قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آثار ایمان- جلسۀ اول

بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .

فرهنگ باعظمت حضرت حق که معلم و مبلّغ این فرهنگ در هنگام ظهور، وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن ، ترکیبی از سه حقیقت است. به فرموده ی امام صادق(ع) در یک حدیث مفصل و استوار، هر انسانی بهره مند از این سه حقیقت باشد اسلامش کامل است. به هر مقداری که مهجور از این سه حقیقت باشد اسلامش ناقص است. کامل به انداز ی کمال دینش از فیوضات وجود مقدس حضرت حق بهره مند است، ناقص هم به اندازه ی دین ناقصش. برای این که ترکیب اسلام را از این سه حقیقت بدانید، به دو منبع باید مراجعه کنید. منبع اول قرآن کریم است و منبع دوم هم آثار بی نظیر حکیمانه ای است که از رسول خدا و اهل بیت او به جا مانده. این سه ترکیب به ترتیب عبارتند از: عقاید پاک، اخلاق پاک، اعمال پاک. که پاکی این عقاید و این اخلاق و این اعمال به این است که تمامش از این دو منبع گرفته شود و برخورد انسان هم با هر سه حقیقت خالصانه باشد. یعنی بگیرد برای این که ابی عبدالله شود. کار دیگری با این سه حقیقت نداشته باشد. این سه حقیقت  را وسیلۀ امور مادون این سه حقیقت قرار نده، برای معامله کردن با خودش، با دنیا، با هواهای نفسانی اش با این سه حقیقت ارتباط پیدا نکند. (الخَلاصُ فِی الإخلاص) رهایی از همه ی فتنه های دنیا و از عذاب آخرت به اخلاص است. ایمان من خالص باشد، اخلاق من برای خدا باشد، عمل من هم برای خدا باشد، با یک نفر معامله کنم. چون پروردگار عالم طرف معامله ی دیگری را برای این سه حقیقت قرار نداده است. با هر کس دیگر معامله کنم ضرر می کنم، خسارت می بینم. این سه حقیقت دورنمایش در قرآن مجید در سورۀ مبارکۀ بقره در آیۀ صد و هفتاد و هفت است. برای نورانی شدن قلبمان، جانمان، باطنمان، متن آیه را می شنوید، چون قرآن نور است و پنجاه اسم دارد که ابوالفتوح رازی در قرن هفتم در جلد اول تفسیرش پنجاه نام قرآن را از خود قرآن درآورده و یک جا ذکر کرده. یک نام قرآن نور است، (أنزَلنا علیکُم نوراً مُبینا) البته اگر باطن من چراغ باشد که این نور را بگیرد و این نور در این چراغ ظهور کند، آشکار شود، خودش را نشان دهد. خیلی ها قرآن را می شنوند ولی نورانی نمی شوند. در آخرین آیۀ سورۀ مبارکۀ بقره پروردگار از کل مؤمنون واقعی، هر چه مؤمن در عالم است، خبر می دهد که این ها نسبت به گفتار خدا چه برخوردی داشتند: (وَ قالوا سَمِعنا وَ أطَعنا) یعنی قبول کردیم و بعد از قبول کردن هم عمل کردیم. بیشتر از این هم از ما نمی خواهند. کل فسادی که در دنیا حاکم است به خاطر گوش ندادن است. اگر همۀ مردم عالم خطاب حق را که خطاب حکیمانه است، عادلانه است، عالمانه است، محبت است، عشق است، مهر است، قرآن مجید را می گوید رحمت برای شما قرار دادم. رسالت پیغمبر را می گوید رحمت برای شما قرار دادم. اگر تمام مردم عالم این گفتاری که خطاب به خودشان است، یعنی این قدر خدا لایق دانسته انسان را که به وسیلۀ قرآن با انسان حرف زده، شما نگویید فقط به پیغمبر نازل شده، (أنزَلنا علیکُم) من با این قرآن با همۀ شما دارم حرف می زنم. باید اول نشست فکر کرد چه کسی دارد با ما حرف می زند. اگر بخواهیم بدانیم چه کسی دارد با ما حرف می زند یک دور جوشن کبیر را با دقت عقل و قلبی باید بخوانید، نه با چشم و زبان. با چشم و زبان چیزی گیر آدم نمی آید. اصلا خواندن برای فهمیدن است، اگر آدم خودش را متوقف در خواندن خالی کند با طوطی که کلمات خوب را یادش می دهند و تکرار می کند، چه فرقی می کند؟ شما همین قسمت را بخوان و با آن روی خودت کار کن: (لَعَنَ الله مَن قَتَلکَ بِالأیدی وَ الألسُن) بعد ببین دست و زبان خودت چه کاره است. شما ببینید این دست ها در قرآن و بعضی دست ها داخل مملکت خودمان چه می کنند. خون به ناحق می ریزد، پول به ناحق غارت می کند، حکم به ناحق می دهد، امضای به ناحق می زند، و زبان ها را هم ببینید چه کار می کند در دنیا. یک کلمه حرف آن طرف دنیا یک بی دین می زند، تمام جهان را پر از دلهره می کند. با چشم و زبان نه، یک بار آدم این جوشن کبیر را بخواند و بفهمد که چه کسی دارد بوسیلۀ قرآن با او حرف می زند. آن جا آدم ماتش می برد، این هایی که اهلش هستند ممکن است قلبشان هم سنگوب کند که چه کسی من را لایق دانسته که از طریق قرآن با من حرف بزند. آن وقت قرآن نور است، وارد چراغ باطن می شود، تمام باطن پر نور می شود. آن وقت فکر کنید آدم در فضای نور و در فضای روشنایی که به تعبیر قرآن بصیرت است، بینایی است، چه طور زندگی می کند. آن وقت حاضر نیست در هشتاد سال عمرش آزاری به یک مورچه بدهد. حاضر نیست در طول عمرش به اندازۀ یک ارزن فکر بردن مال کسی را بکند. در این فضای نور است که چشم مستقیم می شود، گوش مستقیم می شود، زبان مستقیم می شود. شبانه روز ده بار به صورت واجب می گویند (إهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم) اگر تا حالا هم مستقیم نشده باشند، یعنی همۀ نمازهای گذشته را قیامت چپه می کنند و می گویند دروغ خواندی؟ شاید. می گویند پنجاه سال رو به روی ما ایستادی و دروغ گفتی؟ (إهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم) نمی خواستی و می گفتی می خواهم، این که دروغ بود. واقعا نمی خواستید. فرض کنید فردا صبح صدای امام دوازدهم را بشنوید که من آمدم، آثارش را هم خودش نشان دهد. من را صدا کند و بگوید کسبت را باید رها کنی چون مشکل دارد. خانه ات را باید رها کنی چون مشکل دارد. مالت را سه بار باید حساب کنی چون مشکل دارد. ده میلیون هم باید ردّ مظالم بدهی چون مشکل دارد. نمازهای گذشته ات را هم چون با لباس های غیر مباح بوده، باید قضا کنی چون مشکل دارد. خودم را بسنجم ببینم ایشان را می پذیرم؟ یا اگر آمد به من گفت تو شصت سال دعای ندبه می خواندی دروغ می گفتی، واقعا مرا نمی خواستی ولی می گفتی می خواهم. یا قرآن می خواندی هیچ چیزش را نمی خواستی، چون عمل هم نمی کردی، ولی می گفتی می خواهم. دل بدهم به حقایق. (سَمِعنا) یعنی قبول کردم، قبول درست. (کونوا مَعَ الصّادِقین) ببینید اهل صدق در عالم چگونه بودند؟ صادقانه قبول می کردند و صادقانه هم (أطَعنا) عمل می کردند. این جور آدم ها قیامت دادگاه هم ندارد، دادگاه ببرند به آن ها چه بگویند؟ بگویند جواب بده چرا حق را با همۀ وجود پذیرفتی؟ جواب بده چرا با همۀ وجود عمل کردی؟ قرآن در حساب رسی مردم در قیامت پنج تقسیم دارد حساب: حساب یَسیر، حساب أسیر، حساب (بِغَیرِ حِساب) که بعضی ها می گویند یعنی یک نفر وارد محشر می شود، صد سال هم در دنیا بوده. به او می گویند حساب نداری، معطل هم نشو، هشت در بهشت هم به رویت باز است، برو. آیه را می شنویم اما با همۀ وجود آیه را بپذیر، به عنوان کلامُ الله، آن هم خدایی که با آن منبع می شناسیم کهچه کسی دارد با ما حرف می زند. او کیست و ما چه کسی هستیم؟ ما یک روز نطفه بودیم که ساخت خودش هم هستیم. بعد هم با نعمت های طبیعت و زن ما را اضافه کرد و حالا شدیم یک انسان هفتاد هشتاد کیلویی. ببینید چه کسی دارد با چه کسی حرف می زند؟ باید عمر روزگار آدم از او بخواهد که فقط شکر همین نعمت را به جا بیاورد، که ما را لایق دانسته با ما حرف بزند، همین. با ملائکه حرف نمی زند، با حیوانات حرف نمی زند به این شکل. این فقط اختصاص به ما دارد که با زبان قرآن با ما وارد حرف شده. یک حرفش این است، آیۀ صد و هفتاد و دو سورۀ بقره است، می خواهد به ما بفهماند اسلام من ترکیبی از سه حقیقت است. اگر داریم مسلمان واقعی هستیم، آن هم داشت لِله، نه داشتی که بخواهی خرج مادون این واقعیات بکنی. از آن هایی نباشیم که در سورۀ زمر فرموده: (وَ مِنهُم مَن یَعبُدُ الله عَلی حَرفٍ فَإن أصابَهُ خَیرٌ إطمَئَنَّ بِها) داشت برای من، کاری به کار هیچ چیز دیگر هم نداشته باشید. در بلایی، در آزمایشی، روز عاشورا در صحرای کربلایی، در مضیقه ای، در مضیقه نیستی، کاری به این حرف ها نداشته باشی. داشت لِله، یعنی دین داری، (مُخلِصینَ لَهُ الدّین) حالا هر جریانی هم در زندگی ات اتفاق افتاد چپ نکنی، یعنی این را با آن جریان زلفش را گره نزن، که چون این طور شد پس نمی خواهم. نه، این نشد دین داری. هر طوری شد عاشقانه باید بخواهی. مشکل مالی پیش آمد، بچه ات مرد، جنگ پیش آمد، سختی پیش آمد، عاشقانه باید بخواهی. اگر سعادت دینا و آخرت را می خواهی، اگر نمی خواهی که اصلا این حرف ها هم به تو کاری ندارد.
طفیل هستی عشق اند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری
 
این است داستان خدا و انسان. این حالت یعنی داشتن لِله، و ببینید در قرآن چه کسانی این حرف ها را زده اند، (إنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیای وَ مَماتی لِلهِ رَبِّ العالَمین) حالا می خواهند به من بگویند اسماعیل چهارده ساله ای مثل شب چهارده ماهت را ببر با دست خودت خنجر بکش و سرش را ببر. من هیچ نگرانی از این خدا ندارم. من داشتم را برای خدا می خواهم. من این مسئله را با دینم قاطی نمی کنم که گله مند از خدا شوم و دلم بگیرد یا حتی سؤال کنم که چرا منِ پدر، سر بچه ام را از بدن جدا کنم. ممن دینداریم برای خداست، به خاطر اسماعیل نیست، به خاطر حفظ از آتش نمرود نیست. این را ما در خودمان تقویت کنیم، همه چیزمان اصلاح می شود. (یُصلِح لَکُم أعمالَکُم وَ یَغفِر لَکُم ذُنوبَکُم). چه آیۀ عظیمی است، چه مطالبی در این آیه گنجانده شده، (لَیسَ البِرَّ أن تُوَلُّوا وُجوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِب) این یک بحثی دارد که نیازی نیست برایتان بگویم، من اصل مسئله را بگویم، (وَ لکنَّ البِرَّ) کلمۀ (البِر) خیلی کلمۀ زیابیی است. (وَ لکنَّ البِرَّ) همۀ نیکی ها، همۀ خوبی، همۀ پاکی، همۀ فضیلت، همۀ سعادت، همۀ مایۀ دنیا و آخرت این است: (وَ لکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِالله) ربط به این منبع بی نهایت، گره خوردن دل به ذات مستجمع جمیع صافت کمال، نمی دانید چه غوغایی در درون با این گره خوردن برپا خواهد شد. شما درونی بعد از درون انبیاء و ائمه پیدا می کنید. یعنی یک درونی در طول درون انبیاء و ائمه. کم است این سرمایه؟ که روز قیامت اول درون انبیاء و ائمه را ببینند و بعد درون شما را ببینند و بعد هم درون یک نفر را نگاه نکنند. (وَ لکِنَّ البِرَّ) آدم با قرآن حال می آید، دل بدهید به قرآن. پیغمبر به آن باعظمت وقتی دلش می گرفت، می خواست حال بیاید، می فرمود: بلال، می گفتند آقا در جمیعت نیست. می فرمود: بروید بگویید بیاید. دوان دوان می رفتند بلال را پیدا می کردند که بیا پیغمبر تو را می خواهد. می آمد با یک دنیا ادب کنار پیغمبر می نشست. به او می فرمود: (أرِحنا یا بَلال) من را از غصه و درد و رنج ومحنت راحت کن. بلال هم می دانست پیغمبر در این عالم با چه چیزی راحت می شود، با چه چیزی حال می آید. شروع می