قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ترتيب غسل معنوى

اما ترتيب اين غسل : سالك اوّل بايد قلبش را به آب حقيقى كه از درياى قدس نازل مى شود از آلودگى هاى اهواى مختلفه و آراى متشتته متعلقه به دنيا و محبت دنيا بشويد ، آن محبتى كه موجب ورود به هاويه است .
هوا وقتى بر دل غالب شد ، صاحبش را به بندگى بتان داخلى و خارجى مى كشد ، خارجى مانند عبادت و بندگى نسبت به ستمگران ، مال ، جاه و بتان داخلى مانند عبادت غرائز و اميال و شهوات چنانچه حق فرموده :
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ . آيا كسى كه هواى [ نفسش ] را معبود خود گرفته ديدى ؟
آرى ، عاقبت هواپرست دخول در آتش است ، چنانچه حضرت حق مى فرمايد :
وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ .
و اما هركس اعمال وزن شده اش سبك و بى ارزش است * پس جايگاه و پناهگاهش هاويه است .
اهل اللّه كه اهل علم حقيقى و عمل صالح اند و از عقل سالم الهى برخوردارند دائما موصوف به سكينه و وقار و طمأنينه واجبات و امثال اين حقايق اند ، چنانچه قرآن مى فرمايد :
فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِى عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ .
اما هركس اعمال وزن شده اش سنگين و باارزش است * پس او در يك زندگى خوش و پسنديده اى است .
اما اهل هوا و بدعت موسوم به خفت و كم عقلى و عدم سكينه و وقارند و همين حالات در انسان از اخبث خبائث و از پليدترين پليدى هاست و آلوده به اين رذايل از هر جنبى جنب تر و از هر آلوده اى آلوده تر است .
قرآن مجيد راه مستقيم الهى را به عباد نشان مى دهد و راه عمل صالح را به آنان مى آموزد و طريق بهشت رفتن را به آنان تعليم مى دهد : وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى .
و اما كسى كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است ؛ * پس بى ترديد جايگاهش بهشت است . خداوند مهربان به مصلحت انسان ، در اين آيه تشويق به منع نفس از هوا مى كند و راه دخول در بهشت را به آدمى ارائه مى دهد ، بهشتى كه ماوراى اصلى و وطن حقيقى انسان است ، بهشتى كه جاى سبكباران و پاكان است ، چنانچه على عليه السلام مى فرمايد : تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا.
از سنگينى هواى نفس ، خويشتن را سبك سازيد تا به كاروان بهشتيان ملحق شويد .
سپس طرف راست وجود را غسل بدهد ، يعنى روحى كه از جانب يمين به اودميده شده ، يمينى كه در روايات از آن تعبير به روحانيات يا تعبير به آخرت يا تعبير به جنت شده است . سپس چپ را غسل دهد ، آن جانبى كه از آن تعبير به جسمانيات و سفليات و نفسانيات يا تعبير به دنيا شده است .
در اين دو شستشو آب ترك و تجريد لازم است كه از علقه به دنيا و آخرت پاك شده و فقط اتصال به مولا پيدا كنى ، چرا كه دنيا مخصوص اهل شمال و آخرت مخصوص اهل يمين است ، اما خدا مخصوص به سابقون و مقربون است . اما غسل اهل حقيقت : آن طهارت از جنابت حقيقى است كه عبارت از مشاهده غير است مطلقا . در قسمت قبل گذشت كه جنابت به معناى بعد و دورى از حق است و كدام دورى بدتر از مشاهده غير حق است ، امكان ازاله اين دورى جز با قرب نيست ، آن هم قرب به توحيد حقيقى كه مشاهده حق است با چشم دل من حيث هو هو ، در قرآن نخوانده اى :
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ .
خدا در حالى كه برپا دارنده عدل است [با منطق وحى ، با نظام مُتقن آفرينش و با زبان همه موجودات ] گواهى مى دهد كه هيچ معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش نيز گواهى مى دهند كه هيچ معبودى جز او نيست ؛ معبودى كه تواناى شكست ناپذير و حكيم است .
ترتيب اين غسل چنين است : شستن رأس و سر حقيقى كه روح مجرّد است به آب توحيد ذاتى از آلودگى مشاهده غير .
زيرا عشق به حق وظيفه باطن است كه از آن تعبير به نفس مطمئنه شده و معرفت اين عشق و محبت و توحيد وظيفه قلب و مشاهده اش وظيفه روح است چنانچه وصول وظيفه سر است كه باطن روح مى باشد .
و به همين ترتيب امام صادق عليه السلام در يكى از دعاهايش اشاره فرموده :  اللّهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرى بِطاعَتِكَ وَبَاطِنى بِمَحَبَّتِكَ وَقَلْبى بِمَعْرِفَتِكَ وَرُوحى بِمُشاهَدَتِكَ وَسِرّى بِاسْتِقْلالِ إتِّصالِ حَضْرَتِكَ .
خداوندا ! نورانى كن ظاهرم را به اطاعتت و باطنم را به محبّتت و قلبم را به معرفتت و روحم را به مشاهده ات .
و اين غسل تحقق نمى يابد مگر به فناى عارف در معروف و شاهد در مشهود كه از آن تعبير به فناى در توحيد شده و آن مشاهده حق است من حيث هو هو ، يعنى مشاهدى به نحوى كه غير ديده نشود ، يعنى در وجود جز وجود واحد و ذات واحده كه مجرّد از جميع اعتبارات و تعينات است نبيند و به همين معنا قرآن اشاره دارد :
كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ .
هر چيزى مگر ذات او هلاك شدنى است ، فرمانروايى [ بر همه جهان هستى ] ويژه اوست ، و فقط به سوى او بازگردانده مى شويد .
و در آيه ديگر : كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ .
همه آنان كه روى اين زمين هستند ، فانى مى شوند * و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مى ماند .
توحيد ، در حقيقت همان صراط مستقيمى است كه شخصيتى مانند پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله مأمور به ايستادگى و استقامت در راه آن بود و آن حدّ وسطى است كه قرآن مجيد مردم را به آن دعوت مى كند .
توحيد اجمالى طرف تفريط و تفصيلى طرف افراط است ؛ طهارت در اينجا دورى از دو جانب افراط و تفريط است كه افراط جانب ايمن و تفريط جانب ايسر است و هر دو را بايد از افراط و تفريط خلاص كرد و در حد وسطى قرار گرفت و آراسته به طهارت كبرى شد .


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه