فارسی
جمعه 20 مهر 1403 - الجمعة 6 ربيع الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حکم واجب پروردگار در احترام به والدین


اصول زندگی و تربیت از دیدگاه اسلام و قرآن - روز دوم دوشنبه (23-11-1396) - جمادی الاول 1439 - حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت) - 11.04 MB -

خلاصهٔ بحثبهشت ابدی، پاداش عبادت‌کنندگان-مسئلهٔ پاداش در قرآن کریمتفاوت معنایی لغت شکر دربارهٔ پروردگار-شکر انسان‌ها نسبت به یکدیگر-حدّ نهایی شکر خداوند نسبت به بنده-نظر حضرت حق به کیفیت بندگی انسانبالاترین پاداش، مختص عملِ همراه با تقوانماز بامعرفت، نمازی ارزشمندخوشحالی بهترین عباد خدا از عبادت اسم و رسم محسنین در قرآن-خدمت به خلق، طبیعت ثانوی محسنینقول اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، قول صوابسخنان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در قیامتالف) حرف نخستب) حرف دومپاداش ابدی در برابر عبادات

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

خلاصهٔ بحث

قرآن سه آیهٔ مفصّل در رابطهٔ با پدر و مادر دارد: یک آیه در سورهٔ لقمان است که آیهٔ شریفه در جلسهٔ قبل خوانده و تا حدی هم توضیح داده شد. آیهٔ مفصّل دیگر در سورهٔ مبارکهٔ اسراء است که چند تفاوت با آیهٔ سورهٔ لقمان دارد. آیهٔ سوم هم در سورهٔ مبارکهٔ احقاف است. وقتی این سه آیه را در کنار هم قرار بدهیم، پروردگار عالم به‌شکل کاملی پروندهٔ مثبتی را برای پدر و مادر باز کرده است. پیغمبر اکرم(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) این سه آیه را به‌اصطلاح موشکافی کرده و حقایقی را در کنار این سه آیه بیان کرده‌اند. خیلی شنیدنی و حقایق خیلی مهمی است که بعد از قرائت دو آیه، به دیدگاه‌های پیغمبر(ص) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دربارهٔ پدر و مادر می‌رسیم.

 

بهشت ابدی، پاداش عبادت‌کنندگان

در آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ اسراء دارد: «وَ قَضَی»، «قَضی» به‌معنای حکم است و حکمی را که پروردگار در اینجا فرموده، حکم واجب است. شما می‌دانید که انجام واجب پاداش دارد و پاداش انجام واجب با خود انجام واجب خیلی تفاوت دارد؛ تفاوتش هم در این است: ما حکم واجب الهی را در عمر محدودی (چهل، پنجاه یا شصت‌ سال) انجام می‌دهیم، بعد هم پروندهٔ دنیایی ما بسته می‌شود و طبق خبر خود پروردگار و همهٔ انبیا، به عالم بعد سفر داده می‌شویم. وقتی در آنجا می‌خواهند به ما پاداش بدهند، پاداش ما را در خانه‌ای به‌نام بهشت عنایت می‌کنند. خودِ خانه که پروردگار در قرآن همین تعبیر «دار» را دارد، به زبان عربی یعنی خانه و خود این خانه که می‌خواهند از عبادت‌کنندگان پذیرایی بکنند، ابدی است. پروردگار هرچه هم در این خانه آماده کرده، «اَعَدّ لَهُم» یعنی مهیّا و آماده کرده، آن‌هم ابدی است؛ نه نعمت‌های بهشت قطع می‌شود و نه خانه ویران می‌شود که این تفاوت بین پاداش و عمل است.

 

-مسئلهٔ پاداش در قرآن کریم

ما چهل‌پنجاه‌سال عمل کرده‌ایم، اما نعمت‌ها و جایی که به ما می‌دهند، زمان ندارد؛ یعنی نه مرگ داریم، نه این خانه ویرانی دارد و نه نعمت‌ها قطع می‌شود. این خیلی لطف ویژه‌ای است! به‌نظر آدم می‌آید که من پنجاه‌سال بندهٔ خدا بوده‌ام، پس باید پنجاه‌سال به من پاداش بدهند. بعد هم شیپور خاموشی برای من بزنند و دوباره بروم؛ اما ارادهٔ پروردگار عالم به این تعلق گرفته که اعمال محدود انسان را به بهشت و نعمت‌هایش تبدیل کند و ابدیت را برای او قرار بدهد؛ لذا در قرآن مجید کراراً می‌بینید که مسئلهٔ پاداش را با دو کلمه گره زده است: یکی کلمهٔ «خالد» و یکی هم کلمهٔ «ابد» است. این دو لغت در قرآن در کنار بهشت و پاداش‌های بهشتی ذکر شده است.

