا پولها را برداريم ، پس خودمان او را به آن دنيا بفرستيم . لذا پدر را كشتند . البته مى دانيد كه قاتل پدر از او ارث نمى برد . پول آن مقتول به خودش وفا نكرد و به كار خيرى نيز تبديل نشد .

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه