بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلمه امام در قرآن مجید به صورت مفرد و جمع ذکر شده است. من کاری به لغتش ندارم آن چیزی که از دیدگاه قرآن مجید بسیار مهم میباشد این است که سبب انتخاب کسی یا کسانی به امامت یعنی پیشرو همه انسانها، بالاتر از همه انسانها، مقدم بر همه انسانها چه بوده؟
جایی که به صورت جمع آمده در سوره مبارکه انبیاست، خدا تعدادی از پیغمبران را اسم میبرد و بعد از نام بردن از این بزرگواران میفرماید «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا (انبیا، 73)» این جعلنا «جعل» یعنی «قرار دادن»، جعاله یعنی قرارداد، این قرار دادن را خدا در آیه شریفه به خودش نسبت داده یعنی این منصب، منصب انتخابی نیست که عدهای در محلی بنشینند یا زیر یک سقفی قرار بگیرند و با فکر و رأی خودشان امام انتخاب کنند.
جعلنا یعنی انتخاب این مسأله وقف خود من است. ظاهر و باطن همه انسانها نزد من حضور دارد و به خاطر این که ظاهر و باطن همه انسانها پیشم حضور دارد میدانم که در بین همه انسانها چه کسی را در این منصب قرار دهم. این جایگاه، جایگاه ویژهای است و کسی هم که در این جایگاه باید قرارش دهم، انسان ویژهای است. این معنی جعلناست.
ما اگر به آیات قرآن مجید و ادبیات آیات دقت کنیم اعتقادمان قویتر میشود، اعتقاد ما ریشهدارتر میشود، خیال ما از وسوسهها، سفسطهها، شبههاندازیها راحت میشود و آرامش کامل پیدا میکنیم. این کار پروردگار است، هر کسی هم هر یاوهای میخواهد بگوید بگوید، در ما دیگر اثر نخواهد گذاشت، این سود دقت در آیات است.
ما اینان را امامان قرار دادیم، «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»، چون راه را به اینها نشان دادیم، راه را به اینها ارائه کردیم، اینها کاملا آگاه به راه درست هستند. امام قرارشان دادم که به فرمان من مردم را به آن راهی که خودم به آنها ارائه کردم و عالم آن راه هستند هدایت کنند چون ما تعداد راهها را نمیدانیم، از زمان فرزندان آدم تا الان کنار راه خدا، راه کشیده شده است.
من در مجلهای خواندم؛ هند که شبه قاره است بیش از یک میلیارد جمعیت دارد، پانزده میلیون دین در آنجا هست و تمامش هم گمراهی است، خب خداوند باید یکی را تعیین کند راه را به ما نشان دهد، آن شخصی که تعیین میکند امام است، حالا چرا او را انتخاب میکند؟
1ـ «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرات» به این امامان انتخابی خودم وحی کردم که هر چه کار خیر است از عبادت حق و خدمت به خلق انجام بدهید
2ـ «وَ إِقامَ الصَّلاة» معلوم میشود تاریخ نماز، تاریخ محدودی نیست و نماز مربوط به اسلام پیغمبر نیست. این که میگوید به تمام انبیا دستور اقامه نماز دادم، معلوم میشود از زمان آدم نماز بوده، حالا در بین انبیا نماز به چه صورت و چه کیفیت بوده، چند رکعت بوده، وقتش چه زمانی بوده و چه را قرائت میکردند، آنها را ما نمیدانیم، هیچکس نمیداند. نماز آنقدر مهم است، آنقدر جایگاهش عظیم است که میگوید به تمام انبیا امر واجب کردم نماز را برپا دارید.
3ـ «وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ» گفتم نماز تنها نه، نماز عبادت من است و ایتاء الزکاه به مردم هم برسید.
4ـ «وَ كانُوا لَنا عابِدِين» و در آخر میفرماید اینها بندگان واقعی من بودند، بنده واقعی به بندهای میگویند که با پروردگار در هیچ زمینهای چون و چرا ندارد، در هیچ زمینهای.