 

تفاوت معنایی لغت شکر دربارهٔ پروردگار

-شکر انسان‌ها نسبت به یکدیگر

ما مطلب دیگری را در قرآن مجید دربارهٔ پروردگار می‌بینیم؛ اگر کسی به لغات آگاه نباشد که وقتی این لغات دربارهٔ پروردگار به‌کار گرفته شود، معنای خاصی دارد و وقتی همان لغات دربارهٔ انسان‌ها به‌کار گرفته ‌شود، معنای دیگری دارد؛ مثلاً کلمهٔ شکر، یعنی اگر کسی کار خوبی برای شما کرد، حداقل از او تشکر زبانی بکنید و بگویید «سپاسگزارم»، «دست شما درد نکند»، «ما را مرهون لطف خود قرار دادی». این حداقل شکری است که انسان باید نسبت به انسان دیگر داشته باشد و حداکثرش هم این است که خوبیِ انسان نیکوکار را تلافی بکند. البته خدا می‌فرماید: وقتی می‌خواهید تلافی عملی بکنید، یک‌خرده اضافه‌تر از آنچه در حق شما خوبی کرده، خوبی کنید.

 

-حدّ نهایی شکر خداوند نسبت به بنده

حالا این کلمهٔ شکر دربارهٔ پروردگار: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 23) این شکور یعنی چه؟ یعنی خدا در روز قیامت از بندگان خوبش با کلمات شکر می‌کند و به بندگانش می‌گوید من از شما سپاسگزار و متشکرم؟ چه شکری! چه سپاسی! برای اینکه هر کاری ما کرده‌ایم و هرچه داشته‌ایم، برای خودش بوده است و پروردگار نسبت به ما شکری ندارد. این شکور دربارهٔ خدا یعنی چه؟ محققین این را می‌گویند و درست هم همین است، می‌گویند: خدا شکور است، یعنی حدّ نهایی شکر؛ یا در آیهٔ دیگر می‌گوید: «فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 158). یک‌بار در قرآن با اسم فاعل می‌گوید که من شاکر هستم و یک‌بار با صیغهٔ مبالغهٔ شکور می‌گوید، یعنی من نهایت شکر را نسبت به بنده‌ام دارم.

 

-نظر حضرت حق به کیفیت بندگی انسان

حالا شاکربودن و شکوربودن به چه معناست؟ محققین می‌گویند: شکوربودن خدا این است که پاداش فراوانِ بی‌نهایت به عمل کم می‌دهد و این شکر خدا از بندگانش است؛ مثلاً بنده‌اش فقط یک‌روز عمل نیک داشته، یعنی همان روزی که تکلیف شده و بعد مرده است. ساعت نه شب تکلیف شده و نماز مغرب و عشا و نماز صبح خوانده، دیگر به ظهر نکشیده و از دنیا رفته است. خدا نسبت به او شکور و شاکر است؛ یعنی با همین مقدار عبادت و بندگی هم او را وارد بهشت می‌کند و بهشت و نعمت‌هایش را ابدی هم قرار می‌دهد. این مطلب را هم برای همیشه یادتان بماند، خوب است؛ پروردگار به کمیت نظر ندارد، بلکه نظر حضرت حق به کیفیت است.

 

بالاترین پاداش، مختص عملِ همراه با تقوا

امام صادق(ع) روایتی را نقل می‌کنند که روایت خیلی جالبی است! روایت در کتاب «اصول کافی» شریف است؛ حضرت می‌فرمایند: من با پدرم حضرت باقر(ع) برای حج واجب رفتیم. من سفر اوّلم بود و هنوز شهر مکه، مسجدالحرام و بیت را ندیده بودم. به قول ما، خیلی شوق داشتم که برای حج با پدر آمده‌ایم. حج عمرهٔ تمتع‌ را انجام دادیم؛ در مسجد شجره مُحرم شدیم و به مسجدالحرام آمدیم، خانه را طواف کردیم، دو رکعت نماز خواندیم، سعی صفا و مروه کردیم. حالا باید تا روز نهم یعنی روز عرفه بمانیم تا به صحرای عرفات برویم. ما چندروز وقت داشتیم، شب‌ها با پدرم امام باقر(ع) به مسجدالحرام می‌آمدیم و من براساس آن شوقی که داشتم، به طواف می‌رفتم. یک طواف، دو طواف، سه طواف، تا جایی که حال داشتم، می‌رفتم و هفت شوط طواف مستحبی را انجام می‌دادم، کنار مقام می‌آمدم و دو رکعت نماز می‌خواندم و دوباره وارد مَطاف می‌شدم. حالا چندبار این هفت دور را طواف کرده بودم، گرم هم بود و پدرم هم یک‌جا نزدیک بیت نشسته بود، مرا صدا کرد. من جوان بودم، به من فرمودند: صادقم، جعفرم، بنشین! من خدمت پدرم حضرت باقر(ع) دوزانوی ادب زدم، ایشان فرمودند: پسرم، بنای پروردگار برای پاداش‌دادن، به عملِ زیاد نیست و خداوند متعال به عملِ کمی که همراه با تقواست، بالاترین پاداش را می‌دهد. آن‌که واقعاً اهل تقواست، یعنی راهش به‌طرف هر نوع گناهی باز است، نوک قلهٔ هیمالیا که زندگی نمی‌کند، بلکه در بین مردم است. راه هر مرد و زنی به‌طرف هر گناهی در تمام شهرها، دهات‌ها و بخش‌ها باز است. تقوا تقوا به‌معنی حفظ است؛ یعنی انسان خودش را در برخورد به گناه نگه دارد. من الآن با پول حرامی روبه‌رو شده‌ام و می‌توانم این پول حرام را بردارم؛ من با عمل زشت حرامی روبه‌رو شده‌ام و می‌توانم مرتکب بشوم؛ من با عصبانیت سنگینی روبه‌رو شده‌ام و می‌توانم جلوی خودم را بگیرم؛ این تقوا در قرآن است.

بعد فرمودند: پسرم! مرد و زنی که اهل تقوا هستند، الآن در مسجدالحرام می‌آیند و طواف مستحب می‌کنند، «لَا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى» خدا این طواف را از شخص باتقوا کم نمی‌بیند. این دو رکعت نماز صبح را از اهل تقوا کم نمی‌بیند. این سه رکعت نماز مغرب را کم نمی‌بیند. در دیدگاه خدا خیلی عمل بزرگی از اهل تقواست.

 

نماز بامعرفت، نمازی ارزشمند

داستان مفصّلی در کتاب‌های مهم ما نقل می‌کنند که من مفصّلِ این داستان را بیش از بیست‌سال پیش در یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان گفته‌ام. خیلی داستان جالبی است! یک کلمه‌اش را به تناسب همین روایتِ «لَا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى؛ کسی که اهل تقواست، خدا عملش را کم نمی‌بیند» می‌گویم. وقتی عمل با تقوا مخلوط باشد، خیلی بزرگ است؛ اما اگر عمل با تنبلی و بی‌خبری و گناهان قاتی باشد، مثلاً در قرآن مجید به نمازگزاران می‌گوید: «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَىٰ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 43) با خستگی، درماندگی و بی‌حالی نماز نخوانید که آن نماز کوچک است؛ همچنین در آیهٔ دیگری می‌گوید: وقتی خیلی سرِ هوش و حواس نیستید، به‌سراغ نماز نروید که آن نماز یک نماز مورچه‌ای است. اگر می‌خواهید نماز بخوانید، با معرفت و عشق و همت بخوانید؛ یعنی وقتی نماز می‌خوانید، حس بکنید از اینکه پیشانی‌تان را روی خاک در پیشگاه حضرت رب‌العزه قرار می‌دهید، خوشتان می‌آید. اگر از نماز لذت نبری، نمازت کوچک است و مزدش هم کوچک است. انسان باید از عمل لذت ببرد.

