بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
معمولاً همه مردم بهجز تعداد کمی به حلال و حرام خدا و به مسائل اخلاقی عالم هستند، در خانههایی بزرگ شدند که این مسائل را زیاد شنیدند یا در کتابی دیدند یا از عالمی شنیدند. این علم اندک ـ گرچه کم است ـ یقیناً باعث نجات است ولی این علم اندک نیمه راه است، این علم کمال انسان نیست، جامعیت انسان نیست، دستگیره نجات نیست، اینطور که ما از آیات قرآن و روایات درک میکنیم.
عالمانی را پروردگار بدون اسم بردن به صورت کلی در سوره بقره، سوره اعراف و جزءهای آخر قرآن نام میبرد به عنوان یک عالم، به عنوان عالمان (هم مفرد ذکر میکند هم جمع) که مؤکداً اعلام میکند اینان اهل دوزخ هستند، روایات هم همینطور. پس معلوم میشود که علم نصف راه است نصف جاده است و اما کمال این علم و ثمردهی این علم با عمل است، عمل به این علم.
یک تعبیر زیبایی رسول خدا دارند «العالم بلا عمل کشجر بلا ثمر»، اگر دانشمند عالم و دانا عمل نداشته باشد یعنی عمل به علمش را دوست ندارد و نمیخواهد، مانند درخت بیمیوه میماند یعنی چیزی گیر خودش نمیآید. میوه علم عمل است که این میوه علم طبق آیه 25 سوره بقره، قیامت تبدیل به «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار» میشود. پروردگار عالم بهشتسازی را به خود آدم واگذار کرده، ما باید مصالحش را به پروردگار بدهیم و پروردگار این مصالح را تبدیل به همه نعمتهای بهشت میکند، ولی اگر کسی این مصالح را ندهد، قیامت دستش خالی است یعنی جایی در بهشت ندارد چون جایی برای خودش نخریده و آماده نکرده.
شب معراج که در دو جای قرآن مطرح است؛ یکی در ابتدای سوره اسراء است، یکی هم مفصلتر در سوره دیگر قرآن است، در اسراء یک آیه دارد و در آن سوره حدود ده تا آیه دارد. تفسیر این آیات هم در روایات اهلبیت است و مفصل بیان کردند که بهشت چیست، چه دارد و پیغمبر چه دیدند. پروردگار عالم در سورههای دیگر مثل سوره رحمان، سوره واقعه، سوره انسان در بیشتر آیات این سه سوره به نعمتهای بهشت اشاره شده است. همه خبر خداوند است. فقط در قرآن مجید این خبر داده نشده، در کتابهای گذشته هم این خبر داده شده و انبیای خدا هم برای مردم توضیح دادند. بحث درباره بهشت از زمان حضرت نوح که اولین پیغمبر اولوالعزم بوده تا زمان امام عسکری وجود داشت. تنها کسی که در دنیا بهشت را دید پیغمبر بود هیچکس دیگر ندید، نه قبل از پیغمبر نه بعد از پیغمبر.
معراج یک امر قرآنی است قابل انکار نیست و انکارش کفر است، اگر آدم عالمانه انکار بکند کافر میشود. «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا»(اسرا، 1) این یک بخشش، بخشهای دیگر مطلب هم در سوره دیگر است.
حضرت میفرماید: یکی از جاهایی که خداوند آن شب به من نشان داد (که با همسفرم جبرئیل دیدیم) بهشت بود، من یک قطعه از بهشت را دیدم که قطعه همان شب روشن نبود که مساحتش چقدر است، چون پروردگار در قرآن میگوید: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْض»(آلعمران، 133)، مساحت کل آسمانها و زمین است، بدون اینکه آسمانها و زمین را کوچک بکنند یعنی فاصلههایش را بردارند مثلاً فاصله زمین تا خورشید صدو پنجاه میلیون کیلومتر است، بالاتر فاصلهها بیشتر است.
جدیداً در اخبار علمی در مجلات علمی نوشتند ستارهای هست که فاصلهاش با ماه پنج میلیارد سال نوری است یعنی ما از کره زمین به طرف آن سیاره، ثانیهای سیصدهزارکیلومتر به جلو حرکت کنیم (ثانیه یک شصتم یک دقیقه است، این ساعت مچیهای شما که یک تیک میکند آن یک ثانیه است)، پنج میلیارد سال بعد به آن میرسیم. این مساحت آسمانها و زمین تا جایی که توانستند رصد بکنند و هنوز هم برای جهان ثابت نشده که این حرفها برای آسمان اول است یا برای دورترین آسمانهاست؟ هیچکس نمیداند.
