قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حفاظت از پاكى‏ها

بيرون از دربار، موسى فردى از قبطيان و مصريان فرعونى را مى بينند كه با يكى از سبطيان، از فرزندان يعقوب و اسحاق درگير شده است و اين مرد قبطى زور مى گويد. از آن جا كه موسى خصم ظالم و مدافع مظلوم بود، باادب جلو آمد و گفت : چرا ظلم مى كنى؟ مرد قبطى دست از سبطى برداشت و گريبان موسى را  

گرفت. موسى هم يك مشت به او زد و او همان جا مُرد. اين خبر به دربار رسيد.

فردا در همان محل، همان سبطى را ديد كه با يك قبطى ديگر، درگير شده است. سبطى كه از حادثه ديروز ترسيده بود، با صداى بلند به موسى گفت: ديروز يك نفر را كشتى و حالا مى خواهى ما را بكشى! مرد قبطى فهميد كه قاتل ديروزى موسى بوده است. موسى فرار كرد. قرآن مى فرمايد: يك دربارى كه داراى نفس طاهر و پاك بود، به موسى گفت : خبر كار تو به دربار رسيده است و در دربار جلسه گرفته اند. آنان تصميم قطعى دارند كه تو را بكشند.

موسى نزد شعيب رفت و ده سال شاگردى او را كرد. بعد هم به كوه طور آمد و آن صدا را شنيد كه هر كس بشنود، تا ابد مست مى شود :

 
« إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِى وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى »

 سومين پيامبر اولوالعزم خدا و ميوه ملكوت، ظهور كرد. اگر آن دربارى داراى نفس زكيه نبود، تا او را مى ديد، مى گفت: دستبند به او مى زنم و او را نزد فرعون مى برم. بعد هم موسى كشته مى شد و بشر از اين منبع بركت، محروم مى شد. نفس پاك مى آيد و حافظ جان موسى مى شود ؛ اما نفس شرير، حتى به كودك شيرخوار هم رحم نمى كند.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه