
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه نهم(متن کامل +عناوین)
كرج، مسجد جامع رجايى شهر دهه سوم محرم 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
بحث در رابطه با عمر بود. در اين زمينه، در روايات، دعاها و آيات سه مسأله مطرح است؛ مسأله اول اين است كه عمر، زمان و فرصتى كه وجود مبارك حضرت حق، از باب رحمت در اختيار انسان گذاشته است، از اعظم نعمتهاى اوست و شكر اين نعمت نيز واجب شرعى، اخلاقى و عقلى است. مسأله شكر در فرهنگ اسلام، طبق صريح آيات قرآن، مسأله عملى است، يعنى شكر، حركات مثبت ظاهرى است كه اين حركات براساس طرح و نقشه پروردگار عالم، انبيا و ائمه طاهرين بايد صورت بگيرد. آيات مربوط به شكر زياد است، كه يكى از آن آيات اين آيه شريفه است: «اعْمَلُوا ءَالَ دَاوُدَ شُكْرًا» در آيه كلمه «عمل» مطرح شده است و به عمل فرمان مىدهد. خطاب آيه خطاب عامّ است؛ يعنى به فرد فرد مخاطبانِ قرآن گفته شده است.
خدا به انسان مىفرمايد: «اعملوا» امر است و امر دلالت بر وجوب دارد. امر كننده در «اعملوا» وجود مبارك خود حضرت حق است. كلمه «شكراً» در آيه، مفعول لاجله است؛ شكر را عمل كنيد.
شكرگزارى با اعمال مثبت
خدا به چه عملى فرمان مىدهد؟ تمام فرمان پروردگار، فرمان به عملهاى ارزشى و مثبت است؛ يعنى عملهايى كه در دنيا به نفع انسان و به نفع جامعه، دنيا، برزخ و آخرت ما است.
خداوند متعال همه زمينهها را براى انجام عملهاى مثبت و ارزشى در اختيار همه قرار داده است و به غير از اعمال مثبت، امر نمىكند و از غير اين اعمال نيز متنفّر است. ده آيه را داريم كه پروردگار عالم در آن، ده فرقه را بيان مىكند و براى هر فرقهاى جمله «لا يحبّ» را دارد؛ «إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» «إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» «لَا يُحِبُّ الظلِمِينَ» از هر چه عمل پست، زيان آور، مشكل ساز، سوزنده دلها و دلهره آور متنفر است.
انجام عمل مثبت در حد توان
كسى از پامنبرىهاى اصفهان به من گفت: پاركى در اصفهان، در كنار زاينده رود است، آنجا برويم و ساعتى پياده روى كنيم. گفتم: اسلام كه به ورزش علاقه دارد، حفظ سلامت بدن را واجب و ضرر زدن به بدن را حرام مىداند و حتى به انسان اجازه نمىدهد كه يك مو از بدن را بكند، چون آزار رساندن به بدن حرام است. پر خوابى، كم خوابى، پرخورى و كم خورى، هميشه در غصه بودن، اگر براى بدن آزار داشته باشند، حرام است. اسلام مىخواهد كه مردم به تمام برنامههاى مثبت وصل باشند، كه يكى از آنها ورزش است. روزها به پارك مىرفتيم و مىآمديم. روزى ديدم در كنار زاينده رود پيرمردى هشتاد ساله نشسته است و دو سنگ و يك كيسه نان خشك نيز در كنار او است. نانها را تكه تكه در مىآورد و روى سنگ مىگذارد و با سنگى ديگر روى آن مىكوبد كه بخشى را خيلى ريز و بخشى را مقدارى درشتتر مىكرد. من آمدم و در كنارش نشستم. سلام كردم و او نيز جواب داد. مرا نمىشناخت. به او گفتم: پدر! چه كار مىكنى؟ گفت: دو كار؛ ده سال است كه از ساعت پنج صبح با اين كيسه نان به اينجا مىآيم، اين نان خشكها را خرد مىكنم، نانهاى ريزتر را براى ماهىهاى در آب مىريزم و درشتتر را به پرندهها مىدهم.