کرد به قرآن خواندن. پیغمبر تمام غم و غصه اش برطرف می شد، حال می آمد. اهل قرآن تا لحظۀ مرگشان، کسل و سست و نا امید و دلگیر و مأیوس نمی شوند. زین العالعابدین می فرماید اگر کل مردم دنیا بمیرند، غیر از من یک نفر روی کرۀ زمین نباشد، با قرآن احساس تنهایی و وحشت نمی کنم. (لَیسَ البِرَّ أن تُوَلّوا وُجوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِب وَ لکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِالله وَ الیَوم الآخِرِ وَ المَلائِکَةِ وَ الکِتاب وَ النَّبیینَ) ناتمامان جهان را کند این پنج تمام. این ریشه، اصل، پایه، این بخش اعتقادات، پاکی ها را ببینید این جا چه موجی می زند. گره خوردن دل به خدای پاک، به قیامت پاک، به فرشتگان پاک، به کتاب پاک و انبیاء پاک.هر کسی را در این دل نباید راه داد. نراقی، ملا احمد از چهره های کم نظیر شیعه است. نمی دانم کتاب طاقدیس او مال چه ایام عمرش است. ولی خیلی ها را دیده بودم طاقدیس را باز می کردند، می خواندند و زار زار گریه می کردند. نراقی در این طاقدیس یک شعر دربارۀ خودش دارد، آخرش می گوید به پروردگار، راجع به گذشتۀ عمرش که پاک ترین گذشته های عمر عالم بود. این گونه پاکان که بنالند، ما باید توی سرمان بزنیم. به پروردگار می گوید:
من غلط کردم در اول بی شمار اهرمن را راه دادم در حصار

جایی که محل عقاید پاک و محل تو و قیامت تو و فرشتگان تو و قرآن تو وپیغمبران تو بود، به قصد با دست خودم دادم به شیطان. خانۀ تو را برداشتم مفت و مجانی دادم به او، او هم کلنگ را داده دست خودم که این خانه را خراب کردم.
یک نظر در کار این ویرانه کن دشمن خود را برون زین خانه کن

خودم که دیگر زورم نمی رسد. (وَ أقِلنی عَثرَتی وَ اغفِر ذَلَّتی وَ قَلبی بِحُبِّکَ مُتَیِّما) تو باید این کار را بکنی، من دیگر زورم نمی رسد. اگر این دشمن را آدم راه دهد مگر به این راحتی این جا را ول می کند. قسم خورده همه را بکشد جهنم إلّا مخلصان را. از طریق دل هم می کشد جهنم. در دل را به روی خدا می بندد، به روی هر بتی باز می کند. بعد این یک قدرت احمدی می خواهد که از مدینه برود مکه و تبر را بدهد به دست وجود مبارک امیرالمؤمنین بگوید برو روی شانۀ من بت ها را بریز پایین. آن بت ها راحت تر پایین ریخته می شد، بت های قلب خیلی سخت بیرون می رود از دل. چرا خیلی ها خمس نمی دهند؟ خمس که مدرکش قرآن است. این را که ما آخوندها نساخته ایم. چون پول در دلشان بت است، مگر می توانند به این راحتی این بت را بیرون کنند، (وَ أتَی المالَ عَلی حُبِّهِ) کرم، جود، سخاوت، جوان مردی، دست به جیب بردن، این از رشته های عالی اخلاق است که اخلاق خود خداست. (أتَی المالَ عَلی حُبِّهِ ذَوی القُربی وَ الیَتامی) که یعنی ننشین بگو من، بگو ما. (ذَوی القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکینَ وَ ابنِ السَّبیل وَ السائلینَ وَ فِی الرِّقاب) این یک مورد اخلاقی پاک بود. عمل پاک: (وَ أقامَ الصَّلاةَ وَ آتَ الزَّکاةَ) دو عمل پاک. (وَ الموفونَ بِعَدِهِم إذا عاهَدوا) باز بخش اخلاق. (وَ الصّابرینَ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حینَ البَأس) اخلاق. اگر این پانزده مسئله در وجود کسی به حقیقت موجود بود، و این داشت را هم لِله قرار داد، (اولئِکَ الَّذینَ صَدَقوا) این ها جزء صادقان عالمند، (وَ اولئِکَ هُمُ المُتَّقون).
"بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمین"


منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقییقاتی دارالمعارف الشیعی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه