مراحل لقاى انسان
عمده و ریشه مسئله حال است، اگر انسان حال داشته باشد، عبادت دارد، اگر حال نداشته باشد، عبادت ندارد. در اکثر معارف وارد شده که عبادت بىعشق، عبادت بىحال، عبادت بىشناخت، عبادت بىمعرفت، عبادت بدون حال تسلیم عبادت نیست. یک سلسله حرکاتى است که این حرکات ارزش فوقالعاده ندارند. پایه همه این واقعیّات هم معرفت است، این قدر که انسان بفهمد جز وجود مقدّس، یار دیّارى در این آفرینش وجود ندارد. تمام روى وجود را به طرف او برمىگرداند، چون تنها او وجود اصیل است، بقیّه وجود تَبَعى هستند. آنها هم اکثرا وجودات را وجود تبعى مىبینند، انبیا، ائمّه، اولیا و عاشقان که وجودهاى تَبَعى را هم نمىدیدند، یک وجود بیشتر نمىدیدند و آن وجود مقدّس حق بود، پس بقیّه را به چه صورت نگاه مىکردند؟ به صورت تجلّى، تجلّى که استقلال ندارد، تجلّى منبع مىخواهد و وقتى که انسان محو در منبع شد، اصلاً نوبت به تماشاى تجلّى دیگر نمىرسد. نفس اگر به چنین حالت علمى برسد، حال پیدا مىکند.این حال است که منشا تمام رشتههاى بندگى است، منشا گریه، شادى، انبساط، حرکت، فعالیّت، بیدارى، عبادت و نماز با خشوع است، ولى آیا بزرگان و رهروان این راه و سالکان این مسیر به همین حدود قانع شدند؟ مگر به حدّ این عبادات، به حدّ علم فقه و علم حلال و حرام قانع شدند؟ آنان تمام این مراحل را پلّه و قدم اول مىدانند، چون یار بسیار باعظمتى است و به این راحتىها کسى نمىتواند به او و به لقاى او برسد.حجابهاى ظلمانى و نورى در این مسیر بسیار زیاد است که انسان حجاب به حجاب، منزل به منزل، مرحله به مرحله باید بگذرد، دفعى هم نمىشود، بلکه انسان باید به تدریج حرکت کند، پلّه به پلّه منزلها و حجابها را پشت سر بگذارد تا به آن واقعیّتى که قرآن اسمش را لقاى انسان گذاشته برسد ؛ یعنى به جایى برسد که خداوند با تمام هویّت خدایىاش از انسان راضى شود، انسان هم با تمام هویّت انسانىاش از خدا راضى شود. مىدانید که رسیدن به این منزل کار سادهاى نیست.
English