امام هشتم میفرماید: پدرم موسی ابنجعفر برای من نقل کرد: زمانی که زین العابدین، آن وقتی که جای قبر امیرالمؤمنین را جز اهل بیت خاص کسی نمیدانست و تعداد محدودی میدانستند، زمانی که زین العابدین پسرم از مدینه به نجف میرفت، این زیارت را کنار قبر جدّم امیرالمؤمنین ایستاده میخواند و بعد مینشست صورتش را روی قبر میگذاشت، اشک میریخت و بقیه زیارت را میخواند.
یک جمله آن زیارت این است «اللهم اجعل نفسی مطمئنة بقدرک»، خدایا وجود من را مطمئن به اندازهگیریهایت در این عالم کن، مطمئن کن تا من راحت باشم، من گرفتار چون و چرا نباشم. نسبت به قدم، نسبت به شکلم، نسبت به رنگم، نسبت به عالم، نسبت به نعمتها، نسبت به هر چه که اندازهگیری کردی در این عالم و به وجود آوردی به من آرامش بده. نگویم چرا این درخت بلند است؟ چرا این کوتاه است؟ چرا مار زهر دارد؟ چرا عقرب با نیشش میزند؟ چرا ماهی در دریاست؟ چرا جنگل این همه وحشی دارد؟ چرا گل این رنگ است؟ چرا این بو را میدهد؟ من را عنایت کن که نسبت به اندازهگیریهای تو آرامش داشته باشم، این مقام عبادت است.
عبد یعنی شخصی که نسبت به پروردگار آرامش دارد، «مطمئنة بقدرک راضیة بقضائک»، خدایا من را نسبت به تمام دستوراتی که دادی راضی نگه دار، به نمازت راضی باشم، به روزه راضی باشم، به خمس راضی باشم، به زکات راضی باشم، به ادب راضی باشم، به صدق راضی باشم، به تواضع راضی باشم به هر چه که دستور دادی من راضی باشم، این عبد است.
حالا اگر بخواهید مردم را با ترازوی عبودیت بسنجیم در همین زمان نسبت به هفت میلیارد جمعیت، عدد خیلی کمی میشود که ببینیم این هفت میلیارد جمعیت چند نفر عبدالله واقعی هستند، در اطرافیان خودمان بسنجید ببینید چند نفرشان این حالات را دارند.
«كانُوا لَنا عابِدِين»، اینهایی را که من امام قرار دادم و این دستورات را به ایشان دادم بندگان واقعی من بودند، یعنی با من هیچ چون و چرایی نداشتند، از هیچ تکلیفی که به ایشان ارائه کردم کم نمیگذاشتند، کسل نمیشدند، خسته نمیشدند، عبدالله بودند. این جمع کلمه امام است «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً».
مفرد امام، در سوره بقره است «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما(بقره، 124)» این خیلی آیه فوق العادهای است خیلی. پیش از اینکه من(خدا) ابراهیم را به امامت انتخاب کنم، تکالیفی را به او ارائه کردم «إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ»، کلمات یعنی تکالیف.
امام باقر در روایتی که طبرسی در مجمع البیان، این تفسیر بسیار مهم، نقل میکند میفرماید: این تکالیف طبق سه آیه قرآن، سی تکلیف است؛ تکلیف مالی بوده، تکلیف عبادتی بوده، تکلیف اعتقادی بوده، تکلیف خدمتی بوده، تکلیف جانی بوده، تکلیف اولادی هم بوده سی تا تکلیف. یک دانه از این سی تا این بود؛ نه در بیداری در عالم رویا این تکلیف را به او ارائه کردم ـ چون انبیا خواب دروغ و خواب پریشان هم نمیدیدند ـ در عالم رویا این تکلیف را به او ارائه کردم که تا بیدار شد بعد از نود سال که بچهدار شده بود، حالا بچهاش سیزده چهارده سالش است، یک بچهای که منبع ارزشهای ایمانی و اخلاقی بود، به بچهاش گفت: ـ تازه چشمش از خواب بلند شده بود ـ «يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك(صافات، 102)»، محبوب من، مولای من، خالق من، مالک من به من دستور داده ببرمت مسجدالحرام (بعضیها هم میگویند منا بیشتر میگویند مسجدالحرام) احتمالاً روبروی بیت تو را قربانی کنم.
