بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در طول تاریخ با دو نوع بت، اکثر مردم هر روزگاری را فریب دادند و مردم را با زبان، با سخن، با تقلب در گفتار، با وعدههای دروغ گول زدند و نگذاشتند مردم در راه الهی قرار بگیرند و مطیع وجود مقدس پروردگارشان بشوند.
یک نوع بت بیجان بود که پرستش این بتهای بیجان از زمان حضرت نوح قدرت گرفت، پروردگار در سوره مبارکه نوح چندتا از بتهای آن روزگار را اسم میبرد. مردم میدیدند این بتها مجسمه است، نه میبینند و نه میشنوند، ولی به این صورت مردم را گول زده بودند که اگر شما تابع این فرهنگ باشید، فرهنگی که سردمداران بتکدهها و بتسازان ساخته بودند؛ یک سلسله روشها و اعمال و اخلاق را به مردم باورانده بودند که این بتها هر کدام در عالم غیب یک نمونه زنده دارند، ما آنها را نمیبینیم ولی آنها ما را میبینند، اگر شما این بتها را بپرستید و فرهنگشان را اطاعت کنید یک زندگی پرنعمت، مرفه، پرباران و پر محصولی پیدا خواهید کرد.
صدها سال این اندیشه را نسل به نسل حاکم کرده بودند و انبیای الهی برای نجات مردم کار آسانی نداشتند، انبیا بت را رد میکردند، ارواح غیبی بتان را که بتان نماینده شکل و قیافه آنها بودند رد میکردند، بتپرستی را رد میکردند، متولیان بت را به شدت رد میکردند؛ متولیان بت و سردمداران بتکدهها و به دنبال آنها مردم که میدیدند یک نفر در برابر یک مملکت قد علم کرده، میگفتند حرفهای شما قابل باور نیست، شما حقیقت نمیگویید، شما درست نمیگویید و تک تک با زحمت انبیا از بتپرستی نجات پیدا میکردند.
من در سوره مبارکه مائده درباره بت، بتپرستی، تاریخ بت، بحث بسیار مفصلی در تفسیر نوشتم که تحقیقاتی درباره بت و بتپرستی و متولیان بت کردم، خیلی به من آگاهی داد و باورم آمد که مردم راحت حرف انبیا را باور نمیکردند؛ چون میترسیدند اگر حرف نوح را گوش بدهند باران کم بشود، روئیدنی و رزق و روزی کم بشود و یا رفاه کم بشود، گوش نمیدادند.
اکنون نیز باور کردن آن اعماق بتپرستی برای مردم زمان ما کار سختی نیست؛ علنی به شما ملت ایران میگویند: اگر این دوازده پیشنهادی که ما به شما دادیم اجرا نکنید ـ نه اینکه دو تا را اجرا کنید و ده تا را نکنید ـ هر دوازده تا را اگر اجرا نکنید سختیهای زیادی برای شما علم خواهد شد. ما مؤمن هستیم و تکیه به خدا داریم و یقین داریم که ظالم سرش به سنگ میخورد اما این اعتقاد را بتپرستان زمان انبیا نداشتند؛ چون مؤمن نبودند تکیه به خدا نداشتند، آنها از تبلیغات انبیا سخت در وحشت بودند که نکند حرف اینها را گوش دهیم و دچار قحطی شویم، دچار کم بارانی شویم، دچار خشکسالی شویم.
اینها را به باور مردم داده بودند لذا قرآن در سوره یس میگوید: وقتی من برای یک منطقه ـ همه مفسرین نوشتند منطقه انتاکیه است در همین سرزمین سوریه و کنار دریای مدیترانه ـ و برای مردم یک شهر سه پیغمبر فرستادم، به این سه تا پیغمبر گفتند: «إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُم» همه مردم شهر گفتند وجود شما بسیار شوم است و برای ما یمن ندارد، شما در برابر دو تا برنامه قرار دارید یا منطقه ما را ترک کنید و بروید یا «لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيم»(یس، 18) همه ما اهل شر دستگیرتان میکنیم و شما را رجم میکنیم؛ یعنی آنقدر به شما سنگ میزنیم تا قطعه قطعه بشوید و از جانب ما شکنجههای دردناکی خواهید شد.
