بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
وجود مبارک رسول خدا پنج خطر را گوشزد میکنند که هر انسانی گرچه در معرض این خطرات هست ولی پروردگار عالم قدرت دفع این خطرات را به او داده است. در مقابل هیچ خطری دست انسان بسته نیست و در مقابل هیچ خطری انسان بیقدرت نیست.
آنهایی که از خطر زخم میخورند، روایات اهلبیت میگوید برای تنبلیشان است، برای سستیشان است، برای این است که آن روحیه جنگ با خطر را به کار نمیگیرند وگرنه اگر آدمهای سستی نباشند، کسل نباشند، روحیه مبارزه با خطر را به کار بگیرند (نمیدانم چند بار نشمردم، میشود شمرد، آسان هم هست) خدا در قرآن میفرماید: پیروزند.
میدان جالبی است این میدان زندگی دنیا، یک معرفت میخواهد، یک بینش میخواهد، یک بینایی میخواهد، یک خطرشناسی میخواهد، یک مبارزه با خطر میخواهد. در این زمینه هم نه قرآن، نه اهلبیت، نه پیغمبر چیزی را فروگذار نکردند ولی متأسفانه بیشتر معارف قرآن و روایات یا روی صفحه کاغذ حبس است یا به زبان ما جاری میشود و عملکنندهاش کم است.
یک روایت جالبی نقل میکنند، رسول خدا با چند نفری بیرون مدینه جایی میرفتند. پیغمبر زودتر از همه، کسی را دیدند ولی طرف پیغمبر را نمیدید. یک جوان بیست و دو سه ساله پیراهنش را درآورده و گاهی میافتد روی این ریگهای داغ بیابان مدینه، روی رملها و بلند میشود. من گرمای شدید مدینه را بودم هم روزش را و هم شب را، آن وقتها که این وسایل نبود خیلی حاجیها از ایران و از کشورهای دیگر در طواف، در منا، در عرفات، گرمازده میشدند و میمردند.
رسول خدا راهشان را برگرداندند و نزد این جوان آمدند. جوان دید پیغمبر به او سلام کرد، این اخلاق پیغمبر است، ما در انبیا خدا، در ائمه، در اولیا الهی آدم متکبر و خودبین و خودبزرگبین نداشتیم. «تواضع سر رفعت افرازدت، تکبر به خاک اندر اندازدت» آدمهای فروتن، آدمهای نرم، آدمهای متواضع ولو خیلی هم متدین نباشند محبوب هستند حالا اگر متدین باشند محبوبتر هستند. بعد از سلام خیلی آرام پیغمبر فرمودند در شصت و سه سال عمرشان یک بار داد نکشیدند، یک ادبی که قرآن یاد میدهد به همه «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِك(لقمان، 11)» همیشه با صدای پایین حرف بزنید، داد نزنید، خدا از داد کشیدن خدا است.
شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه قرآن داریم اگر یک آیه پیدا کردید که خدا در آن داد زده باشد، موج همه آیات نرم است. نمونه برایتان بگویم، خدا سه دسته را خبر داده اهل دوزخ هستند؛ اول کافران، آنهایی که دچار دری وریهای فکری هستند، عالم خدا ندارد، پیغمبری معنی ندارد، وحی معنی ندارد، اینها هم برای دیروز تنها نیستند در هر قرنی بودند خدا به پیغمبر دلداری میدهد میگوید این اوضاعی که در زمان تو هست حبیب من در زمان همه انبیا پیش از تو بوده، با اینکه همه انبیا نزد امتها شناخته شده بودند، دلیل و برهان داشتند، عالمانه و حکیمانه حرف میزدند اما یک عدهای نمیپذیرفتند، میگفتند همه اینهایی که میگویی دروغ است.
هیچ کدام از کافران حاضر به بحث نبوده و الان هم نیستند مثلاً الان کسی میگوید: قطعاً قیامت وجود ندارد، شما به او بگو دلیلت را بیاور، میگوید: وجود ندارد دیگر، میگوییم: عقل سالم دنبال حرفی است که دلیل دارد دلیلت را بگو. عالم خدا ندارد خیلی خب ندارد، من را با دلیل قانع کن. از زمان قابیل تا امروز در تمام شرق و غرب عالم یک نفر منکر برای اثبات انکارش دلیل نداشته. اگر دلیل بود که در کتابهایشان مینوشتند و ما را محکوم میکردند. هنوز که انبیا محکوم نشدند، وحی محکوم نشده، طرف مقابل ادعاگر است همین.