گفتم: چرا اين كار را مىكنى؟ گفت: من حقوق بازنشستگى مىگيرم، دو دختر داشتم كه شوهر دادم و دو پسر كه ازدواج كردند و رفتند و به من نيز احتياجى ندارند. سى و پنج سال كارمند رسمى آموزش و پرورش زمان شاه بودم. كلاس ابتدايى را درس مىدادم. حدود ده هزار بچه را با نماز، روزه و قرآن آشنا كردم كه يك نفر نيز براى من كافى بود، چون پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: على جان! اگر يك نفر به وسيله تو- با زبان، قلم، پول و يا خدمت و محبت تو- هدايت شود، براى تو از آنچه كه آفتاب بر آن مىتابد و از آن غروب مىكند بهتر است. گفت: اكنون حال حرف زدن براى من نمانده است. از اين ده هزار محصل، خيلىها مدير كل و استاندار هستند. گاهى مرا مىبينند و مىگويند: احتياجى ندارى؟ مىگويم: نه. من هشتاد سال است كه بر سر سفره خداى كريم هستم، چه احتياجى دارم؟ گفت: بعد از اين خدمت، پول كه نداشتم تا خدمتى بكنم، اما مىخواستم پولى داشته باشم تا كار خيرى كنم، اما ندارم. لذا وقتى نان مىگيريم و مقدارى زياد مىآيد، كنار مىگذارم، به همه سفارش كردهام كه نانهايى كه زياد مىآوريد، به من بدهيد. آنها را نيز جمع مىكنم، ده سال است كه ساعت پنج صبح به اينجا مىآيم. پرندهها و ماهىها همه جمع مىشوند، يعنى ديگر مرا مىشناسند، به آنها غذا مىدهم. به پروردگار گفتهام: من كه پولى ندارم تا به انسانها كمك كنم، اما به سراغ حيوانات مىروم، اين كار من است. بعد پرسيد: تو چه كاره هستى؟ گفتم: روحانى. گفت: در اصفهان چه كار مىكنى؟ گفتم: اينجا آمدم كه ده روز منبر بروم و روضه بخوانم. بعد او را بوسيديم و رفتم. اينها كار ارزشى است.
شكرگزارى با خدمت به خلق و مخلوقات
استخوانهاى آبگوشت خانه خود را برداريم و جلوى سگهاى گرسنه بياندازيم، اين را خدا دوست دارد. خدا به استخوان كار ندارد، به آن سگ نيز كارى ندارد، به اين عمل ارزشى عنايت دارد. به مستحق پولى بده، سلامى كنى، احوالى از او بپرسى. كسى كه در خيابان دارد مىرود، چهرهاش گرفته است، بايستى و سلام كنى و مشكل او را حل كنى. ممكن است عصبانى باشد و بگويد: به تو چه؟ بگوييم: چون من ممكن است از دستم بر آيد كه غصّه تو را برطرف كنم. يا شما مردان! طورى به خانه برويد كه وقتى در مىزنيد و در را باز مىكنند، وارد خانه مىشويد، خانواده شما را ببينند، لذت ببرند، نمىخواهد چيزى در دست شما باشد، البته اگر باشد، چه بهتر، اما با حالى وارد خانه شويد كه وقتى همسر و فرزند، شما را ببينند، لذت ببرند. اين را خدا خوشش مىآيد. براى شما عبادت است و ثواب صدقه در راه خدا را دارد. شما خانمها! وقتى شوهر شما در مىزند و وارد مىشود، هر شب قبل از آمدن همسر، لباس خود را عوض كنيد، خود را آرايش كنيد تا وقتى شوهر شما وارد مىشود، خوشحال شود. با اين كار، خدا گناهان شما را مىبخشد.
اين حرفهايى است كه دين ما زده است. اسراف نيست. نه اين كه هر شب قيافه بگيرى كه: ديگر از ما گذشته است و ما ديگر عروس و داماد داريم، اينها همه حالات شيطانى، خلاف خدا و دين ماست.
انزجار خدا از فتنهگرى
خداى متعال از ارتباطات مثبت بسيار شاد مىشود و هيچ حلالى را در اين دنيا، منفورتر از طلاق نمىداند. با اين كه حكم طلاق را خودش داده است، ولى از جدايى، به شدت متنفر است و منفورتر از طلاق، آن مرد يا زنى است كه زمينه طلاق را آماده مىكند و آن كسى كه بين زن و شوهر جدايى مىاندازد كه منجر به طلاق شود. خداوند متعال در قرآن مىفرمايد: گناه كسى كه بين دو نفر فتنه مىاندازد، از كشتن بىگناه سنگينتر است. اين متن قرآن است: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»
بناى دين ما بر محبت استوار است. خداوند جدايى، تلخى، غصّه در موارد مادى و ظاهرى و برخوردهاى غلط را دوست ندارد. اگر خدا در قرآن مىفرمايد «اعملوا» به هر عمل ارزشى امرِ واجب مىكند، گرچه خُرد كردن نان براى پرنده و ماهى يا انداختن استخوان جلوى سگ باشد. عمل، با ارزش است، نه نگاه به سگ دارد، نه به اين ذرّه نان خشكى كه مىخواهند در كيسه زباله بريزند و بسوزانند. از لحاظ مادى مگر چقدر مىارزد؟هيچ. تمام حركات مثبت را به خاطر تحقق شكر من انجام بدهيد، اين «به خاطر» همان معناى مفعول لاجله بودن كلمه «شكراً» است؛ يعنى كار اتفاق افتاده به خاطر خدا. همين آيه به نظر من كافى است. اما آيات زيادى پيرامون شكر در قرآن كريم وجود دارد.
