همه دنیا امام علی (ع) را عاقل میدانند و آن حضرت در بعد عقلی خودش دشمن نداشته و ندارد و اگر در بعد سیاسیاش دشمن داشته، دلیل آن چیز دیگری است.
ابن سینا سخن جالبی درباره آن حضرت دارد و میگوید: علی ابن ابی طالب (ع) نسخه مطابق با اصل است.
البته خدا درباره آن حضرت حرفهایی عجیبی دارد. یک حرف خدا را من از قرآن برای شما بگویم و هیچ کسی هم نمیتواند این آیه را درباره غیرعلی (ع) معنا کند، چرا که اگر علی (ع) را کنار بگذارید این آیه معنا نمیشود. دشمنان پیامبر فضای عجیبی را در مکه بوجود آورده بودند و هرچه معجزه از پیامبر میدیدند باز میگفتند که ما تو را قبول نداریم. پیامبر معجزاتی آورد؛ مثلاً سنگریزههایی را در کف دستش گرفت و از آنها صدای شهادت بر وحدانیت خدا و نبوت خودش برخاست، معجزه شق القمر را نشان آنان داد و شب چهاردهم ماه، با اشاره آن حضرت، ماه دو نیمه شد،[8] بر سر چاه آب آمد و آب دهان در آن انداخت و آب تا سطح زمین بالا آمد، به درخت خشکیده تکیه داد و آن درخت سبز شد و معجزات دیگری هم انجام داد، اما آن مردم لجوج هربار نپذیرفتند و نسبتهای ناروا چون سحر و جادوگری به وی دادند، اما در مقابل این سخن خدا دیگر جواب نداشتند و آن، این بود که خداوند فرمود برای نبوت او کافی است که خدا و علی (ع) شهادت دهند: «وَیقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا بَینِی وَبَینَکمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکتَابِ».امام علی (ع) در این آیه شریفه، شاهد نبوت قرار گرفته است. کفار هم در اینجا دیگر ساکت شدند، چون وقتی یک چنین آدم عاقل، بینا، فهمیده، حکیم و موقری پیامبر را تأیید میکند چه میتوانند بگویند. حالا من میخواهم بگویم اگر فضایی خوشتر، بهتر، پرثمرتر، پرنتیجهتر و سودمندتر از اتصال ایمانی و عملی به قوانین خدا بود، علی (ع) آن فضای بهتر را نمیگذاشت و بیاید در مکتب پیامبر، خود را معطل کند. چهارچوب اینجا را میشکست و میگذاشت و میرفت، ولی او اینجا ماند و در فضای رحمت حق حرکت کرد.
منبع : پایگاه عرفان