خدا به پیغمبر اکرم هم دستور داده که مخالفین وقتی نزد تو میآیند (کافران رده اولشان) خیلی دین دین تربیتی است، به پیغمبر میگوید: همه حرفهایشان را گوش بده، در حرفشان هم حرف نزن فقط گوش بده، آنها رگبار دارند میبندند عالم خدا ندارد، تو دروغ میگویی، وحی وجود ندارد، مرده زنده شدن امکان ندارد، بگذار همه حرفهایشان را بزنند. تنها کتابی که شجاعت داشته همه حرفهای مخالفین را نقل کرده قرآن است، همه را نقل کرده چون میداند مخالف دلیل ندارد ولی خودش غرق در دلیل است.
الان دلیل بر معاد، در شرق و غرب موج میزند. ما مواد غذایی میخوریم میجویم از مری میدهیم پایین بعد میرود در معده هضم میشود بعد میرود در روده کوچک و بزرگ، قبل از اینکه بخوریم روی گاز میگذاریم حسابی میپزیم، نخود و لوبیا و عدس و گوشت و سبزی همه را له میکنیم بعد بخشی از این غذای له شده را دستگاههای بدن به کبد میدهد و کبد شروع میکند سلولسازی، یعنی از مرده موجود زنده میسازد. قیامت، از چشم ما دور نیست، این قیامت.
همه شما میدانید کرم ابریشم پیله را دور خودش میبافد. امیرالمؤمنین میفرماید: نخی در عالم بهتر از نخ ابریشم وجود ندارد، تاکنون هم وجود پیدا نکرده که حضرت میفرماید: بهترین لباس دنیا ابریشم است هنوز بالای دستش نیامده، بهترین مرکب دنیا اسب است، هنوز اسب در جهان به خصوص برای مسابقات حرف اول را میزند، بهترین شیرینی در دنیا عسل است عسل تولید کیست؟ یک حشره. ابریشم تولید کیست؟ یک کرم. بهترین مرکب که اسب است تولید کیست؟ نطفه نجس اسب نر و اسب ماده. بالاترین لذت هم امیرالمؤمنین میفرماید ازدواج است که آن هم رسیدن دو تا ظرف دستشویی به همدیگر است. چه خبرتان است در این دنیا مدام یقه پاره میکنید؟ برای یک خرده ابریشم، برای یک خرده عسل، برای یک خرده لذت جنسی چه خبرتان است، مگر اینها چه هست که دیوانهتان کرده؟ همین اسبها چقدر آدم را با کله زده زمین کشته، به چه چیز دنیا دلتان وصل شده که کنده نمیشود، چه خبر است؟
کرم پیله را دور خودش میبافد، آخرین نخی را که میبافد تمام روزنههای هوا به داخل پیله بسته میشود و میمیرد. پیله را باید بروید بخرید باز کنید، کرم اصلاً آثار حیاتی در آن نمیماند خشک میشود، پژمرده میشود. خشک یعنی اگر با دو تا انگشت این کرم خشک شده مرده را یک ذره فشار بدهید پودر میشود، همین کرم خشک پژمرده که از آثار حیات محروم است بعد از مدتی به صورت پروانه ابریشم با رنگهای زیبا با پر و با شاخک، پیله را میشکافد و بیرون میآید، میرود سراغ گلها که این پروانه در ایران شده سمبل شعر شعرای بزرگ ایران و سمبل بیان حالات عرفانی:
«ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز (این همین مرده است که در پیله بود)، کان سوخته را جان شد و آواز نیامد»
«افروختن و سوختن و جامه دریدن، پروانه ز من شمع ز من گل ز من آموخت»
«اول بنا نبود بسوزند عاشقان، عاشق به جان شمع فتد کین بنا نهاد (که پروانه را کشید و سوزاند)»
این دلیل بر زنده شدن مردگان، بهتر از این دلیل میخواهید؟ این یک دلیل طبیعی است. جالب است ادب دین ما این است که به پیغمبر میگوید، پیغمبری که شصت و سه سال یک بار بلند با کسی حرف نزد، معنیش این است که شصت و سه سال عصبانی نشد، از کوره در نرفت، بیمحبت نشد، متکبر نشد چون همه اینها در همین صدای بلند پیداست.
خدایی که روزی کافران را میدهد، خدایی که عمر کافران را ادامه میدهد، خدایی که شکم کافران را آباد میکند، آن وقت اینها میآیند میگویند عالم خدا ندارد، نبوت و وحی هم دروغ است. خدا به پیغمبر میگوید: حرفشان را تا آخر گوش بده، جواب نده، بگذار حرفشان را بزنند، این ادب دین است. کافر است که کافر است، آمده با تو مباحثه کند، گوش بده. کجا میآمدند با پیغمبر حرف میزدند؟ در مسجدالحرام، کجا میآمدند با پیغمبر حرف میزدند؟ در مسجدالنبی، اما ما این اخلاق را نداریم. الان اگر در حیاط یک یهودی بیاید بگوید من میخواهم بیایم در این حسینیه میگوییم: نه، نجس است نمیتواند بیاید. در مسجد میرفتند با پیغمبر بحث میکردند. یک لائیک یا یک تودهای یا یک مسیحی یا یک بیدین، چرا راه نمیدهند؟ دین آمده برای راه دادن به اینها، من و شما که اهل خدا هستیم همه جا راهمان میدهند دین آمده برای اینکه اینها را راه بدهد و بعد اینها را راهنمایی کند.
حبیب من حرفشان که کامل تمام شد، حالا نوبت تو شد آنها دیگر چیزی ندارند بگویند، منتظر جوابت هستند، یک مطلب بگو دو تا هم نگو «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ(بقره، 111)» اگر در حرفهایتان راستگو هستید دلیل بیاورید یعنی به پیغمبر میگوید اگر کافر دلیل قوی آورد قبول کن ولی خب دلیل ندارد که آدم قبول بکند، دلیل ندارد.
پیامبر خیلی نرم به این جوانی که پیراهنش را درآورده بود خودش را روی رملها میغلتاند فرمودند: چه کار میکنی؟ یک دکتر متخصصی در یک شهری یک شب پای منبر آمده بود، بغل منبر هم نشسته بود، من اصلاً ندیده بودم و نمیشناختم. وقتی آمدم پایین آن شخصی که آورده بود گفت آقای دکتر آدم دانشمند، طبی، دلسوز و بعد گفت ایشان اهل سنت بوده اما الان اهل سنت نیست شیعه شده. من خیلی به او محبت کردم، بغلش گرفتم، خیلی تواضع به او کردم، نشستم بغل دستش گفتم: آقای دکتر (جوان هم بود) ازدواج کردید؟ گفت: بله، بچه هم دارید؟ گفت: یک دختر خدا به من داده اسمش را فاطمه گذاشتم، گفتم: کدام کتابهای ما را خواندید شیعه شدید؟ گفت: هیچ کتابی، گفتم: پس چطور شیعه شدید؟ گفت: من فقط میدانستم که خدا در قرآن میگوید که پیغمبر نرمترین اخلاق را داشت، نرمترین تن صدا را داشت، شنیده بودم که پیغمبر کانون مهر و محبت است. مستطیع شدم با کاروان منطقه خودمان (اهل تسنن) به مکه و مدینه رفتم، هر چه آخوند از گروه خودمان کنار قبرستان بقیع در مسجدالنبی دیدم، هر چه آخوند در مکه دیدم، از زهرمار تلختر است، عربده میکشد، داد میزند، فریاد میکند، رد میکند، در نماز جمعههایشان صدایشان میخواهد مسجد را بلرزاند. به فکر افتادم اینها اگر مسلمانند پس چرا در رفتار و کردار با پیغمبر فرق دارند؟ حتماً مسلمان نیستند.
برگشتم ایران، خدا به او رحم کرد (من این را به او نگفتم) به دو سه تا آخوند شیرین خوش اخلاق متواضع برمیخورد، میبیند که اینها تن صدا، رفتار، برخوردشان همانهایی است که خدا برای پیغمبر میگوید. گفت: فهمیدم مسلمان واقعی شما هستید، شیعه شدم. با من ارتباط دارد گفت خانمم هم شیعه شد، مادرم هم شیعه شد.