 

خوشحالی بهترین عباد خدا از عبادت 

حضرت رضا(ع) یک روایتی دارند که آرزو دارم این روایت را قبل از مردنم به‌طور کامل شرح بدهم تا نوارها یا نوشته‌هایش بماند. روایت خیلی جالبی است! در چهار‌پنج کتاب دیده‌ام؛ کتاب «تحف‌العقول»، کتاب «خصال» شیخ صدوق که 1200سال پیش نوشته شده، جلد 78 «بحارالأنوار» هم که پانصد سال پیش نوشته شده است. کاری به کل روایت ندارم، روایت می‌گوید: «سُئِلَ عَن خِیارِ العِبادِ» یک نفر خدمت وجود مبارک حضرت رضا(ع) آمد و گفت که بندگان خوب خدا را به من بشناسان. ما در شهر مرو، خراسان، مدینه یا تهران هستیم و دلمان می‌خواهد در لابه‌لای این جمعیت‌ها، بفهمیم آدم خوب کیست؟ میزان این مسائل هم، قرآن مجید یا اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند. یابن‌رسول‌الله، خوب‌ها به‌نظر شما چه کسانی هستند؟ اوّلین پاسخی که حضرت رضا(ع) دادند، این بود: «اَلَّذینَ اِذا اَحسَنُوا أَستَبشَروُا» یک نشانهٔ مردم (فقط از مردها نپرسید و گفت مرد و زن خوب چه کسانی هستند؟) و عباد خوب، این است که هر زمان خدا را عبادت و به خلق خدا خدمت می‌کنند؛ مثلاً به عیادت مریض می‌روند، مشکلی را حل کرده یا قهری را بین دو نفر به آشتی تبدیل می‌کنند، خوشحال هستند. 

 

اسم و رسم محسنین در قرآن

«اَحسَنُوا» یعنی همهٔ کارهای خوب؛ شما در قرآن مجید، بخصوص در سورهٔ شعراء، می‌بینید که پروردگار می‌فرماید: «كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». چندتا از انبیا را اسم می‌برد و می‌گوید منِ خدا در حقشان این کارها را کردم و پایان آیه می‌گوید: این‌گونه محسنین را پاداش می‌دهم. 

 

-خدمت به خلق، طبیعت ثانوی محسنین

«محسن» یعنی کسی که هم در حد خودش عبادت حق دارد و هم در حد خودش خدمت به خلق دارد. خدمت به خلق هم گوناگون است؛ بعضی‌ اصلاً خدمت به مردم طبیعت ثانوی‌ آنهاست. این ایرانی‌ها رسم‌ورسوم‌های خیلی زیبایی در قدیم‌ داشتند؛ آنهایی که هم‌سن من هستند، یادشان است. هنوز هم در تهران این‌جور خانه‌ها در محله‌های خیلی قدیمی هست. وقتی خانه می‌ساختند، برای این خانه دو کار به‌خاطر همین خیّر بودن و محسن بودنشان می‌کردند: یکی اینکه به معمار می‌گفتند درِ کوچه را که باز می‌کنیم، خانهٔ ما یک هشتی داشته باشد. در آن هشتی یک در بگذار که وارد حیاط بشود و بیرون کوچه و دو طرفِ در خانه هم دو سکوی پهن بساز. نیت آنها هم این بود که اگر پیرزنی، باربری، پیرمردی یا خسته‌ای رد می‌شود، روی این سکو بنشیند و یک‌خرده استراحت کند. صاحبخانه‌ها نظر خیلی مثبتی به این سکوها داشتند. چندبار می‌گوید خدا پدرش را بیامرزد!

 

قول اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، قول صواب

خدا بنا دارد دعای مؤمن را قبول بکند یا رد بکند؟ به داوود پیغمبر(ع) که فرموده است: هیچ‌کسی به درِ خانهٔ من نیامد که من دست رد به سینه‌اش بزنم. همین دیروز روایتی را می‌دیدم که در ذیل یک آیهٔ قرآن است؛ راوی به امام صادق(ع) می‌گوید: معنی «وَ قٰالَ صَوٰاباً» در این آیه چیست؟ حضرت می‌فرمایند: «قٰالَ صَوٰاباً» عمدتاً به قیامت مربوط است: «لاٰ یتَکلَّمُونَ إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ اَلرَّحْمٰنُ وَ قٰالَ صَوٰاباً»﴿سورهٔ نبأ، آیهٔ 38﴾ در قیامت احدی دهانش برای حرف‌زدن باز نمی‌شود، مگر انسانی که خدا به او اجازه بدهد. خیلی جالب است، می‌گوید: «إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ اَلرَّحْمٰنُ» کسی دهانش برای حرف‌زدن باز نمی‌شود، مگر آن‌که خدای مهربان به او اجازه بدهد.