ما در بعضی از مسائل الهی باید خودمان را جای آنهایی بگذاریم که مکلف شدند، مثلاً خدا به ما میگفت که بچه بزرگت را بردار بیاور منا قربانی کن و برو. اینقدر مکه خلوت میشد، ده نفر هم حج نمیرفتند، نه از ایران از کل دنیا چون که میگفتند این تکلیف بسیار ظالمانه است. همین که آدم نسبت به خدا آرامش نداشته باشد و راضی نباشد دچار ایراد میشود، دچار اشکال میشود، از خود پروردگار هم ایراد میگیرد، حساب نمیکند که او حکیم است، علیم است، بصیر است خبیر است و آنچه در عالم است ظاهر و باطنش پیش او حاضر است.
بچه من اولاد من است ولی این اولاد مملوک پروردگار است. مالک خداست، مالک هم مالک ذاتی است حق هر گونه تصرفی در ملک خودش را دارد کسی هم نمیتواند به او ایراد بگیرد ظلم برای وقتی است که من در ملک دیگران تصرف نابجا کنم، اسماعیل که ملک ابراهیم نبود، اولادش بود. اگر خداوند دستور ذبح اسماعیل را میدهد تصرف در ملک دیگری نکرده، تغییری در ملک خودش ایجاد میکند.
ذبح اسماعیل یک تکلیف از سی تا، بیست و نه تا دیگر تکلیف هم به ابراهیم ارائه کرد «فَأَتَمَّهُنَّ» این انسان والا تمام این سی تکلیف را با ذوق، با شوق، بدون ایراد، بدون خستگی، بدون شانه خالی کردن، بدون فرار از تکلیف کامل انجام داد فاتمهن یعنی چیزی از تکلیفهایی که انجام داد کم نگذاشت، از خلوصش، از رغبتش، از عشقش به انجام چیزی کم نگذاشت.
وقتی که ما ابراهیم را با این تکالیف امتحان کردیم و او نمره نهایی قبولی را به خودش اختصاص داد بعد به او گفتم: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» تو از همه ناس یعنی از زمان خودت تا روز قیامت برتر هستی، پیشرو هستی، بالاتر هستی و برای تمام انسانها الگو و سرمشق هستی. این الگو و سرمشق را در یک سوره دیگر خدا میگوید که در ابراهیم برای کل شما انسانها اسوه الگویی هست، سرمشق هست البته این که خدا میگوید از کل انسانها پیشرو هستی این دلیل بر این نیست که پیغمبر اکرم عقبتر از ابراهیم است، این را خود ابراهیم میدانست که یکی از بچههایش در آینده از نظر مقام امامت پیشروتر از خودش است.
این مقدمه روشن شد؟
1ـ انتخاب امام فقط بر عهده خداست «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً»
2ـ کسی را که انتخاب میکند برای این است که در بین میلیونها جاده انحرافی راه درست را نشان بدهد.
خدا خودش هم در قرآن میگوید: من اگر امام برایتان نمیگذاشتم، پیغمبر نمیگذاشتم روز قیامت بر من حجت داشتید میتوانستید بگویید کسی را نفرستادی ما را راهنمایی کند چون کسی را نفرستادی ما گمراه شدیم پس نباید عذاب بشویم. راست است اگر نمیفرستادم، اگر قرار نمیدادم بندگان من در قیامت بر من حجت داشتند ولی حالا که این همه امام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بعد از پیغمبر هم دوازده امام قرار دادم، بندگان دیگر من بر من حجت ندارند، من بر آنها حجت دارم.