من روایتی از حضرت باقر دیدم که خیلی روایت عجیب است. ابنسینا یک دانشمند قابل قبول است میگوید: «کلما قرأ سمعک فذره فی بقعة الامکان»، هر چه شنیدی سریع نگو نیست، نمیشود، تو دلیل نداری، احتمال امکانش را بده، مشتت را بلند نکن بگو دروغ است و رد کنی، از کجا میگویی دروغ است؟ امام باقر میفرماید: خداوند هجده هزار قندیل آفریده، (قندیلها را قدیم دیده بودید که کوزه مانند هستند، منظور از این قندیل در زبان امام باقر ظرف است) کل آسمانها و زمین، هفت آسمان و زمین در یکی از این قندیلهاست، بقیهاش را آدم کجا دنبالش بگردد و چطور بفهمد چه خبر است؟ دانشمندان غرب و شرق، از قدیمیترین ایام تا همین امشب در یک مسئله مانده و جواب هم ندارند و آن هم این است که هر چیزی ظرف میخواهد که در آن قرار بدهند، ظرف آسمانها و زمین چیست؟ خدا اینها را کجا قرار داده؟ خود آن ظرف در چه ظرفی است؟ آن ظرف دوم در چه ظرفی است؟ اصلاً اینجا همه متوقف هستند دیگر هیچ حرفی ندارند که بگویند. به ما از قدیم یاد دادند که این حرفها را که میشنوید بگویید «العظمت لله الواحد القهار» بزرگی فقط برازنده توست، بقیه هستی مقابل تو یک بال مگس هم دیده نمیشود، کوچک است.
شب معراج حضرت میفرماید: من بهشت را دیدم سر و ته آن پیدا نبود ولی دیدم یک بخش بهشت ساخته شده و آماده است، قصرها آماده است چشمهها آماده است، درختها آماده است، میوه و حوریهها آماده است و از بغل آنجایی که کاملاً آباد است یک عده از فرشتگان الهی در حال ساخت و ساز هستند. این فرشتگان ساخت و سازشان را مثل بناهای دنیا ادامه نمیدهند، مقداری کار میکنند و مقداری بیکارند. من به جبرئیل گفتم: این داستان را برای من توضیح بده، فرمود: یا رسول الله از ابتدای بهشت (حالا هر کجا که هست) تا اینجا که کاملاً آباد است صاحبانش مردند، زمان زنده بودنشان با عبادت خدا، با خدمت به خلق، با اخلاق و رفتار درستشان، با کسب مشروعشان مصالح فرستادند و خدا به فرشتگان دستور داده مصالحی که بندگان فرستادند تبدیل به بهشت کنید، بقیه بهشت که کویر است هنوز مصالحش نرسیده چون آدمهایش به دنیا نیامدند، آنها کویر میماند تا آدمها به دنیا بیایند و مصالح بفرستند. اینهایی که کار میکنند مثلاً خشت طلا روی خشت نقره میگذارند که کاخ درست کنند، نهال میکارند، آب درمیآورند، اینها در دنیا زنده هستند هر وقت وارد عبادت و خدمت و کار خیر و انفاق و صدقه بشوند، اینجا تبدیل به مصالح بهشت میشود و این فرشتگان برای صاحبانش میسازند، هر وقت هم که صاحبان این مصالح خوابند یا چرت میزنند یا هیچ کاری نمیکنند اینها هم مصالح ندارند که بسازند. این داستان بهشت و معماری خود ما، خداوند کار بهشتسازی را به دست ما داده، کار بهشتسازی هم برادران و خواهرانم با عمل صورت میگیرد.
«العالم بلا عمل کشجر بلا ثمر»، عالمی که عمل ندارد درخت بیثمر است. زمانیکه مصالح ندارد، فرشتگان الهی چه بسازند؟ علم یک کیفیت است که در مغز است یا در قلب است. بین اهل تحقیق اختلاف است که ظرف علم عقل است یا قلب است. علم یک جای وجود ما جا میگیرد، قلب یا مغز. ما خیلی چیزها را میدانیم حالا دانایی ما کجاست؟ درون ما یک جا هست.