راوی گفت: من این آیه را نمی‌فهمم! امام فرمودند: آنهایی که اجازه دارند از طرف خدای رحمان در روز قیامت حرف بزنند، ما اهل‌بیت هستیم. چرا به ما اجازه می‌دهد؟ چون قول ما قول صواب، یعنی حرف حق و استوار است. خدای رحمان می‌داند که حرف ما صواب است و اجازه می‌دهد؛ ولی به بعضی‌ها اجازه نمی‌دهد، چون می‌داند اینها می‌خواهند دروغ بگویند. قرآن می‌گوید: در قیامت دروغ هم می‌گویند! وقتی پرونده را به دستشان می‌دهم و می‌بینند پر از گناه است، علنی به خدا می‌گویند این پرونده برای ما نیست! دروغ است و برای کس دیگری است. خدا می‌داند که قول ما صواب است، به ما اجازهٔ حرف‌زدن می‌دهد.

 

سخنان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در قیامت

این راوی زرنگ به حضرت صادق(ع) گفت: یابن‌رسول‌الله، حالا شما می‌خواهید در قیامت حرف بزنید، چه می‌گویید؟ روایت در معتبرترین کتاب‌هایمان و در ذیل توضیح آیه آمده است؛ هم در «تفسیر برهان» مرحوم بحرانی، هم در «تفسیر نورالثقلین» و هم در «تفسیر اهل‌بیت» هست که این تفسیر، هجده جلد است. من همهٔ اینها را دیده‌ام. این روایت خیلی برایم عجیب است! امام صادق(ع) فرمودند: ما در قیامت دو حرف می‌زنیم: 

 

الف) حرف نخست

حرف اوّل ما این است که پروردگار را در صحرای محشر به بزرگواری، عظمت و آقایی‌اش ستایش می‌کنیم. وقتی به ما اجازه دادند تا حرف بزنیم، اوّل از پروردگارمان تعریف می‌کنیم که ما را آفرید، کتابی مثل قرآن و دینی مثل اسلام به ما داد، به ما توفیق داد تا عبادت بکنیم، به ما توفیق داد تا خدمت به خلق بکنیم. شایسته است که ما در محشر از وجود مقدس او تمجید بکنیم که چقدر به ما مکلفین لطف داشته است و حالا هم که با چهل‌پنجاه‌سال عبادت وارد قیامت شده‌ایم، می‌بینیم هشت بهشت را به ما لطف می‌کند. در روایت دیگری هست که به بندگان خوبم در قیامت می‌گویم از هر دری که خودت دلت می‌خواهد، وارد بهشت بشو. هشت بهشت است، خودت انتخاب کن! این آدم یک عمری عبادت با تقوا را انتخاب کرده، عکس‌العملش هم این است.

 

ب) حرف دوم

این بخش روایت برایم خیلی جالب است! حضرت می‌فرمایند: وقتی پروردگار به ما اجازهٔ سخن می‌دهد، بعد از گفتن سخن اوّل، سخن دوم ما این است: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». من خودم هم تا دیروز که این روایت را ندیده بودم، از جایگاه صلوات خبر نداشتم و فکر می‌کردم صلوات عبادتی است که فقط در دنیا انجام می‌گیرد؛ اما بعد دیدم در قیامت هم درِ این درود برای رسول خدا(ص) باز است. خدا در سورهٔ احزاب هم این روایت را تأیید می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 56) این «يُصَلُّونَ» یعنی همیشه، در دنیا و آخرت. 