اغتنام فرصت جوانى براى شكرگزارى
برادران و خواهران! مخصوصاً شما جوانها كه خيلى مورد علاقه من هستيد. شما عباد خدا و مورد احترام ما هستيد. چون در روايات ما وارد شده است كه عبادت شما ده برابر عبادت ما ارزش دارد. ما ديگر پير شدهايم، ما را جايى راه نمىدهند. جايى نداريم كه برويم. ما به سنى رسيدهايم كه درهاى مادى به سرعت به روى ما بسته مىشود و شايد تمام درهاى آخرتى به روى ما باز شود. شما مىتوانيد گناه كنى، ولى تو به جاى گناه، دست به دامن دين زدى و رو به خدا ايستادى و مىگوييد: «اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ»
تو پيشانى خود را روى خاك مىگذارى و مىگويى: «سبحان ربى الاعلى و بحمده» تمام وجود تو ارزش است.
اين كلمه در كنار نعمتها: «جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصرَ وَ الْأَفِدَةَ» من به شما گوش دادم. از آن كسانى كه به خاطر سنّ بالا كر شدهاند بپرسيد كه نعمت گوش چقدر مىارزد. من به شما چشم دادم، از آن كسانى كه با عينك نمره بالا نيز نمىتوانند ببينند، بپرسيد: چشم يعنى چه؟ من به شما نيروى درك دادم. اين گوش و چشم و نيروى درك در شما جوانها در اوج است. چرا اينها را به شما دادم؟ «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» براى اين كه اين نعمتها را شكرگزارى كنيد. شكر چيست؟ «اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُكْرًا» همه حركات مثبت، شكر است. اين نعمتها را در برنامههاى مثبت هزينه كردن، شكر است. گوش و چشم و درك خود را براى فهم حقايق هزينه كردن، شكر است. اين مقدمه بحث شكر بود.
برترى ارزش عمر بر ساير نعمتها
در ميان جميع نعمتهايى كه به ما مرحمت شده است، مادر و ظرف همه نعمتها، عمر است. عمر نبود كه اين همه نعمت نداشتيم، اما چون هستيم، تمام عالم را براى ما نعمت است:
«وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَ تُ بِأَمْرِهِ»
يعنى همه اين نعمتها را به طور رايگان در استخدام تو گرفتم. اگر كره زمين، روز نداشت، ما مىخواستيم روز و شب، نور خورشيد و ماه را بخريم، اصلًا نمىشد. آنچه كه در اين عالم هست، براى شما رام و مسخّر كردم و در اختيار شما قرار دادم، ولى همه اينها در ظرف عمر طلوع مىكند و الّا اگر عمر و زمان در اختيار ما نبود، طلوع نعمت معنا نداشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله روى منبر به مردم رو كرد و پرسيد: بالاترين نعمت خدا چيست؟ هر كسى اجازه گرفت، بلند شد و نعمتى را ذكر كرد و حضرت فرمود: اين نعمت خوبى است، اما جواب سؤال من نيست. همه حرفهاى خود را زدند، آخرين نفر، وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام از جا بلند شد، عرض كرد: بالاترين نعمتى كه خدا به ما داده است، نعمتِ «بودن» است. اين عمر، نعمت خيلى بزرگى است. «1» اگر خاك بوديم، هر چه حيوان هست، از روى ما رد مىشد، اما خداوند مشتى از خاك را جمع كرد و از طريق نطفه و رحم مادر ما را از حالت خاك بودن درآورد، اين بدن، روح، عقل، گوش، چشم، هوش و اين موجوديت را به ما داد. بعد از اين وجود، نعمتهايى داده است كه ما با هزينه كردن صحيح آنها مىتوانيم عرش را پاانداز خود كرده، ملائكه را مستخدم خود كنيم.
