و [نیز برای] کسانی [است] که پس از انصار و مهاجران آمده [به مسلمانان پیوستند]، و [فروتنانه به پیشگاه حق] عرضه میدارند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمانآوردن بر ما پیشی گرفتند بیامرز! و در دلهایمان نسبت به مؤمنان کینه قرار مده! پروردگارا! یقیناً تو بسیار مهرورز و مهربانی (١٠) آیا منافقان را ندیدی که به برادران کافرشان از اهل کتاب میگویند: اگر [از خانه و دیارتان] اخراج شدید ما هم با شما خارج میشویم و هرگز بر ضد شما از اَحدی فرمان نمیبریم، و اگر با شما جنگیدند حتماً شما را یاری میدهیم. خداوند شاهد است که آنان یقیناَ دروغ میگویند (١١) اگر [کافران از اهل کتاب از مدینه و اطرافش] بیرون رانده شوند با آنان خارج نمیشوند و اگر با آنان جنگ شود یاریشان نمیدهند، و اگر به یاری آنان آیند [در گرماگرم جنگ] پا به فرار میگذارند، در نهایت اهل کتاب بهوسیلة منافقان یاری نمیشوند (١٢) همانا شما [مؤمنان] در دلهای منافقان بیش از خدا مایۀ ترس و وحشت هستید، برای اینکه آنان مردمی هستند که [حقایق و معارف را] نمیفهمند (١٣) این کافران و منافقان بهصورت دستهجمعی و متحد با شما نمیجنگند مگر در قریههایی که دژهای مستحکمی دارد، یا از پشت دیوارهایی [که بتوانند از آن سنگر بگیرند]، دلاوری آنان میان خودشان شدید است [ولی در رویارویی با شما بُزدلند]، آنان را به ظاهر متحد میپنداری درحالیکه دلهایشان [نسبت به یکدیگر] دچار تفرقه و پراکندگی است، این [پراکندگی دلها و اعتمادشان به اتحادِ ظاهری] نشانۀ آن است که اهل اندیشه نیستند (١٤) [وضع و حال اینان در عهدشکنی، تفرقۀ دلها و دلگرمی به وعدۀ منافقان] مانند کسانی [است] که در زمانی نزدیک پیش از اینان [در مدینه] بودند، که پیامد تلخ و شوم کارشان را چشیدند و برای آنان عذاب دردناک خواهد بود (١٥) [داستان منافقانی که کافرانِ اهل کتاب را با وعدههای دروغ فریفتند] چون داستان شیطان [است]، که به انسان گفت: کافر شو! وقتی کافر شد، [شیطان] گفت: من از تو بیزارم، [و کفرت را برعهده نمیگیرم؛ زیرا] من از خدا پروردگار جهانیان میترسم! (١٦) « 547 »