دانایی که بیعمل تبدیل به مصالح نکرده بفرستد برای بعد از مرگ خودش، مانده و پیغمبر میفرماید: دوزخیان که معمار ساخت دوزخ خودشان بودند. شما سی تا آیه بیشتر میبینید که خدا با دوزخیان حرف میزند بعد به جهنم اشاره میکند که این جهنم همانی است که خودتان برای خودتان ساختید کار من نبوده، از من ناراحت نباشید.
پرسیده میشود پس این خدا که در دنیا آخوندها میگفتند: «ارحم الراحمین» است، «اکرم الاکرمین» است، «غفار الذنوب» است پس چطور ما را کشیده در این هفت طبقه؟ من ارحم الراحمینیام سر جایش است و آخوندها هم درباره من راست گفتند اما تو مصالح نفرستادی که من بهشت برایت بسازم. تو مصالح برای دوزخ فرستادی، عرقخوری فرستادی، رباخوری فرستادی، زناکردن فرستادی، دروغ فرستادی، غیبت فرستادی، ظلم به زن و بچه فرستادی، ظلم به مردم فرستادی، کار کمی نبوده که سه میلیارد هشت میلیارد ده میلیارد عددها را که ما هم نمیفهمیم اینها را از بیت المال دزدیدی و هیزم شده برای خودت به من چه؟
در دعای ماه رمضان میخوانید (چقدر این دو تا جمله مهم است) به خدا میگوییم «و انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمه» آنجایی که جا دارد ارحم الراحمینی تو ظهور میکند ولی آنجایی که جا ندارد یعنی افق ندارد برای طلوع ارحم الراحمینی «و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه» سختترین انتقام گرفته میشود و به ارحم الراحمینی تو کاری ندارد چون دوزخ که وصل به ارحم الراحمینی تو نیست، زلف دوزخ به کل گناهان کبیره و اصرار بر صغیره گره دارد.
در دعای کمیل امیرالمؤمنین یک جمله دارد کمتر مردم یا خوانندهها دقت در این جمله دارند. یقین علی از یقین کل ملائکه و جن و انس مایهاش بیشتر است، علی میگوید: «و بالیقین اقطع» من با یقین حتم دارم «لولا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک» اگر فرمان صادر نشده بود برای اینکه منکرین تو معذب بشوند، «و قضیت به من اخلاد معاندیک» اگر حکمت صادر نشده بود که دشمنانت برای ابد در آتشی باشند که خودشان ساختند، «لجعلت النار کلها بردا و سلاما» آن هفت طبقه جهنم هم جزو بهشت بود.
بدکارها این طبقات را از بهشت کندند یعنی آمدند باغ را کندند، زمین آن باغ بهشت را کندند و هفت طبقه جهنم کردند چرا که از اول نبوده. اگر انکار منکران، اگر دشمنی دشمنان نبود، پروردگارا «لجعلت النار کلها بردا و سلاما» تمام هفت طبقه آتش قسمت دیگر بهشت بود ولی بدکاران این قطعه را جدا کردند آنجا را تنور و کوره و آتش کردند.
در کره زمین تعداد کمی هستند که به این حرفها گوش بدهند، در کشور خودمان هم کم گوش میدهند. ما میگوییم ربا حرام است، زنا حرام است، رابطه نامشروع حرام است، ظلم حرام است اینها همه آتش میشود، بعضیها میگویند آخوندها دلشان خوش است. دلمان به چه چیزی خوش است، به آتش؟ مگر آدم میتواند دلش را به آتش خوش کند؟ من خودم کلی این آیات دوزخ را که در قرآن میبینم دو سه روز در رنج هستم در عذاب هستم این که دلخوشی ندارد.
بعضیها میگویند: این قرآن برای عربهای زمان پیغمبر است. انگار پروردگار عالم کل انسانهای آفریده را یادش رفته، فقط یاد یک گروه عرب بوده و گفته برای آنان قرآن بفرستم که آدمهای خوبی بشوند و قیامت به بهشت بیایند اما بقیه انسانها را یادش رفته هدایت کند. یک عدهای هم مثل خود من، این حرفها را بلد هستند اما به عمل که میرسد میلنگند، شکست میخورند، خیلیهایمان شکست میخوریم.
