قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ادامه داستان

 

اينجا هم دزد آمد و به زن و شوهر گفت: داستان از اين قرار است، زن و شوهر دزد را نشاندند، همسايه ها را نشاندند و پول خوبى به او دادند، و گفتند: با اين پول برو كاسبى كن، ديگر هم دزدى نكن، دزد گفت: باشد، من هم با ديدن اين اوضاع، قصد كردم ديگر دنبال دزدى نروم. اگر به من پول هم نمى داديد دنبال دزدى نمى رفتم.

 قطره اى كز جويبارى مى رود

 از پى انجام كارى مى رود

 

سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت

 ز آتش ما سوخت هر شمعى كه سوخت

 

ناخدايان را كياست اندكى است

 ناخداى كشتى امكان يكى است


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه