فارسی
شنبه 10 شهريور 1403 - السبت 24 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عقل: محرم راز ملكوت، ص: 378

[129 (بدون ذكر نام معصوم)؛ و در شرح اصول كافی، ج 9، ص 372، به صورت كما قيل آورده است.]

[ (36). سعدی شيرازی در بوستان می گويد:

يكی زهره خرج كردن نداشت

زرش بود و يارای خوردن نداشت

نه خوردن كه خاطر بر آسايدش

نه دادی كه فردا به كار آيدش

شب و روز در بند زر بود و سيم

زر و سيم در بند مرد لئيم

بدانست روزی پسر در كمين

كه ممسك كجا كرد زر در زمين

ز خاكش برآورد و بر باد داد

شنيدم كه سنگی در آن جا نهاد

جوانمرد را زر بقايی نكرد

به يك دستش آمد به ديگر بخورد

كزين كم زنی بود ناپاك رو

كلاهش به بازار و ميزر گرو

نهاده پدر چنگ در نای خويش

پسر چنگی و نايی آورده پيش

پدر زار و گريان همه شب نخفت

پسر بامدادان بخنديد و گفت:

زر از بهر خوردن بود ای پدر

ز بهر نهادن چه سنگ و چه زر

زر از سنگ خارا برون آورند

كه با دوستان و عزيزان خورند

زر اندر كف مرد دنياپرست

هنوز ای برادر به سنگ اندرست

چو در زندگانی بدی با عيال

گرت مرگ خواهند از ايشان منال

چو چشمار و آنگه خورند از تو سير

كه از بام پنجه گز افتی به زير

بخيل توانگر به دينار و سيم

طلسمی است بالای گنجی مقيم

از آن سال ها می بماند زرش

كه لرزد طلسمی چنين بر سرش

به سنگ اجل ناگهش بشكنند

به آسودگی گنج قسمت كنند

پس از بردن و گرد كردن چو مور

بخور پيش از آن كه خوردت كرم گور

سخن های سعدی مثال است و پند

به كار آيدت گر شوی كاربند

دريغ است از اين روی برتافتن

كز اين روی دولت توان يافتن.

]




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^