مردم ترس داشتند که نکند حرف انبیا را گوش بدهند اوضاع زندگی، اوضاع اقتصادی، اوضاع اجتماعی و رفاه اینها دگرگون بشود. آنها میترسیدند ولی آن ترس مشرکین را ما نداریم. مولای ما امیرالمؤمنین(ع) به ما خبر داده: «دار بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه» دنیایی که در آن زندگی میکنید پیچیده به ناراحتیها، بیماریها، رنجها، درگیریها، سختیها، پیچیده به وجود مظلوم، به وجود ظالم است اما «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»(اعراف، 128) پایان خوش زندگی برای مردم پاک است.
اینطور نیست که خدا ظالم را مهلت بدهد هفتاد و پنج میلیون نفر را چنان در محاصره قرار بدهد که بدون جنگ بچه شیرخواره تا جوان دختر و پسر و پیرمرد و زن مثل برگ روی زمین بیفتند و بمیرند، ما چنین مهلتی را سراغ نداریم خدا در تاریخ به ظالم داده باشد.
همسایه دیوار به دیوار ما صدام بود، خیلی سختیها را به ما و به ملت عراق تحمیل کرد ولی عاقبت چه شد؟ هر چه سختی تحمیل کرد، رنج تحمیل کرد، پایش محکمتر شد؟ دوام حکومتش ضمانت بیشتری پیدا کرد؟ همانهایی که او را سرکار آورده بودند، همانهایی که آمدند بغداد ضد شما و دین شما طرح به او دادند، همانها به کل آن مملکت حمله کردند و ارتش او را از هم پاشیدند، خودش هم فرار کرد، گرفتار مظلومین شد و بعد هم روز روشن طناب دار را انداختند گردنش بردند بالا و او را به جهنم فرستادند.
اگر در قرآن میگوید ظالم را مهلت میدهم چون عذاب قیامتش را تکمیل نکرده، ظرف دوزخی بودنش را پر نکرده است؛ البته در این مهلت دادن مردم دو تا مملکت هم یک سختیهایی میکشند، من برای آن سختیها اجر و پاداش و آمرزش گناه و نجات در آخرت قرار دادم. اگر مردم حوصله کنند، اگر مردم تحمل کنند، ظالم به قول قرآن مجید اصلاً به آن درخت میوهداری که در ذهنش است که بنشیند با زن و بچهاش و با بزرگان ارتشش دویست سال بخورد و استراحت بکند، چنین مهلتی به او داده نمیشود.
زمانی که مردم اهل توحید نبودند، پیغمبری برایشان نیامده بود، همه بتپرست و اعتقاد به بت داشتند، در ذهنشان هم ریخته بودند که این زندگی مرفه، این باران، این زمینهای سرسبز همه از برکت بت و بتپرستی است که دروغ هم بود. این یک نوع بت، بتی که دستساز بود ولی دروغهای زیادی هم کنارش چیده بودند و این دروغها را به عنوان سخن راست به مردم باورانده بودند.
و اما در مورد بت دوم؛ کسی یک روحیه قلدری پیدا میکرد و بعد خودش را تبدیل به بت میکرد، فرهنگی را هم میساخت و به یک ملت چند میلیون نفری مثل مصر میباوراند که «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»(نازعات، 24) مالک و مدبر و همه کاره و کارگردان بالاتر که مقامی دیگر مافوق من نیست من هستم.
فرعون پول داشت، ارتش هم داشت، دربار هم داشت، وزارت آموزش و پرورش هم داشت، از اول به مردم و به بچهها و دانشآموزها درس میدادند که غیر از فرعون احدی کارهای نیست، مدبر نیست، مالک نیست، صاحب اختیار نیست. ده سال این بچه را در مدرسه اینطور بار میآوردند، مردم را در مجالس بار میآوردند. چقدر طول کشید موسی و هارون توحید را تبلیغ کردند و قبول نکردند؟ بیست و پنج سال. آخر هم ظالم با اطرافیانش با متابعانش در نیل غرق شدند، اینطور نبود که اینقدر جای پایشان محکم بشود که شکستی برای آنها نیاید.
