دختر بیشوهری که بر اثر نشستن میان آب، زالویی در شکمش وارد شد و اندکاندک از مکیدن خون بزرگ و شکم دختر را مانند شکم زن حامله کرد؛ برادران دختر به او گمان فرزنددار شدن از راه نامشروع بردند و درصدد کشتن او برآمدند؛ برای قضاوت این مشکل نزد امیرمؤمنان آمدند، حضرت دستور داد در طرفی از مسجد پرده کشیدند و آن دختر را پشت پرده نشاندند، سپس قابله کوفه را دستور داد، آن دختر را معاینه کند.
زن قابله پس از معاینه عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین، این دختر آبستن است و فرزندی در رحم دارد، حضرت دستور داد طشتی پر از لجن آوردند و دختر را روی آن قرار دادند، زالو وقتی بوی لجن شنید از شکم دختر بیرون آمد. در بعضی از روایات است که حضرت دست دراز کرد و از کوههای شام قطعه برفی حاضر کرد و در آن طشت نهاد تا زالو از شکم دختر بیرون آمد.