کسى پیش امیر المومنین آمد و «سُئِلَ امیرُ المُومِنینَ عَنِ العِلْم». گفت: على جان! علم چیست؟ چه سوال عالى اى کرد، آن هم از سرچشمه و مخزن اصلى، از منبع اصلى: «سُئِلَ امیرُ المُومِنینَ عَنِ العِلْمِ» ؛ على جان علم چیست؟ فرمودند: من خودم در همه دوره عمرم علم را در چهار کلمه دیدم: «انْ تَعْبُدَ اللّه َ بِقَدرِ حاجَتِکَ الَیهِ»13 ؛ به اندازه اى که به خدا احتیاج دارى، حرفش را گوش بده. تا چه زمانى به خدا احتیاج دارى؟ همیشه، این جا محتاج هستیم، احتیاج ما هم هر روز بیشتر مى شود، هر چه جلوتر مى رویم، دمِ مردن محتاج تر هستیم، وقتى که بدن ما را بلند کردند و داخل قبر مى گذارند، محتاج تر خواهیم بود، وقتى درِ قبر را مى بندند و همه برمى گردند بسیار بیشتر محتاج هستیم.«وان تَعْصِیَهُ بِقَدرِ صَبْرِکَ عَلَى النّارِ» ؛ کلمه دوم: آن قدر که طاقت جهنم را دارى، گناه کن. چه قدر ما طاقت عذاب را داریم؟ هیچ، سحر که به خانه تشریف بردید، دو سه لحظه انگشتتان را داخل بشقاب غذا بگذارید، به اندازه اى که طاقت جهنم دارى، گناه کن. واى که ما چه کردیم: «وانْ تَعْمَلَ لِدُنیاکَ بِقَدرِ عُمْرِکَ فیها» ؛ براى دنیاى تو هم به اندازه اى که مى خواهى در آن باشى، زحمت بکش. همه وجودت را به دنیا نفروش : «وانْ تَعْمَلَ لآخِرَتِک بِقَدر بَقائِکَ فیها» ؛ و براى آخرتت به اندازه اى که مى خواهى بمانى، کار کن. آیا ادب و تربیت و عرفان از این بالاتر قابل تصور است. این روغن و مغز عرفان است.