 

-عجز فرشتگان الهی از شمردن ثواب صلوات

ثواب صلوات هم خیلی زیاد است! خود رسول خدا(ص) می‌فرمایند: من فرشته‌ای را در قیامت دیدم که کار او فقط شماره‌کردن بود. به جبرئیل گفتم: او چه‌چیزی می‌شمارد؟ گفت: از خودش بپرس! آمدم، سلام کردم و گفتم: شما چه‌چیزی می‌شماری و از چه زمانی شروع کرده‌ای؟ گفت: از وقتی خدا من و این عالم را آفریده، شروع به شمردن کرده‌ام. گفتم: چه‌چیزی می‌شماری؟ گفت: کل دانه‌های برف و بارانی را می‌شمارم که خدا به کرهٔ زمین می‌فرستد. حالا برای چه می‌شمارد، ما نمی‌دانیم! 

 

سرّ خیلی از چیزها واقعاً برای ما آشکار نیست، ولی گفت: از زمانی که باران و برف شروع شده، من دانه‌ها را می‌شمارم. وقتی در آسیا یا آفریقا یا اروپا یا اقیانوسیه باران می‌آید و همه‌جا ابری است، چه کسی می‌تواند دانه‌های باران را بشمارد؟ یک دقیقه باران بیاید، چه کسی می‌تواند بشمارد؟ می‌گویند عمر کرهٔ زمین چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال است، باران و برف از آن وقت شروع شده، چه کسی می‌تواند بشمارد؟ خدا قدرتی به این ملَک داده که می‌تواند بشمارد؛ یعنی اگر الآن ما با او روبه‌رو بشویم و بگوییم از چهارمیلیارد سال پیش تا حالا، چند باران و برف آمده، فوری می‌گوید. به فرشتهٔ الهی گفتم: از شمردن چیزی هم عاجز هستی؟ گفت: کاملاً! گفتم: چه‌چیزی را نمی‌توانی بشماری؟ گفت: ثواب صلوات بر تو را نمی‌توانم بشمارم.

 

صلوات یک دعاست و خدا دعا را از کسی رد نمی‌کند. ما یک صلوات واجب هم داریم، یعنی خدا این‌قدر می‌خواسته جیب ما را پر بکند که یک صلوات واجب هم برای ما گذاشته است. یکی در تشهد نماز صبح، دو تشهد در نماز ظهر، دو تشهد در نماز عصر، دو تشهد در نماز مغرب و دو تشهد در نماز عشا که همه را در تشهد داریم، چقدر به ما پرداخت می‌شود؟ خدا می‌داند! آن‌که نماز نمی‌خواند، چقدر محروم است؟ خدا می‌داند! آن‌که نماز نمی‌خواند، هیچ‌چیزی گیر او نمی‌آید و آن‌که نماز می‌خواند، خیلی چیزها گیر او می‌آید.

 

پاداش ابدی در برابر عبادات

این شخص به حضرت رضا(ع) گفت: بندگان خوب خدا چه کسانی هستند؟ امام پنج جواب داد که جواب اوّلش این است: «اَلَّذینَ اِذا اَحسَنُوا أَستَبشَروُا» وقتی کار خوبی می‌کنند، عبادت حق یا خدمت به خلق، خوشحال می‌شوند و خوششان می‌آید. اگر نماز می‌خوانم، باید لذت ببرم و اگر تقوا هم با نماز گره بخورد، دیگر خدا این نماز را کم نمی‌بیند. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» یعنی در مقابل عبادت محدود من در این چهل‌پنجاه‌سال که کم نمی‌بیند، پاداش ابدی به من عنایت می‌کند. یکی از این عبادت‌ها رعایت حق پدر و مادر است و همهٔ عبادت نیست که من بگویم برای پدر و مادرم نوکری کردم تا از دنیا رفتند و من دیگر اهل نجات هستم. این یک عبادت است و اسلام باید به‌طور کامل انجام بگیرد.

«وَ قَضیٰ رَبُّک»﴿سورهٔ إسراء، آیهٔ 23﴾ خدا حکم واجب کرده است؛ حکم یعنی انجام آن پاداش دارد و ترکش هم عقاب دارد. «أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیٰاهُ» جز مرا عبادت نکنید و «وَ بِالْوٰالِدَینِ إِحْسٰاناً». در حقیقت، پدر و مادرهای ما را بغل خودش در آیه گذاشته است. پدران و مادران ما عجب جایگاهی دارند!


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
قرآن کریم بهشت ابدی شکر خداوند پاداش عبادت‌کنندگان لغت شکر حد نهایی شکر کیفیت بندگی

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^