من دوستی دارم وضعش خیلی خوب است، او را کم میبینم، دائم پای منبرها محرم و ماه رمضان میآید، اصلاً ترک نمیکند. به من میگفت: این خمس مگر آیهاش در سوره انفال نیست؟ مگر خدا نگفته «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»(انفال، 41) از هر جنسی اضافه آوردید یک پنجم را بدهید به دین من؟ قرنهاست با این یک پنجم نجف، قم مشهد، اصفهان، قبلاً تهران، حوزههای خیلی آبادی برپا بود، چقدر با همین خمسها فیلسوف، عارف، فقیه، مرجع تقلید، نویسنده و گوینده تربیت شد. اینها همین پولهای شماست که تعدادش را ما نمیدانیم و خبر نداریم. ما یک میلیون تومان به قم میدهیم، آنها ده میلیارد به صورت مطهری به ما برمیگردانند. پنجاه میلیون به نجف میدهیم آنها به صورت شیخ انصاری و علامه حلی و محقق حلی به ما برمیگردانند. ما چقدر پرداخت میکنیم، چقدر هست؟ ولی دریافتی که جامعه دارد چه مقدار است، اصلاً قابل مقایسه است. البته همه این پولها را نمیگیرند، هنوز هم در قم و نجف هستند. خود من از اول طلبگی اصلاً این پولها را نگرفتم، ما عدهای هستیم میترسیم، میگوییم نکند این پول امام زمان و پول خمس قرآن را بگیریم و آنگونه که باید نتوانیم خدمت کنیم پس شرعی نیست بخوریم، اقلاً قیامت از این پول راحت باشیم و ما را دادگاهی نکنند، آنهایی هم که میگیرند با درس خواندن و امتحان دادن میگیرند، اینطور نیست که پولها را در قم به هر کسی که پارچه روی کلهاش است بدهند. امتحان، نمره، درس، بالاخره به جایی باید برسند یا به جایی رسیده باشند.
حالا این رفیقمان خدا خیرش بدهد به من گفت: فلانی این آیه خمس سهم امام در سوره انفال است در کت من نمیرود، من نمیدهم. گفتم: چه کسی به تو گفته بده؟ قرآن مجید گفته از سودسالت همه خرجهایت را در سال بکن برای بچهات عروسی بگیر، دخترت را شوهر بده، مکه و کربلا برو، عید به عید، عید بعدی اگر دیدی ده میلیون اضافه آوردی هشت میلیون نوش جان خودت بریز در جیبت، دو میلیون را به دین من بده. گفت: میدانم، در کتم نمیرود. گفتم: کت تو فولادی است برای ما خمیر است، در کت ما میرود. گفت: خودت خمس میدهی؟ گفتم: سال 46 یا 47 از منبرهایی که به من دادند سر سال دیدم زیاد آمده گفت: چقدر زیاد آمد؟ گفتم: ده تا یک تومانی، پولی هم نمیدادند که بماند. دو تومانش را خمس دادیم رسیدهایش را هم دارم، گفت: من در کتم نمیرود. گفتم: نده مشکلی نیست، امام زمان میفرماید: روز قیامت از جمله کسانی که در صف دشمنان مردم و اهل بیت هستند، آنانی هستند که پول ما را خوردند و ندادند. این علم است، میدانم که قرآن خمس را میگوید اما در کتم نمیرود، نمیتوانم عمل کنم.
یک تاجر اصفهانی در بازار بود که از همه معروفتر و پولدارتر بود. این قضیهای که میگویم برای دویست و پنجاه سال پیش است، آن زمان مرجع تقلید مرحوم حاج میرزا ابراهیم کلباسی بود، چهرهای بود. من پارسال رفتم سر قبرش، نور خالی است قبر، کسی بود، خودش خیلی معمولی زندگی میکرد ولی پول اصفهان نزدش بود. تاجر هم پشت سرش نماز میخواند. هیچوقت کلباسی به او نگفت تو خمس میدهی، نمیدهی، به که میدهی؟ به هر کسی دلش میخواهد بدهد به ما چه؟
من پنجاه سال است به رفیقم نگفتم تو خمس میدهی؟ به من چه؟ خودش مکلف است میخواهد بدهد، میخواهد ندهد. گفت: حضرت آیت الله من چهل سال است تجارت کردم، ریشم دارد سفید میشود، انگار باید آماده بشویم و برویم، تا الان خمس ندادم. مرحوم کلباسی فرمود: چه کار کنم؟ گفت: آقا این کلید را بگیر فردا با پنج شش نفر نهار بیایید خانه ما آن کلید صندوق پولهایم است (آن وقت پول که نبود در خانه صندوق داشتند) برو در را باز کن خمس مال چهل ساله من را حساب کن، هر چقدر میشود بردار، اگر نگذاشتم و داد کشیدم گوش نده، گفت: باشد.
