عبرت های روزگار، ص: 4
اهل بيت عليهم السلام را بر پا سازد، اما از آنجا كه راه ارتباط و دسترسی با امام خود نداشت تا نظر، خواست، و فرمان ايشان را جويا شود، دست به كار نشد. و انجام نداد.
كسی كه در پی اقدام به هر عمل، عذری مقبول ندارد، مقبول نيز نمی افتد.
و راه نجات ندارد.
اين بود كه آنان بی آنكه آخرت را لحاظ كنند حتی گامی برنداشته، و پيش نمی رفتند.
و هيچگاه تنها بر پيش پای خود نظر نمی دوختند، بل تا اعماق ابديت نظر داشته، و آنگاه راه را دنبال می كردند هر چند به زيان باشد، و جان نيز در خطر.
علی عليه السلام فرمود: اگر دشمنان خواستند كه مرا باطل بدانيد هرگز چنين نكنيد.
حتی اگر جان هاتان در خطر هلاك باشد. و ميثم بر اساس همين فرمان پيش رفت.
از او خواستند علی را ناسزا، ومردی بيهوده كار و باطل بداند، وگرنه جانش در امان نيست. بل دست و پايش را قطع، و او را به دار می آويزند. اما او به پاسخ گفت: باكی نيست. و آماده ام.
آری، او پايان كار را می ديد و ابديت را.
البته، پايان كار را نگريستن موهبتی عظيم است كه تنها نصيب بندگان ويژه حق می شود. و در پرتو آن دل نيز به تمام حقايق مومن و مطمئن خواهد بود.
بهلول شرح ماجرا را بر كاغذی نوشت، و به دست مردی محرم و رازدار سپرد، و خواست كه وی از بغداد راهیِ مدينه شود، و آن را محرمانه و پنهانی به امام رساند.
از گناهان ناروا و نابخشودنی و سنگين و زشت، افشا و آشكار ساختن راز و اسرار مردم است. و چه آسيب ها كه در پی دارد.
همچنانكه اگر اين راز، پوشيده نمی ماند، چه بسا امام يا بهلول پيشتر كشته می شدند.