نویسنده گوید: چون به هنگام دیدن بارگاه نورانی، حال نشاط و شوقی به زائر دست میدهد، بهطوریکه میل دارد در آن وقت، همه توجّه خود را به آن حضرت متوجّه و به هر زبان و بیانی که بتواند، مدح و ثنای آن بزرگوار را بگوید، به خصوص اگر زائر از اهل علم و کمال باشد، علاقه دارد اگر شعر بلیغی در نظر داشته باشد، در چنان حالی زبانش، به آن شعر گویا شود.
به این سبب، به خاطرم رسید که قسمتی از قصیده «هاییه اَزریه»را که مناسب این مقام است ذکر کنم تا هر که خواست آن را زمزمه کند، امید واثق که سلامی از سوی صاحب این کارنامه سیاه به صاحب بارگاه روشن و سپید دهد و از دعای خیر فراموشم نفرماید و اشعار این است:
أَيُّهَا الرَّاكِبُ الْمُجِدُّ رُوَيْدا
بِقُلُوبٍ تَقَلَّبَتْ فِي جَوَاهَا
ای سوار تندرو مهلت بده
به دلهایی که در سوزشان زیرورو شوند
إِنْ تَرَاءَتْ أَرْضُ الْغَرِيَّيْنِ فَاخْضَعْ
وَ اخْلَعِ النَّعْلَ دُونَ وَادِي طُوَاهَا
اگر سرزمین نجف نمایان شد فروتنی کن
و کفش را بیرون دروازه شهرش بیرون آور
وَ إِذَا شِمْتَ قُبَّةَ الْعَالَمِ
الْأَعْلَى وَ أَنْوَارُ رَبِّهَا تَغْشَاهَا
چون دیدهات به گنبد عالم
اعلى افتاد، که انوار پروردگارش پوشانده
فَتَوَاضَعْ فَثَمَّ دَارَةُ قُدْسٍ
تَتَمَنَّى الْأَفْلاكُ لَثْمَ ثَرَاهَا
پس فروتنى کن که آنجا خانه قدس است
که افلاک بوسیدن خاکش را آرزو کنند
قُلْ لَهُ وَ الدُّمُوعُ سَفْحُ عَقِيقٍ
وَ الْحَشَا تَصْطَلِي بِنَارِ غَضَاهَا
به او بگو درحالیکه اشکها چون عقیق سرخ ریزان است
و درون به آتش فروزانش میسوزد
يَا بْنَ عَمِّ النَّبِيِّ أَنْتَ يَدُ اللَّهِ
الَّتِي عَمَّ كُلَّ شَيْ ءٍ نَدَاهَا
اى پسر عمّ پیامبر تو دست خدایى
که نم سخایش همه چیز را فراگرفته
أَنْتَ قُرْآنُهُ الْقَدِيمُ وَ أَوْصَا
فُكَ آيَاتُهُ الَّتِي أَوْحَاهَا
تویى قرآن قدیم و صفات تو
آیههای آن است که وحى کرد
خَصَّكَ اللَّهُ فِي مَآثِرَ شَتَّى
هِيَ مِثْلُ الْأَعْدَادِ لا تَتَنَاهَى
خدا تو را به افتخارات گوناگونى اختصاص داد
که آنها مانند اعداد بیپایان است
لَيْتَ عَيْناً بِغَيْرِ رَوْضِكَ تَرْعىٰ
قَذِيَتْ وَ اسْتَمَرَّ فِيهَا قَذَاهَا
اى کاش دیدهای که در غیر گلستان تو بچرد
پر از خاشاک گردد و خاشاک در آن بماند
أَنْتَ بَعْدَ النَّبِيِّ خَيْرُ الْبَرَايَا
وَ السَّمَا خَيْرُ مَا بِهَا قَمَرَاهَا
تو پس از پیامبر بهترین آفریدههائی
و آسمان بهتر چیزى که در آن است مهروماه است
لَكَ ذَاتٌ كَذَاتِهِ حَيْثُ لَوْ لا
أَنَّهَا مِثْلُهَا لَمَا آخَاهَا
براى تو ذاتى چون ذات پیامبر است و اگر نبود
تو را به برادرى خود نمیگرفت
قَدْ تَرَاضَعْتُمَا بِثَدْيِ وِصَالٍ
كانَ مِنْ جَوْهَرِ التَّجَلِّي غِذاها
هر دو از پستان وصال شیر نوشیدهاید
که غذاى آن از گوهر تجلّى بود
يَا أَخَا الْمُصْطَفَى لَدَيَّ ذُنُوبٌ
هِيَ عَيْنُ الْقَذَا وَ أَنْتَ جَلاهَا
اى برادر پیامبر نزد من گناهانى است
که چون چشم خاشاک دار است و تو جلاى آنى
لَكَ فِي مُرْتَقَى الْعُلَى وَ الْمَعَالِي
دَرَجَاتٌ لا يُرْتَقَى أَدْنَاهَا
تو را در نردبان شأن و شرافت
مقاماتى است که از پایینترین آن نتوان بالا رفت
لَكَ نَفْسٌ مِنْ مَعْدِنِ اللُّطْفِ صِيغَتْ
جَعَلَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ فِدَاهَا
تو را جانى است که از معدن لطف ریخته شده
خدا تمام جانها را فدای آن گرداند