فارسی
جمعه 06 مهر 1403 - الجمعة 22 ربيع الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه بیست و ھشتم (متن کامل +عناوین)

سرفرازى در صبر بر بلايا و آزمايش ها

 

مشهد، حسينه كاشمريها

دهه آخر ذى القعده 1362

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

قرآن مجيد درآيات متعددى صريحاً مى فرمايد: انسان در معرض انواع آزمايش ها است و از برخورد به انواع ابتلائات هم چاره اى ندارد؛ زيرا آزمايش ها چيزى نيست كه با صدقه يا دعا قابل رفع باشد.

اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد:

از دعاهايى كه در پيشگاه حضرت حق مستجاب نمى شود اين است كه انسان از خدا بخواهد كه او را آزمايش نكند، اما اگر از پروردگار بزرگ عالم تقاضا كند كه وسائل سرفرازى و قبول شدن در آزمايش ها را براى او فراهم بياورد اين دعا مستجاب خواهد شد. «1» آزمايش هاى حضرت حق چهره هاى گوناگونى دارد. اگر به آيات قرآن دقت كنيم مى بينيم، خداوند متعال تمام موارد آزمايش را بيان فرموده يعنى قبل از اينكه انسان به اولين آزمايش برخورد بكند قرآن به او آگاهى مى دهد كه تو در مسير ابتلا قراردارى بيدار باش، اين آزمايش ها براى خاطر ظهور استعدادهاى خدايى از وجود توست.

در حقيقت تمام آزمايش هاى الهى براى وجود انسان به منزله زمين براى وجود دانه نباتى است. اگر دانه در زمين مناسب قرار نگيرد بروز استعداد از اين دانه محال است، اما اگر در زمين خوب قرار بگيرد همه قدرت هاى بالقوه الهى را از وجود خودش تبديل به قدرت هاى بالفعل مى كند و اين مسأله نشان دهنده كمال علاقه پروردگار به بندگانش است، نشانه كمال عشق پروردگار به عبادش است، به خصوص اگر بندگان حضرت حق اتصال به ايمان و باور و يقين هم داشته باشند.

چون بنده طاقت و قدرتش را مصرف تكاليف الهيه كرده و خود را به حضرت حق از طريق اجراى تكليف نزديك كرده، پس نشان مى دهد كه توان و تاب و قدرتش بيشتر است. پس بايد به او بيشتر عنايت شود و بايد عشق خدا، گسترده تر به بنده اش برسد و اين عشق و علاقه و محبت حضرت حق بيشتر از طريق همين مسير پر بركت آزمايش ها و حوادث نصيب انسان مى شود.

______________________________
(1)- در تاييد فرمايش حضرت راجع به امتحان خداوند در قرآن مى فرمايد:

محمد 31: 47؛ «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصّابِرينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ»

 

درجات انسان ها در قيامت

در آيات قرآن مجيد و روايات و اخبار آمده است كه روز قيامت درجات هر كسى متناسب با وضع او نسبت به داده هاى خدا مى باشد. در دنيا از خدا چقدر بهره قبول كرده، آخرت به تناسب طاقت قبول، بهره به او خواهد رسيد.

در سوره اسراء مى فرمايد:

«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُومِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً» «1» اجر كبير با اجر عظيم فرق مى كند. قرآن مجيد هر لغتى را كه استعمال مى كند معناى خاص خود را دارد. در سراسر قرآن مجيد نمى شود دو تا لغت را پيدا كرد كه يك معنا داشته باشند، حتى دو آيه اى كه يك معنا داشته باشد، ندارد.

 

معانى آيات قرآن

صد و چهارده مرتبه در قرآن «بسم اللّه» آمده، ديدگاهى كه اهل كشف و شهود- اعم از پيامبر و ائمه و اولياء- به قرآن مجيد داشته اند، مى فرمايند: معنى «بسم اللّه» سوره حمد با «بسم اللّه» سوره بقره فرق مى كند. هر دو با معناى «بسم اللّه» در سوره آل عمران فرق مى كند. تكرار در قرآن مجيد نيست و دو لفظى كه داراى يك معنا هم باشد وجود ندارد.

آنجا كه مى فرمايد: «عَذَابٌ مُّهِينٌ » «2» با آنجايى كه مى فرمايد: «عَذَابٌ عَظِيمٌ » «3» با آنجا كه مى فرمايد: «عَذَابٌ أَلِيمُ » «4» با آنجا كه مى فرمايد: «لَهُمْ عَذَابٌ

______________________________
(1)- اسراء 9: 17؛ «بى ترديد اين قرآن به استوارترين آيين هدايت مى كند، و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، مژده مى دهد كه براى آنان پاداشى بزرگ است.»

(2)- مجادله 16: 58.

(3)- نحل 106: 16.

(4)- هود 48: 11.

 

مُّقِيمٌ » «1» فرق مى كند و فرق هم به خاطر اين است كه بين مجرمين تفاوت است.

درباره نيكان هم همين طور است كه گاهى مى فرمايد: بهشت براى بندگان من است، گاهى مى فرمايد: فردوس از بندگان من است، گاهى مى فرمايد: جنات نعيم براى بندگان من است. تفاوت آنها در ارتباط با تفاوت افراد نسبت به وجود مقدس حضرت حق است.

در قبول تكليف و در اجراى تكليف يك نفر كه واقعا زحمت كشيده كسب معرفت واقعى كرده است، خدا را آنچنان كه هست شناخته نه آنچنان كه خودش درك كرده، فرق مى كند، درك او با واقعيتى كه در خارج از خود او در عالم هست تفاوت دارد. خدا را آنطورى كه هست شناخته، اين معرفت براى هر كسى مولد يك عشق حاكم و گسترده و بى نهايت نسبت به وجود مقدس حضرت حق است.

چنان اين معرفتى كه مولد عشق است، انسان را در حضرت حق غرق مى كند كه اگر تمام كششهاى دنيا در مقابل انسان بخواهند يك لحظه او را به سوى خود بكشند تا يك لحظه از مقام حضرت پروردگار دور بماند، قدرت نخواهد داشت كه عاشق از معشوق يك لحظه دور بماند.

 

محوريت خدا در تمام امور

تنها موضوعى كه همه انبياء و ائمه و اوليا نسبت به وجود مقدس حضرت حق داشتند؛ اين بود كه تنها خدا براى آنها مطرح بود. وقتى مى گفتند: «لا اله الا اللّه» «اللّه اكبر» «الحمد لله» «سبحان الله» واقعاً راست مى گفتند، يعنى محورشان در همه جهات خدا بود. يك زندگى عادى متوسط و معمولى هم داشتند ولى پروردگار در

______________________________
(1)- توبه 68: 9.

 

قرآن مجيد مى فرمايد: هيچ چيز نمى توانست آنها را از من غافل كند، هيچ جذبه اى نمى توانست آنها را از جاذبه من دور بكند:

«رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إيتاءِ الزَّكاهِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار» «1» حالا توجه پروردگار در اين آيه نسبت به پول است كه خيلى هم كشش و جاذبه دارد. جاذبه پول از جاذبه زن بيشتر است و طولانى تر هم هست؛ زيرا در يك برهه اى انسان به لذت برسد و آتش شهوتش خاموش بشود ممكن است زيباترين زن را در مقابل او قرار بدهند به اندازه يك ارزن هم براى او كشش نداشته باشد، اما تا لحظه آخر ميلش به پول آتشى تر است و خداوند متعال به اين جاذبه قوى مثل مى زند كه براى اولياى الهى جذبه اى ندارد.

هر روز كه مى گذرد پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايد: مردم خيلى ميلشان به پول قوى تر مى شود، ولى پروردگار مى فرمايد:

«رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه »

ثروت و مال و درآمد اصلا نمى تواند آنها را از ياد حضرت حق غافل بكند، ذكرى هم كه خدا در آيه مى فرمايد: خيلى دامنه اش گسترده است چون ياد حق است، ياد او محور اصلى هستى است و اينها به قدرى معرفتشان خوب و قلبشان به قدرى روشن به نور وجود مقدس حضرت حق است كه قرآن مجيد مى فرمايد:

قوى ترين كششها نمى تواند آنها را از ياد خدا غافل بكند.

اميرالمومنين عليه السلام دستشان به كشاورزى و خريد و فروش وصل بود، به تجارت وصل بود، به مقام با عظمت امامت هم وصل بود، اما پيغمبر وقتى

______________________________
(1)- نور 37: 24؛ «مردانى كه تجارت و داد و ستد آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد، [و] پيوسته از روزى كه دل ها و ديده ها در آن زير و رو مى شود، مى ترسند.»

 

اميرالمومنين عليه السلام را تعريف مى كرد مى فرمود:

طرفه العينى از حضرت حق امكان جدايى برايش نيست.

طرفه العين يعنى يك چشم بر هم زدن. حالا ما دائم در غفلت هستيم، اگر اسلام اين محراب و منبر را نگذاشته بود زنگ بيدار باشى نداشتيم. اصلا غفلت ما دائمى مى شد ولى آنها زنگى لازم نداشتند.

زنگ بيدار باش براى كل عالم شده بودند، آنها چراغ راهى لازم نداشتند، خودشان مصابيح الهدى بودند. براى آنها ديگر فريادى لازم نبود كه كنار گوششان بخورد كه ما كجاييم؛ خودشان فرياد الهى براى بيدار كردن ديگران شده بودند. تا كى بايد قصه گفت و قصه شنيد چرا ما خودمان نياييم قهرمان داستان بشويم، چرا بازگو كننده داستان ديگران باشيم، شصت سال، هفتاد سال گوينده زحمت كش قصه ديگران باشد، مستمع هم زحمت كش قصه ديگران باشد. فلان كس چقدر مقام قرب داشت خوب قصه شنيدن بس است. خودمان دنبال كسب مقام قرب باشيم.