این دکتر من را یاد یک روایت مهمی از امام صادق(ع) انداخت که حضرت میفرماید: «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»، زبانتان را ببندید حرف نزنید، با رفتار و کردار و اخلاق مردم را به مکتب ما دعوت کنید. چرا مینشینید اینقدر حرف میزنید؟ در خانه به گونهای باش که زنت و بچهات بگوید شیعه این است؟ عجب دینی! دامادت بگوید شیعه این است؟ عجب دینی است. خیلی خانواده داریم که زن از دین فراری شد، بچه از دین فراری شد به خاطر اخلاق تلخ و بد مرد خانه، من اعتقادم این است که طبق قرآن بشر زندگی را بیدینی شروع کرده، با دینداری شروع کرده طبق قرآن در سوره بقره است: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدى(بقره، 38)»، به آدم و حوا گفتم با نسلی که بعداً پیدا میکنید زندگی را روی زمین شروع کنید و من دنبال شروع زندگی برایتان دین میفرستم، آدم یک دیندار واقعی بود، حوا یک دیندار واقعی بود
بیدینی از کجا شروع شد؟ از بددینی دینداران، هیچ عامل دیگری ندارد. نسلهای بعد دینداران را تلخ دیدند، هجومکننده دیدند، بخیل دیدند، حسود دیدند، متکبر دیدند، اعمال و رفتارشان را غیر از حرفهایشان دیدند، گفتند پس این دین نیست رهایش کن، بیدین شدند.
قیامت بازار عجیبی است که بیدینهایی که بر اثر بد دینی دیندارها بیدین شدند پرونده بسیار سنگینی دارند، بسیار سنگین. گاهی طلبهها میآیند از من مشورت میخواهند برای درس، برای منبر، برای کار، همیشه چند تا مسأله به ایشان میگویم: 1ـ در این جامعه آبروی پیغمبر را در این لباس حفظ کنید اگر نمیتوانید لباستان را درآورید که کسی با عمل شما نگوید دین است نمیخواهیم. 2ـ تا آخر عمرتان با زن ارتباط نداشته باشید مگر با محارمتان، چون وقتی با یک زن غریبه مخصوصاً جوان مخصوصاً بر و رو دار ممکن است به عنوان مسألهپرسی بیاید، لب پرتگاه جهنم هستید، تماس نداشته باش، نیازی نداری، آمد گفت: آقا مسأله دارم، بگو: تلفن کن به دفتر مرجع تقلید، میگوید: نه میخواهم از شما بپرسم، بگو: من بلد نیستم، تو خیلی چیزها بلد نیستی، راست است بلد نیستم.
من جوانتر بودم یک وقت یک خانم جوانی آمد گفت: مسأله دارم، گفتم: از دفتر مرجعتان بپرسید، گفت: من مرجعی ندارم، گفتم: خب ندارید که خداحافظ، گفت: کجا من خودت را میخواهم، به مسأله کاری ندارم. گفتم: من شما را نمیخواهم، گفت: همین؟ گفتم: همین. عصبانی شد گفت: خیلی خری، گفتم: راست میگویی چون مردم امروزه وقتی یک زن مجانی یا یک دختر مجانی گیر آدم بیاید بگوید نه، میگویند آدم خری است.
امیرالمؤمنین میگوید: در آخرالزمان خیلی خوبها که خیلی چیزها را پس میزنند مردم میگویند این بیماری روانی دارد بدبخت. آری ما بیمار روانی هستیم، خر هستیم، نفهم هستیم، خریتمان هم برای این است که نمیخواهیم برویم جهنم. آری نسبت به جهنم خیلی خر هستیم، حالیمان نیست جهنم نمیخواهیم برویم.
جوان چه کار میکنی؟ ببینید این مبارزه با خطر است، این حالا راهی است که این جوان انتخاب کرده و عجیب است که این «مبارزه» را رسول خدا نامگذاری به «جهاد اکبر» کرده، این نامگذاری خیلی مهم است. شیخ حرّ عاملی که مؤلف کتاب وسائل الشیعه است (بیست جلد بود) زمان آیت الله العظمی بروجردی این (نامگذاری) در جلد یازدهم است. الان تبدیل شده به سی جلد، کتابی است که از شنبه تا چهارشنبه دست مراجع روی منبر برای درس دادنشان است، کتاب بسیار مهمی است.
نویسنده وسایل الشیعه، شیخ حرّ، روبروی پنجره فولاد دفن است، حرم هم دارد. اگر مشهد رفتید یادتان بود سه چهار تا پله میخورد میرود پایین، ضریح هم دارد و از نوادگان وجود مبارک حضرت حر ابن یزید ریاحی است. ببینید توبه در این آدم چه آثاری به جا گذاشته، چقدر عالم و فقیه از نسل حرّ به وجود آمده خدا میداند.