بازگشت به اصل خويش
چقدر مولوى زيبا گفته است:
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به كجا مىروم آخر؟ ننمايى وطنم
مرغ باغ ملكوتم، نيم از عالم خاك چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم
و حافظ مىسرايد:
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم
ما در وجود آدم و حوا عليهما السلام به صورت بالقوه بوديم. اولين جايى كه به ما دادند:«يَادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ» صورت، سيرت و طبع ما در اصل بهشتى است، پس حركات ما نيز بايد بهشتى باشد. با آن حركات است كه طبع، صورت و سيرت بهشتى بودن را مىتوانيم نگهداريم؛«وَ الْعَمَلُ الصلِحُ يَرْفَعُهُ»
نعمت عمر چه جايگاهى دارد؟ جزء اعظم نعمتهاست. اين نعمت، شكر مىخواهد.
عبادت خدا و خدمت به خلق خدا
شكر اين نعمت اين است كه مجموع عمر ما، در عبادت الله و خدمت به خلق الله هزينه بشود.
شما ممكن است بگوييد: ما صبح كه سر كار مىرويم و بعد از ظهر از دست مردم اسكناس مىگيريم، اين جزء عبادت است، يا خدمت؟ جواب اين سؤال را با اين روايت بدهم: شخصى با چهره غصّه دارى نزد پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله آمد. گفت: يا رسول الله! براى كار در اين دنيا، صبح زود بيرون مىروم، آخر شب برمىگردم تا پولى درآورم، ديگر فرصتى براى عبادت و انجام مستحبات ندارم، آيا ما واقعاً در قيامت اهل نجات هستيم، يا نه؟ ما كه يكپارچه رنگ دنيا را گرفتهايم. اين دريافتهاى اشتباه زياد بوده است كه پيغمبر و ائمه عليهم السلام آن را تصحيح مىكردند. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: صبح از خانه بيرون مىروى، براى چه مىروى؟ گفت: كسب و كار، تا خرج خود و خانوادهام را بدهم. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: عبادت هفتاد جزء است، شصت و نه جزء آن همين به دنبال پول حلال رفتن است. چون تو مىروى تا خود و خانوادهات را اداره كنى. خود اين خدمت؛ خدمت به بدن خود و خانوادهات، عبادت است. بعد، مگر پولهاى اضافه را براى چه مىخواهى؟ اگر بشود، مكه بروى، به اقوام مستحق و مردم آبرومند كمك كنى. فرمود: چرا با اين حال نزد من آمدى؟ تو كه تماماً آخرتى هستى، چرا به اشتباه مىگويى كه ما دنيايى شدهايم. تو كه با تمام وجود در عبادت و خدمت هستى. اين فعاليت تو كه دنيايى نيست.
ارزش كمّى كار مثبت
شايد از اين روايت تعجب كنيد و به اسلام ميلياردها آفرين بگوييد. رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: كشاورز و باغدارى كه چاه كنده است، خاك آن را بيرون ريخته، سطل آب را نيز گذاشته، نهال در دست دارد، مىخواهد آن را بكارد، كسى بيايد و به او بگويد: چكار مىكنى؟ ده دقيقه ديگر قيامت برپا مىشود، خورشيد، ستارگان، آسمانها و همه به هم مىريزد، تمام زندگان مىميرند و راست بگويد.پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: راست مىگويد كه ده دقيقه ديگر قيامت است. اگر اين كشاورز نهال را دور بياندازد و بگويد: ما كه ده دقيقه ديگر مىميريم، چرا نهال بكاريم؟ در قيامت او را به اندازه آن نهال محاكمه مىكنند، كه به آبادى زمين لطمه زدهاى. به چه دليل اين نهال را رها كردى؟ تو كار مثبت خود را انجام بده.اگر مردم وارد عبادت و خدمت شوند، خيلى از اين كارهاى مثبت را با رغبت تمام انجام مىدهند. پيغمبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: كشاورزى كه مىكارد، تا سال ديگر، هر چه پرنده، پروانه و مورچه در اين زمين، دانهاى، برگى بچيند و بردارد و ببرد، خدا به تعداد تمام اين دانهها و برگها در نامه عمل مالك و كشاورز ثواب مىنويسد. اين گونه عمر را هزينه كنيد. شكر عمر به اين است كه عمر در عبادت و خدمت به معناى كامل، هزينه شود. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اولين دادگاه قيامت در رابطه با عمر است. خوش به حال شما كه قدر عمر خود را مىدانيد: «أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لَّايَسْتَوُنَ» خدا مىفرمايد: مؤمن و فاسق مساوى نيستند. آن كسانى كه عمر خود را به لجن گناه مىكشند، منفور خدا هستند. مگر اين كه برگردند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته