یکی از نتایج دنیا این است که برادران یوسف نوجوان را با فریبکاری از پدرجدا کردند، درکنار چاه کتک زدند و درچاه انداختند. خداوند متعال به گونهای او را ته چاه عمیق کنار آبی قرار میدهد و یوسف با آرامش و اطمینان با خدا مناجات می کند تا طرح خواب دیدن او با تحمل و شکیبایی به نتیجه اراده حق برسد، این خط سیر اوست. وقتی کاروان او را از چاه بیرون آورد، آیه قرآن میگوید: « وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فيهِ مِنَ الزَّاهِدينَ »[7]، کاروانی که از مسیر کنعان به مصر میرفت، یعقوب پسراسحاق،پسر ابراهیم را میشناختند.
صبر یوسف را ببینید. او میداند در منطقه کنعان یعقوب پیامبر را خوب میشناسند. او میتوانست به کاروان بگوید پدر من و پدر بزرگم پیامبر است. من یوسف پسر یعقوب هستم. من را تحویل پدرم بدهید. اما انسانی که نور الهی دارد میگوید خدا برای آینده من برنامه دارد و من باید از راه صبر و شکیبایی عبورکنم، تا به خواسته خدا برسم. برنامه خدا این است که او به مصر برود بعد هم وزیر دربار شود، بعد هم امت مشرک را به توحید دعوت کند. بعد دستور دهد تا هفت سال قحطی، مردم آذوقه و گندم خود را ذخیره کند، سپس درهفت سال قحطی کسی گرسنه نماند، این نقشه خداست، ولی باید یوسف بلا را تحمل کرده و سکوت کند.
سکوتی که یوسف کرد خیلی شگفت آور است. قلب ها دست خداست. خدا به گونه ای دل کاروانیان را منقلب کرده بود که کسی یوسف را دوست نداشت، نوجوانی که چهره او در عالم هستی مظهر زیبایی بود. قرآن میگوید: اصلا همه بی رغبت بودند. اولین مشتری از در بارآمد وگفت: چند می فروشید؟ کاروانیان گفتند: کمتر از ده درهم، آنجا هم یوسف از هویت خود هیچ نگفت. شخصیت انسانی را هشت درهم ارزیابی کنند و او هیچ نگوید. انبیاء به ما یاد دادند که مؤمن نباید عجول باشد، نباید زود سخن بگوید، مؤمن باید عاقبت اندیش باشد، مؤمن در بلاهایی که پیش میآید، باید طرح خدا را ارزیابی کند و جاده تحمل را پیش گیرد تا به یقین برسد. عاقبت نیز خداوند پاداش صبر و مقام نبوت را به یوسف عطا فرمود. ماهی که در عمق چاه رفت به صورت ماه شب چهارده عزیزی مصرطلوع کرد. نتیجه صبر را حضرت یوسف چنین بیان می کند:« إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ »[8] کسی که دربرابر بلاها پرهیزگار و شکیبا باشد، خداوند پاداش او را ضایع نمی کند.
منبع : پایگاه عرفان