نسيم رحمت، ص: 225
از اين رو پا را برهنه كرد و سر را فرو افكند و با دنيايی از ادب به سوی خيام حرم ابی عبداللَّه الحسين عليه السلام به راه افتاد، باشد كه رهايی يابد.
ای ساقی باده روحانی |
مستم زعلايق جسمانی |
|
يك جرعه شراب طهورم بخش |
يك لمعه ز عالم نورم بخش |
|
تا از سرفكنم به صد آسانی |
اين كهنه لحاف هيولانی |
|
و هر چه حر پيشتر می رفت حالت خَشيَت و خشوع او بيشتر می شد.
خدا به موسی فرمود: هرگاه به سوی من می آيی با دلی از خشوع بيا!
«هَبْ لِي مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوع»
و نيز بدنی افتاده و فروتن و منكسر.
«وَمِنْ بَدَنِكَ الخُضُوع»
يعنی درست مثل كسی بيا كه با خود احساس ورشكستگی دارد، به گونه ای كه هر كس از حال او جويا می شود گويد: هر چه داشتم رفت. و چيزی نمانده است.
و فرمود: موسی! با چشمان اشكبار بيا!
و حر با چنين حالی به سوی حرم ابی عبداللَّه راه يافت، تا اينكه خود را به امام رسانيد، و تنها يك جمله گفت:
«هَلْ لِی مِنْ توبَه»
می توانم بازگردم.
حضرت فرمود:
«ارْفَعْ رَأْسَك»
حر! سر خود را بالا بگير.
يعنی الان وقتی تماشاست چون وارد عالَم نور شده ای، و در عالَمِ نور همه چيز قابل ديدن و مشاهده است.