فلان شخص وقتى مى گفت: «لا الله الا الله» در همه آيينه عالم جمال دل آراى محبوب را در تجلى مى ديد.

پروردگار از خيلى ها گلايه مى كند. اصلا عده اى در اين عالم فقط حرف عبادت و حرف ايمان را مى زنند، از اين حرفها نه نورى گرفتند نه روشنايى گرفته اند نه شكلى گرفتند نه حركتى گرفتند، همان «الله اكبر» و «لا اله الا لله» كه در سيزده سالگى مى خواند در هشتاد و پنج سالگى هم مى خواند، يعنى حركتى نكرده كه به حقيقت اين «الله اكبر» برسد اگر حركت كرده بود و به حقيقت «الله اكبر» رسيده بود همانى مى شد كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْيُنِهِم» «1»

______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 184، و من خطبه له عليه السلام يصف فيها المتقين؛ «عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا.»

 

فقط خدا در وجود آنها عظمت دارد، همه دنيا را كه نگاه مى كنند تمام اين دنيا به اندازه كره چشمشان است. چقدر عظمت حق پيششان مى ارزد.

اميرالمؤمنين عليه السلام هم به زندگى عادى وصل بوده است، انبياء هم به زندگى وصل بوده اند. قرآن هم اجازه بريدن به كسى نمى دهد، كسى كه احتياج دارد ازدواج بكند و مى تواند ازدواج بكند همان بار اولى كه مى خواهد به حرام بيفتد ولو حرام خيلى كوچك باشد ازدواج بر او واجب است. بلكه ازدواج نكردن انسان را از حركت باز مى دارد.

اكنون كه ازدواج كرده، در زندگى بايد عملكرد همسرش را ببيند، اگر پدر و مادر او خوب نباشند حق سرزنش ندارد. خدا سرزنش كردن و سركوفت زدن به بندگانش را اصلا نپسنديده، آن هم به بنده شايسته اش.

ما در روايات زيادى داريم كه اگر كسى را شناختيد كه سراپا غرق در گناه است اتفاقا برايتان روشن شد زنا كرده، شراب خورده، قمار كرده، مال حرام خورده، تمام انبيا و ائمه عليهم السلام مى گفتند: حق سرزنش كردن او را نداريد اگر سرزنش كنى خودت هم گنهكار شدى، فقط او را هدايت كن فقط او را با پروردگار آشتى بده. «1» آنقدر پروردگار آقاست كه در كوه طور به موسى ابن عمران فرمود:

«اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى » «2» او با من قهر كرده، او با من مخالفت كرده، او چهل سال است كه در مقابل من ايستادگى كرده، حقش اين است كه او بيايد با من آشتى بكند.

______________________________
(1)- الكافى: 1/ 155، باب الجبر و القدر و الأمر بين الأمر، حديث 1؛ «إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرِهِمَا رَفَعُوهُ قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ عليه السلام جَالِساً بِالْكُوفَهِ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ صِفِّينَ إِذْ أَقْبَلَ شَيْخٌ فَجَثَا بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُومِنِينَ أَخْبِرْنَا عَنْ مَسِيرِنَا إِلَى أَهْلِ الشَّامِ أَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ عليه السلام... فَقَالَ لَهُ وَ تَظُنُّ أَنَّهُ كَانَ قَضَاءً حَتْماً وَ قَدَراً لَازِماً إِنَّهُ لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْىُ وَ الزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَ سَقَطَ مَعْنَى الْوَعْدِ وَ الْوَعِيدِ فَلَمْ تَكُنْ لَائِمَهٌ لِلْمُذْنِبِ وَ لَا مَحْمَدَهٌ لِلْمُحْسِنِ وَ لَكَانَ الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِالْاءِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ وَ لَكَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِالْعُقُوبَهِ مِنَ الْمُذْنِب.»

(2)- طه 43: 20؛ «هر دو به سوى فرعون برويد؛ زيرا او [در برابر خدا] سركشى كرده است.»

 

من بالاخره خدا هستم او بنده است تو برو به مصر و به فرعون پيغام بده، منِ خدا حاضرم با تو آشتى كنم.

خدا قهر نكرده بود ولى فرعون قهر كرده بود؛ اما خدا قدم جلو گذاشته بود برايش در حالى كه بايد قهر كننده قدم جلو بگذارد و بعد هم آمد نزديك به بيست و پنج سال هم درگيرى با فرعون داشت، آخر هم يك روز عصبانى شد به پروردگار عرض كرد: مولاى من، من يك راه ارائه مى دهم كه تمام بشود، خطاب رسيد به موسى كه بگو، گفت: خدايا قحطى كن كه با تشنه بودن و گرسنه بودن ازبين برود.