من صد و بیست و چهار هزار امام در لباس نبوت، دوازده تا را بعد از پیغمبر در لباس امامت قرار دادم، چرا گمراه شدی، چرا بیراه رفتی، چرا ظلم کردی؟ چرا مردم را کشتی؟ چرا حق مردم را پایمال کردی؟ چرا میلیارد میلیارد روز روشن مال مردم و ملت را دزدیدی، چرا؟ چرا چند میلیون نفر را تشویق کردید بیایند حساب سپرده باز کنند بعد هم زدید کاسه و کوزه مردم و زندگیشان را شکستید، خوردید و بردید و حالا هم نمیدهید، میگویید نداریم، مال مردم را کجا بردید که ندارید؟ با این دزدی روز روشن چه کردید؟
امام، بودنش اتمام حجت است و روز قیامت کسی در کنار گمراهی و انحرافش بر خدا حجت ندارد. انبیا را شما از قرآن گفتی که صریحاً خدا میگوید من اینها را انتخاب کردم به انتخاب کسی نبوده، علت انتخاب این بوده که تمام تکلیف ارائه شده را کامل انجام دادند. در ذهنشان هم نبوده امام بشوند، در ذهنشان این بود که بندگی خدا را کامل انجام دهند ولی من به آنها جایزه دادم آنها را اسوه و سرمشق کل انسانها قرار دادم.
این دوازده امام را چه کسی تعیین کرده؟ جعلنا که برای انبیاست، از امیرالمؤمنین تا امام عصر را چه کسی جعل امامت کرده؟ دو مطلب اینجا باید برایتان بگویم؛ اعتقادی که قلبتان کاملاً به امامت ائمه آرامش پیدا کند
ما در قرآن مجید میخوانیم پروردگار عالم هشدار داده به مردم که نسبت به حرفهای پیغمبر من، دستوراتش، هدایتگری او، طرحش، نقشهاش، شک نکنید که برای خودش است، هیچ چیزی از اینها برای خودش نیست. او یک مبلغ است «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى...» در این بیست و سه ساله پیغمبر من از نزد خودش هیچ چیزی نگفت و هیچ چیزی هم تا زنده باشد نمیگوید، پس حرفهایی که میزند منشأش کجاست «...إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى(نجم، 3)» من به او میگویم این حرف را بزن، این مطلب را بگو، این قانون را ارائه کن. غیر از آیات قرآن، این با آیات قرآن فرق میکند چون در قرآن میگوید: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» آن چیزی که پیغمبر به شما ارائه میدهد فَخُذُوهُ قبول کنید، (نمیگوید قرآن، میگوید پیغمبر)، «وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(حشر، 7)» از آن چیزی که شما را منع میکند قبول کنید.
عربها قبل از پیغمبر عرق میخوردند. دو تا مشروب الکلی میخوردند؛ یکی آب جو بود، یکی هم از انگور شراب درست میکردند. پیغمبر میداند که در آینده یک مشروب دیگر، یکی دیگر، یکی دیگر، سی جور مشروب ساخته میشود، آمد اعلام کرد «کل مسکر حرام». این همانی است که خدا به او گفته اعلام کن من دو تایش را حرام کردم چون در این زمان دو تا بیشتر نیست، شما اعلام عمومی کن تا قیامت هر چه بخورید مستتان کند حرام است، هر چه بکشید مستتان کند حرام است، کل مسکر فقط خوردنی نیست، کشیدنی هم هست. هر چه شما را از عقل دور کند نشئهتان کند در بیخیالی فرو ببرد، مسکر است و حرام است.
تمام نمازهای ما در مکه ـ سیزده سال ـ دو رکعتی بوده. چند کتاب هم اسم ببرم مراجعه کنید؛ وسائل الشیعه یکی از عمدهترین کتابهایمان، جامع احادیث شیعه که نزدیک چهل جلد است نوشته آیت الله العظمی بروجردی. پیغمبر آمد مدینه یک سال باز هم همه نمازها دو رکعتی بود، صبح ظهر عصر مغرب عشا، امام مجتبی که به دنیا آمد پیغمبر به اذن خدا چهار رکعت به نماز ظهر و عصر اضافه کرد که این میشود: «فریضه النبی».
خدا در قرآن گفت اگر امت مسافرت کردن یا در جنگی قرار گرفتند، آن رکعتهایی که تو به ایشان واجب کردی آنها را میتوانند حذف کنند ولی وقتی در شهرشان هستند، چهار رکعت تو را هم باید بخوانند. امام حسین(ع) که به دنیا آمد سه رکعت به نمازها اضافه شد؛ یک رکعت به مغرب، دو رکعت به عشا. خدا دو رکعت عشا را که دو رکعت پیغمبر به او اضافه کرد فرمود: به ملت بگو دو رکعت من باشد دو رکعت تو را در سفر قصر کنند و نخوانند اما یک رکعتی که برای حسین اضافه کردی آن تا قیامت باید بماند آن را نمیشود حذف کرد ولی هیچ چیزی از پیش پیغمبر نبود.
این یک آیه که روشن شد گفتههای رسول خدا متکی به پروردگار است اما یک روایت، این را اجازه بدهید من از کتابهای شیعه نخوانم چون ما این روایت را نداریم که حالا من به شما بگویم از کدام کتاب شیعه بخوانم. من این را از یک کتاب معتبر اهل سنت که چهار جلد است ـ من چاپ صد و سی سال پیشش را دارم، یک جلدی بود اما الان خیلی زیبا چاپ کردند ـ «ینابیع الموده» آنها نقل کردند: جابر ابن عبدالله انصاری یک روز آمد پیش پیغمبر گفت: این آیهای که جدیداً نازل شده من یک بخشش را نمیفهمم، با اینکه جابر عرب بود، پدر و مادرش هم عرب بودند فرمود: آیه را بخوان، گفت: آقا خدا میفرماید: «أَطِيعُوا اللَّهَ» این روشن است «وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ» این هم روشن است «وَ أُولِي الْأَمْرمنکم» این مبهم است، اولی الامر منکم چه کسانی هستند؟
پروردگار باید به پیغمبر بگوید اولی الامر چه کسانی هستند، اگر پیغمبر بخواهد از آینده خبر دهد ـ خودش که علم آینده ندارد ـ علم آینده را خدا باید در جان پیغمبر جریان بدهد. فرمود: اولی الامر (دستش را گذاشت روی شانه امیرالمؤمنین) گفت: بعد از من امام و اولی الامر این است، بعد از این حسن است، بعد حسین است، پیغمبر بقیه را که ندیده بود بقیه آینده بودند از این آینده چه کسی به او خبر داده؟ خداوند. جابر بعد از حسین زین العابدین است، بعد امام باقر است که تو میبینی تا آن وقت زنده هستی بعد جعفر صادق است، بعد موسی است، بعد علی ابن موسی است، بعد امام جواد است، بعد امام هادی است، بعد امام عسکری و آخرین که دنیا را پر از عدل و داد میکند بعد از اینکه پر از ظلم و جور است همنام من است اینها اولی الامر هستند.
معلوم شد که این دوازده نفر را چه کسی منصوب کرده؟ اگر بگوییم پیغمبر منصوب کرده پیغمبر که از ائمه طاهرین یک حسن و حسین را دید از آینده تا امام زمان چطوری خبردار شده؟ بیالهام پروردگار که انبیا از آینده خبردار نمیشدند. مطلب روشن شد.
حالا این جملات را درباره ابیعبدالله بشنوید: «اشهد انک الامام» امام یعنی چه؟ یعنی حسین جان تمام تکالیف الهیه را از نظر نیت، خلوص، عشق، رغبت، معرفت، به صورت کامل انجام دادی. این در علم خدا بود که تو مانند ابراهیم تمام تکالیف را کامل و تام انجام میدهی، در علمش تو را به امامت انتخاب کرده است. از مکه تا کربلا نمیدانم چند بار یک بار که قطعی است فرمود «فیّ اسوة» در همه برنامههای من برای شما تا قیامت سرمشق است.