بعد از مرگ پیغمبر آن بت اول زمینهاش را از دست داده بود، نمیتوانستند کنار قبر پیغمبر یا در کعبه دوباره آن سیصد و شصت بت زمان جاهلیت را آویزان کنند و به مردم بگویند نذر و نیاز و گوسفند و گاو و شتر و طلا و نقره و پارچه را برای تبرکجویی پای بت بریزید تا باران بیاید، تا نخلها بار بدهد، تا زنهایتان بچهدار بشوند؛ چون هر بتی را نماینده یک چیزی در ذهن مردم جا داده بودند نماینده باران، نماینده خوشگل شدن بچه در رحم، نماینده رد نازایی، نماینده بچهدار شدن، نماینده سود در تجارت، عوام الناس هم باور کرده بودند.
بعد از پیامبر این کار را نمیتوانستند بکنند، چون ترس داشتند که یک بت بیجانی را بیاورند کنار قبر پیغمبر با طناب آویزان کنند و بگویند همه نمازها را به این طرف بخوانید، همه به این سجده کنید. در مکه هم نمیتوانستند این کار را بکنند، آمدند با مطالعه دقیق تمام طرح فرعون، فریبکاریها، ترفندها و دروغهایش همه را روی هم ریختند و بت زنده درست شد به وسیله خودشان، یعنی خودشان آمدند خودشان را بت کردند.
داستان فرهنگ این بت هم زیاد است و هر چه هم جلوتر آمد، به این فرهنگ پیرایه چسبید؛ اهل تسنن نوشتند که معاویه به جای روز جمعه مردم را روز چهارشنبه دعوت به نماز جمعه کرد، مسجد شام هم راه نبود و حرف مردم هم این بود که اطاعت از معاویه واجب شرعی است، این بتپرستی زنده است.
ملت همه حرفهایشان را گوش میدادند، حداقل در زمان معاویه تا حجاج بن یوسف در شهر باسط صد هزار نفر به جرم شیعه بودن یا به جرم اینکه اسمشان علی است اعدام شدند؛ یک نفر هم اعتراض نکرد، میگفتند حق با معاویه است. مگر ابیعبدالله(ع) را کشتند کشور شورش شد؟ انقلاب شد؟ چند تا پشیمان که ابیعبدالله(ع) به آنها نامه نوشته بود من دارم میآیم ولی نیامدند، خودشان را پنهان کردند و دنبال دنیا رفتند، حادثه که اتفاق افتاد در برابر عذاب درون قرار گرفتند، شمشیر برداشتند و آمدند سر قبر با حضرت بیعت کردند، حمله کردند به بنیامیه همه را گرفتند تکه تکه کردند و دور ریختند اما انقلابی در مملکت واقع نشد.
هنوز علمای عربستان در کتابهایشان ـ اینها را من خواندم ـ مینویسند: به طور یقین کشته شدن حسین بن علی و یارانش تقصیر خودش بوده چون ولایت امر یزید بود و باید با او بیعت میکرد، هر کسی که خلاف حاکم حرکت بکند ریختن خونش واجب است، هنوز هم مینویسند.
فرهنگ بتپرستی بت زنده تا جایی رسوخ کرده که امام محمد غزالی عالم درجه اول پرسواد اهل سنت در شش جلد کتاب احیای علوم دینیاش نوشته مطلقاً لعنت کردن بر یزید شرعاً جایز نیست. این پرستش بت زنده که عالِم را هم جهنمی میکند، تاجر را هم جهنمی میکند، سیاستمدار را هم جهنمی میکند، افراد معمولی را هم جهنمی میکند.
این حرفها را امروز من برای چه زدم؟ برای اینکه خدمت شما عرض بکنم هیچ جایی زمینهای و دلیلی برای این دو نوع بتپرستی برای انسان وجود ندارد؛ چون پروردگار عالم از ابتدا خودش را با سه نام معرفی کرده و از زمان آدم هم این سه نام را به صورت یک آیه صد و چهارده بار در قرآن مجید گنجانده که مردم خوابشان نبرد «بسم الله». معنی فارسی الله این است: ذات مستجمع جمیع صفات کمال.
