عقل: كليد گنج سعادت، ص: 161
روزی كه ديگر نمی شود اين ظرف را رنگ كرد، چه بايد كرد؟ گيريم بيست سال هم در خيابان های تهران و اصفهان، كسی روسری خودش را عقب كشيد و آرايش كرد و پنج هزار جوان را هم گرفتار انواع خيالات كرد. بعد، می خواهد چه كند؟
پيرزنی موی سيه كرده بود |
گفتمش ای مامك ديرينه روز |
|
موی به تدليس سيه كرده ای |
راست نخواهد شدن اين پشت گوژ [12] |
|
افراط نشانه غفلت است
«و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشی يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان أمره فرطا».
كسی كه هستی خود را تنها در حيات بدنش ديده، در حقيقت، دارد به كاسه ای خالی می نگرد و تمام وجودش را برای آن هزينه می كند، در حالی كه خداوند اين كاسه را از عقل و روح و استعداد پر كرده است.
غفلت عواقب بدی دارد كه گاه تدارك و جبران آن امكان ناپذير است.
توجه زياد به امور دنيا و خواسته های بدن كار را به جايی می رساند كه انسان به هر نوع پستی ای تن در می دهد و حتی به قتل انبيا و اوليای خدا فرمان می دهد يا به آن راضی می شود. مگر در سرزمين پهناور اسلامی، لقمه ای نان و جرعه ای آب و قدری رفاه پيدا نمی شد كه سپاه يزيد برای مشتی طلا و نقره و رفاه به كربلا رفتند و هفتاد و دو نفر از بهترين بندگان خدا را قطعه قطعه كردند و برگشتند؟ چه چيز از اين ناخويشتن شناسی نصيب آن ها شد؟ به راستی، اين كاسه تن كه با لقمه ای نان و جرعه ای آب می توان راضی اش كرد، ارزش اين قدر جان كندن را دارد كه انسان همه استعداد و وقت و امكاناتش را در راه آن بگذارد و زمين و