مرحوم کلباسی آمد، نهار را که خوردند به یکی گفت: این کلید را بردار و در صندوق را باز کن. بلند شد جلویش دست گرفت گفت: صندوق من را میخواهی بازکنی؟ برو بشین. کلباسی گفت: طناب رختها در حیاط را باز کنید بیاورید، دست و پایش را ببندید. دست و پایش را طنابپیچ کردند و گره زدند. گفت: در صندوق را باز کن. پول خمسش را حساب کردند هر چه داد کشید آقا حرام است، نبر راضی نیستم، شمردند و بردند. شب نماز مرحوم کلباسی آمد و گفت: آقا خدا پدر و مادر و اجدادت را رحمت کند من را از آتش جهنم با طنابپیچ و زور بیرون کشیدی.
یک داستان دیگر هم دارد زیباست. قدیمها دوش نبود، کلباسی سحر در حمام بود، در خزینه چراغ هم که نبود از این چراغ موشیها بود که خیلی پیدا نبود. در خزینه دید یک کسی به نیت غسل زیر آب میرود و میآید بیرون میگوید: نشد. دوباره میرود. کلباسی گوشه خزینه ایستاد ببیند این چند دفعه زیر آب میرود.
ما در اسلام وسواس نداریم یک بار رفتیم زیر آب درست است، یک بار وضو گرفتی مثل بقیه مردم درست است، بار دوم مستحب است، بار سوم هم جناب وسواسی، خانم وسواسی حرام است یعنی دیگر این وضو به درد نماز واجب نمیخورد چون این وضو خلاف حکم خداست. تو خلاف حکم غسل میکنی، خلاف حکم وضو میگیری.
بالاخره بعد از چهل پنجاه بار رفتن و بالا آمدن آخری را گفت: شد. کلباسی آمد جلو دم پلههای خزینه او را نگه داشت گفت: حضرت آقا مقلد چه کسی هستی؟ میخواست ببیند اگر مقلد خود کلباسی است بگوید: والله فتوای من یک بار زیر آب رفتن است برای غسل ارتماسی یا فقهای شیعه فتوایشان یک بار است. گفت: مقلد چه کسی هستی؟ گفت: شیطان، گفت: باریک الله، من مرجع تقلید هستم چرا از من تقلید نمیکنی؟ گفت: من رعایت «الاعلم فالاعلم» را میکنم چون او از شما اعلم است وظیفهام است از شیطان تقلید کنم.
خیلی زشت است آدم در پیشگاه خدا شش بار وضو بگیرد، دو ساعت برای یک غسل زیر دوش بماند. با یک لگن آب کاملاً میشود غسل کرد. من روی منبر هستم وگرنه میگفتم این استکانی که چایی برایتان میریزند و میآورند را آب بریزند، من با همان یک استکان وضو میگیرم و میایستم جلو، شما هم به من اقتدا کنید نماز همه هم گردن من با یک استکان. خدا گفته برای غسل کردن برو نصف سد کرج را روی خودت خالی کن تا غسل به وجود بیاید؟
خدایا ما را از علم بیعمل که خطر سنگینی است حفظ فرما.
یک جمله از پیغمبر است که میگوید: عالم بیعمل مثل چراغ بیروشنایی میماند. چراغی که نور ندارد به درد چه کسی میخورد؟ من میخواهم در جنگل بروم چراغ را برداشتم اصلاً نور ندارد، نفت و فتیله هم ندارد به چه درد میخورد؟ شما یقین بدانید این سیهزار نفری که آمده بودند کربلا همه عالم به اهلبیت بودند، عالم به نبوت بودند، عالم به سیدالشهدا بودند ولی این هفتاد و دو نفر هم عالمان شهید هستند که در رأس همه شهدای عالم هستند. عذاب عالم بیعمل با عذاب دیگران خیلی فرق میکند، سنگینتر است، خیلی سنگینتر است.