اسم جهاد اکبر در این کتاب است. پیغمبر از یک جنگی که تمام شده بود، پیروز هم شده بودند برمیگشتند. همینطور که روی اسب حرکت میکردند مردم هم کنار و پشت سرشان بودند فرمودند: «رجعنا من الجهاد الاصغر»، از مبارزه و جنگ کوچک (خیلی کوچک) برگشتیم. اصغر غیر از صغیر است، اصغر یعنی خیلی کوچک. جنگ قابل توجهی نبود از آنجا داریم برمیگردیم، «و بقی علینا الجهاد الاکبر»، جهاد اکبر حالا به عهده ما مانده، آن را باید واردش بشویم. «قیل یا رسول الله و ما الجهاد الاکبر» جهاد اکبر دیگر چیست؟ ما رفتیم جبهه دست دادیم، پا دادیم، معلول دادیم، شهید دادیم، آن را میگویید کوچک؟ فرمود: آری، آن کوچک بود چون این جهاد شجاعتر از رزمنده میدان جنگ میخواهد، «جهاد النفس»، این جهاد و این مبارزه این است که با خواستههای نامشروع خودت نسبت به مال، غریزه جنسی، صندلی، مبارزه کنی.
پیغمبر دید این جوان «جهاد اکبر» میکند، چه کار میکنی جوان؟ گفت: آقا ما هنوز ازدواج برایمان فراهم نشده، غریزه جنسی هم که قابل انکار نیست، همه دارند یوسف هم داشت، انبیا و اولیا هم دارند. پدر و مادرمان توان اینکه برای ما زن بگیرند ندارند، ما هم درآمدی که زن بگیریم نداریم، شما هم که فرمودید در قرآن زنا آدم را جهنم میبرد «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلا(اسراء، 32)»، گناه بالاتر از زنا هم که گناه قوم لوط است آدم را جهنم میبرد.
ما زن که نمیتوانیم بگیریم گاهی که غریزه جنسی به من فشار میآورد، سریع از شهر بیرون میآیم، هوا گرم و ریگها داغ، پیراهنم را درمیآورم یک غلت روی این ریگها میزنم به خودم میگویم چرا زود بلند شدی، بخواب بسوزی، این ریگها فرو برود در پوستت بسوزاند، بعد میگویم طاقت ندارم بلند میشوم. وقتی مینشینم برای خودم منبر میروم، منبرم هم این است میگویم: جوان (به خودم میگویم) بین خورشید و زمین فاصله خیلی است، حالا آن جوان که نمیدانست ما میدانیم صد و پنجاه میلیون کیلومتر، از صد و پنجاه میلیون کیلومتری حرارت روی این ریگها میتابد طاقت نداری دو ثانیه ده ثانیه بمانی، میگویم تو که طاقت نداری این ریگهای داغ را تحمل کنی اگر بخواهی برای ارضای غریزهات بروی زنا کنی، بروی عمل قوم لوط را انجام بدهی طاقت داری با این بدن بروی جهنم؟ بعد خودم جواب خودم را میدهم میگویم نه، میگویم پس بلند شو گورت را گم کن و گناه نکن. این مبارزه با خطر است.
یک گروه کافرند، یک گروه مشرکند، یک گروه هم منافق هستند، یک گروه هم که گروه الهی و مؤمنهای واقعی هستند. قرآن مجید میگوید: کافران اهل دوزخ هستند اما هر چه آیه درباره کافران داریم اگر شما در آن آیات موج صدای بلند پیدا کردید؟ مشرکان اهل جهنم هستند اگر موج صدای بلند پیدا کردید؟ منافقان فی الدرک الاسفل من النار، همین تهدید اگر موج بلند پیدا کردید؟ چرا پیدا نمیکنید؟ چون وقتی کافران را مطرح میکند که اهل دوزخند، مشرکان را مطرح میکند اهل دوزخند، منافقان را مطرح میکند اهل دوزخند بلافاصله میگوید: مگر اینکه توبه کنند و با من آشتی کنند، اگر توبه کردند و آشتی کردند یک لحظه هم جهنم نمیروند، من همه گناهان گذشته آنان را میبخشم. این ادب دین است.
این یک راه مبارزه با خطر. خطر هست ولی میگوید میتوانید مبارزه کنید، میتوانید در این میدان جهاد اکبر وارد شوید، شل نشوید، کسل نشوید، سست نشوید، به راحتی به دام گناه نیفتید، حیف است.