معلوم است که امام «اشهد انک الامام البر التقی» اینها علت امامتش است، انتخابش است. الرضی، الزکی، الهادی، المهدی که البته توضیح هر کدام از این لغات من فکر میکنم به اندازه قد علمم هر کدامش بین پنج شب ده شب بیست شب بحث لازم است. «اشهد انک الامام البر الرضی الزکی التقی الهادی المهدی، و اشهد انک الائمة من ولدک کلمة الطیبه و اعلام الهدی» بچههایت هم تا امام زمان نشانههای هدایت و حقیقت تقوا هستند و امامت در آنها به اراده الهی تجلی کرده.
برادرانم! خصوصیتهایی هم ابیعبدالله دارد که هیچ پیغمبری و امامی این خصوصیت برایش نوشته نشده، من هم واقعش پنجاه سال است منبر میروم پنجاه سال است درباره ایشان حرف میزنم، شخصیت ابیعبدالله را نفهمیدم.
کوه طور است، صدای ناله هارون به گوش موسی رسید، دوید دید یک کناری افتاده از دنیا رفته، موسی خیلی گریه کرد. این دو تا عاشق همدیگر بودند، هر دو هم پیغمبر بودند، موسی نبوت اولی العزمی داشت و هارون مادون اولوالعزم بود. کنار جنازه برادرش کلیم الله ـ ما یک چیزی میگوییم راجع به موسی کلیم الله مقام عجیبی است ـ کنار جنازه هارون داشت گریه میکرد، دو دستش را به دعا بلند کرد گفت: الهی این برادر من را مورد آمرزشت قرار بده. خطاب رسید: او آمرزیده شد ولی موسی هر کسی را در این عالم پیش از خودت بعد از خودت تا قیامت، پیش از خودت از زمان آدم بعد از خودت تا قیامت برایش آمرزش بخواهی قبول میکنم الا قاتل حسین. آن تمام درهای رحمت و آمرزش به رویش بسته است، این یک ویژگی ابیعبدالله.
خدا که ارحم الراحمین است غافر الذنب است قابل التوب است، گناه قاتل ابیعبدالله چه حد است؟ حد گناه قاتل، حد شخصیت مقتول است. شخصیت مقتول چه حد است؟ حدی است که پروردگاری که غفرانش بینهایت است به موسی میگوید این آمرزش بینهایت من شامل حال شمر نمیشود.
حداقل امشب بدانید خدا چه نعمتی به قلب شما داده که وابسته به ابیعبدالله هستید و حضرت سید الشهدا را دوست دارید. پیغمبر فرمود: «من احب حسینا احبه الله» هر کسی حسین من را دوست داشت باشد خدا دوستش دارد. به نظرتان میآید خدا دوست خودش را میبرد جهنم؟ نه، کسی را که خدا دوست دارد همین قیامت راحت به او میگوید بایست به زنجیر بکشند و ببرند جهنم؟ نه، این کار اصلاً شدنی نیست، «من احب حسینا احبه الله».
خدایا به حقیقت ابیعبدالله معرفت ما را به خودت، به قرآن، به انبیا و به ائمه بیشتر کن.
دنیا و آخرت ما را دنیا و آخرت اهل بیت قرار بده.
خدایا دیگر قسم به ابیعبدالله قسم به اسم اعظم توست، به حق حضرت ابیعبدالله اگر اموات ما گرفتارند در برزخ کل آنهایی که از زمان آدم تا امشب در دینداری ما مؤثر بودند و مردند و حالا گرفتارند به آبروی ابیعبدالله گرفتاریشان را برطرف کن.
آنها و ما را با هم بیامرز، دشمنان ما را بیشتر ذلیل و زمینگیر کن.
کشور ما، رهبر ما، مرجعیت ما، محراب و منبر ما را از حوادث حفظ فرما
ما و بچههایمان و همسرانمان را و نسلمان را تا قیامت مورد دعای امام زمان قرار بده.