عبرت های روزگار، ص: 9
و نوازندگان، مستانه، می نواختند، و زنان رقاصه با شادمانی و طرب به پايكوبی و رقص بودند، حضرت با متانت و احترام به كسی كه مقابل خانه ايستاده تا ميهمانان را خوش آمد گويد، فرمود: صاحب اين سرا، بنده است و يا آزاد؟
پيشخدمت به گمان اينكه مقصود حضرت از «بنده» برده باشد، با پرخاش گفت: بنده؟ نه آقا! آزاد است.
حضرت به آرامی فرمود: بلی، آزاد است!
آری، اگر انسان خود را آزاد انگارد به هر كاری و كرداری دست می يازد.
و خود را به هر چيزی می آلايد.
اما كسی كه فرمانبردار، و پرستنده، و بنده خدا باشد، داستان او داستانی ديگر است.
چنين كسی همزبان علی است كه با جهانی سوز و شور می گفت:
«الهِی انْتَ الْمالِكُ وَانَا الْمَمْلُوك»
علی عليه السلام می دانست كيست.
و آنكه اين را نداند، زشت و بی حساب قد می كشد. و تنها بدن و اندام او حجيم و فربه و پروار خواهد شد، اما روح او بی وزن و سبك می ماند.
و قيامت، روز بُروز اين ناهماهنگی و ناهمسازی است.
و از اين روست كه بهشتيان در آنروز، پيوسته، به لب خنده دارند.
«فَالْيَوم الَّذينَ آمَنوا من الكفار يَضْحَكُون» «1»
چرا كه بدقوارگی و ناموزونی، مُضحِك و مايه خنده است.
امام راه خود را گرفت، و رفت.
و پيشخدمت نيز به سوی صاحب خويش بازگشت. و ماجرا را بازگفت.
صاحب سرا به نشان شرم سر را فرو افكند. سپس پرسيد: آن مرد از كدام سو رفت؟
______________________________ (1) و امروز مؤمنان به كافران می خندند. مطففين/ 34.