سه شب، سه هزار بار نام پروردگار عالم را در جوشن کبیر به زبان جاری کردید، این هزار نام معنای الله است با وجود مقدس او که قدرت بینهایت است، علم بینهایت است، رزاقیت بینهایت دارد، کرم بینهایت دارد، کلید هستی در دست اوست، چه دلیلی دارد من بت جاندار و بیجان را بپرستم؟ چه چیزی دست بت بیجان و جاندار است؟
با کلمه الله رشته همه نوع بتپرستی را قرآن از هم گسسته است و به مردم فهمانده بت، بتپرستی، بت مرده بیجان و بت زنده جز اینکه شما را به شقاوت ابد دچار بکند سودی برایتان ندارد. باران میخواهید، چرا از بت میخواهید؟ بت که دخالتی در باران ندارد، باران دست من است «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء»(انعام، 99) دریا میخواهید دریا دست من است، خشکی دست من است، گردش زمین دست من است، گردش ماه و خورشید و ستارگان دست من است، روئیدنیها دست من است، حیاتتان دست من است، بت برای چه بپرستید؟ بت چه کاره است؟
خیلی جالب است در قرآن میگوید: همه قدرتهایتان را روی هم بگذارید یک پشه نمیتوانید خلق کنید، نمیگوید یک آسمان، یک کهکشان، یک کره زمین، یک اقیانوس اطلس، اینقدر انسان و بتهای او ضعیف است که میگوید کل شما جمع بشوید یک پشه «لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابا»(حج، 73) نمیتوانید بسازید. شما که نمیتوانید یک پشه بسازید چه اعتقادی به بت دارید؟
کل شما را میگویم نمیتوانید یک پشه بسازید، بت چه کاره است؟ ترامپ چه کاره است؟ فرعون چه کاره است؟ یزید و معاویه چه کاره هستند؟ صدام چه کاره است؟ میگوید اگر یک پشه روی صورتتان بنشیند، قدرت رد کردنش را ندارید، مدام میزنید از پشت گوش میآید، از پشت گوش رد میکنید از بالای سرمیآید، از بالای سر رد میکنید در رختخوابتان میآید، «ضعف طالب و المطلوب» هم پشه ضعیف است و هم شما.
تمدن را میبینید؟ یک سیل در آمریکا میآید، در ژاپن میآید، در اندونزی میآید، یک سونامی میآید، یک زلزله میآید، یک طوفان میآید، تمدن جلوی هیچکدام را نمیتواند بگیرد، نه بتها و نه بتپرستان.
این برای الله است «بسم الله»، اگر بنای به پرستش است وجودی را بپرستید که مستجمع جمیع صفات کمال است. اما «الرحمن» میگویند جلوه رحمانیتش همین سفره مادی عالم است، میگوید من در حد شما انواع خوراکیها، پوشاکها و آشامیدنیها را آفریدم؛ بیایید از دست من بپوشید، از دست من بخورید، از دست من بیاشامید، من که رحمان هستم سر سفره حرام برای چه مینشینید؟
مگر خداوند کم گذاشته؟ آری، در تقسیم رزق از اول که آدم وارد این کره زمین شده تفاوتها وجود داشته است؛ یکی درآمد خوبی داشته، یکی متوسط بوده و یکی کم بوده است. در جوامع جهان مسکین بوده، فقیر بوده، یتیم بوده، اسیر بوده، جنگ زده بوده، زلزله زده بوده، سیل زده بوده، آتش گرفته در اموال بوده، این اختصاص به ما ندارد بیتحمل نباشیم. اگر یک روز رزقتان دیر آمد، اگر یک روز سودتان مثل هر روز نبود سراغ حرام نروید، من شما را امتحان میکنم.
با وجود رحمان حرامخوری محکوم است هر نوع حرامخوری، کم حرام است، متوسط حرام است، زیاد حرام است، حرامخوری میخواهد یک قِران باشد میخواهد ده میلیارد تومان هر دو حرام است. نمیتوانم به پروردگار بگویم حالا این یک لقمه به کجای جهان خلقت برمیخورد؟ به جهان خلقت برنمیخورد، قرآن میگوید حرام یعنی نجس، با بودن رحمان نجسخور نباش، پاک بخور.
سلیمان لب دریا در همین فلسطین ایستاده بود، دید یک مورچه کنار ساحل یک دانه گندم با دو تا شاخکش گرفته و میآید لب آب، پیغمبر است میداند که (قطرهای کز جویباری میرود/ از پی انجام کاری میرود) بیخودی نیست سازمان خلقت بسیار منظم است، من خودم در زندگی خودم خرابکاری میکنم، سلیمان گفت بایستم ببینم مقصد این مورچه کجاست، لب دریا که لانه نمیشود ساخت، در این خاکهای نرم و شنهای نرم اصلاً لانه ساخته نمیشود.
مورچه آمد نزدیک آب ایستاد، سلیمان دید یک قورباغه کلهاش را از آب آورد بیرون، مورچه منتظر این قورباغه بود انگار، نزدیک آمد، قورباغه چانه پایینش را گذاشت لب این شنها و آرواره بالایش را هم داد بالا، مورچه راحت رفت در دهان قورباغه و قورباغه دهانش را بست و در آب شیرجه رفت. خدایا قورباغه که با یک مورچه به این کوچکی سیر نمیشود! مورچه را برای چه بلعید؟
سلیمان ایستاد و گفت باید ببینم اوضاع از چه قرار است، قورباغه بعد از نیم ساعت یک ساعت از آب آمد بیرون دهانش را باز کرد و مورچه بدون گندم راحت آمد از این کشتی پیاده شد لب ساحل و رفت. سلیمان مورچه را صدا کرد، در سوره نمل که دیدید سلیمان با مورچهها حرف میزد و آنها هم جوابش را میدادند، صریح قرآن است و ما نمیتوانیم باور نکنیم چون قرآن است و اگر بخواهیم رد بکنیم کفر است.
سلیمان به مورچه گفت: داستان تو چه بود؟ گفت: سلیمان یک سنگی کف دریاست نزدیک ساحل نه در اعماق، مثلاً در بیست متری، یک سنگ است این به یک شکلی در آب است که میشود تا کنار آن سنگ رفت، سنگ یک روزنه پیچ در پیچ دارد که آب نمیتواند در آن برود، از آن ذرات و نمایی که توانسته وارد درون این سنگ بشود خدا یک کرمی را آفریده ریز است، این نمیتواند از این روزنه بیاید بیرون، بیاید بیرون آب نابودش میکند.
خدا به من مأموریت داده هر روز بروم یک گندمی یا جویی، یک پوست نرمی از یک میوهای بردارم و بیاورم، به من گفته یک کشتی زیردریایی هم برایت گذاشتم، یک قورباغه قوی. با گندمت با پوست سیب با پوست گلابی برو در دهان این قورباغه، من به گلوی قورباغه میگویم آب را قورت بدهد ولی تو را قورت ندهد، برو تا نزدیک آن سنگ، قورباغه دهانش را میگذارد کنار آن روزنه چون خود قورباغه از آنجا داخل نمیرود اما تو میتوانی بروی، بدنت نرم است. برو پیچ واپیچ هم دارد میرسی به آن اتاق کوچک تاریکی که کرم در آن است، از جانب من روزی او را بده. قورباغه میایستد و دوباره تو را برمیگرداند.
من رحمان هستم چه نیازی به مال حرام دارید؟ چرا میروید؟ من رحیم هستم و انواع لذتها را در بهشت برای تو قرار دادم؛ لذت چشمی، یک جوری بهشت را ساختم که تو با چشمت هر چه را میبینی لذت میبری، لذت جسمی هم برایت ساختم انواع میوههای ابدی، انواع گوشتهای خوشمزه «وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُون»(واقعه، 21) گوشتهای پرندگان خوشمزه در بهشت، برای شهوت جنسیات هم حورالعین درست کردم ولی باید صبر کنی بیایی آن طرف که همه لذتها را در اختیارت بگذارم.
من رحیم هستم چرا دنبال لذت حرام میروی؟ چرا عجله میکنی؟ چرا شهوت جنسیات را با زنا شتابانه خرج میکنی؟ چرا؟ من همه نوع لذتی برایت در بهشت قرار دادم با فهم «بسم الله الرحمن الرحیم» آدم هم موحد میشود، هم حلالخور میشود، هم آخرتی میشود.