پروردگار فرمود:

من دست از خدايى خودم برنمى دارم تا زنده است، نان و آبش را مى دهم.

شما حالا هم ازدواج كردى تمام قوانين الهى را بايد رعايت كنى در ازدواج يك زنى كه از خانه ضعيف الايمانى نجات پيدا كرده، شما او را سرزنش نكن تا گرفتار عقوبت الهى نشوى.

 

عوامل دورى و قرب به خدا

بدانيد كه عوامل دور شدن از پروردگار چيست؟ در همين ارتباطات آدم مى تواند تمام روابط را عامل قرب قرار بدهد. حتى بر كم ظرفيتى زنانتان، بر بدخلقى زنانتان، بر ناراحتى هايى كه بچه ها در خانه برايتان ايجاد مى كنند حوصله كنيد، استقامت كنيد. براى خدا اخلاق خوش نشان بدهيد، عامل قرب شما مى شود و به خاطر استقامت شما پروردگار عالم به آنها توفيق داده، برمى گرداند.

ابوذر نان براى خوردن ندارد پيش پيغمبر مى آيد، پيغمبر مى فرمايد: در اين فقر استقامت بورز.

عدى بن حاتم كافر مدينه مى آيد دم در مسجد مى ايستد به يكى مى گويد: برو به پيغمبر بگو: عدى بن حاتم آمده، پيغمبر مى آيد دم در، مى فرمايد: عدى بن حاتم كيست، عرض مى كند: منم حضرت مى فرمايد: بفرماييد برويم منزل، كافر است و از قبيله بنى طى بوده، جنگيده است با پيغمبر، فرار كرده رفته شام، خواهرش به او نوشته كه پيغمبر يك شخص كريمى است بى خود فرار كردى، بيا مدينه، عدى بن حاتم را مى آورد خانه و وقتى وارد اتاق مى شود عباى مباركش را كه با آن نماز شب مى خوانده، با آن جبهه مى رفته، با آن گريه مى كرده، از دوشش در مى آورد چهار تا مى كند مى اندازد بالاى اتاق، به عدى بن حاتم مى فرمايد: بنشين روى اين عبا من تشكى ندارم، عرض مى كند: من نمى نشينم، من كى هستم كه روى عباى تو بنشينم.

پيغمبر مى فرمايد: دين ما مى گويد: هر چه صاحب خانه از ميهمان بخواهد مهمان بايد عمل بكند. «1» يك كسى پول ندارد نان بخرد براى زن و بچه اش ببرد، مى گويد: صبر كن ظرفيتش را ملاحظه مى كند، اما عدى بن حاتم آمده مدينه، كافر هم هست، او را داخل اتاق مخصوصش مى برد و عبايش را چهار تا مى كند و زير پايش مى اندازد.

موارد را بشناسيد و افراد را بشناسيد، تمام علل قرب همين روابط است. اگر تنهايى علت قرب فقط همان تنهايى نيمه شب است، اما از شهر بيرون رفتن و از جامعه بيرون رفتن، از دولت بريدن و زمين كشاورزى را رها كردن و به طرف غار و كوه رفتن يا در خانه نشستن و در را بستن به بهانه اينكه مى خواهيم با خدا خلوت كنيم چنين خلوتى را خدا نمى پسندد چنين خلوتى علت بعد است نه علت قرب.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس چنين خلوتى را انتخاب بكند خدا او را لعنت بكند. «2» حالا در اين لعنت انسان هر چه نماز بخواند و گريه بكند بالا نمى رود، خيلى

______________________________
(1)- الكافى: 2/ 659، باب إكرام الكريم، حديث 3؛ «قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ عليه السلام لَمَّا قَدِمَ عَدِىُّ بْنُ حَاتِمٍ إِلَى النَّبِىِّ صلى الله عليه وآله أَدْخَلَهُ النَّبِىُّ صلى الله عليه وآله بَيْتَهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِى الْبَيْتِ غَيْرُ خَصَفَهٍ وَ وِسَادَهٍ مِنْ أَدَمٍ فَطَرَحَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله- لِعَدِىِّ بْنِ حَاتِم.

على عليه السلام فرمود: هنگامى كه عدى بن حاتم خدمت حضرت رسول صلى الله عليه وآله رسيد، رسول خدا او را وارد اطاق خود كرد و در اطاق يك بوريا و يك متكا بود، نبى اكرم آن حصير را پهن كرد و عدى روى آن نشست.»

(2)- بحار الأنوار: 65/ 318، باب 26- الشرائع؛ «و فى النهايه فيه لا رهبانيه فى الإسلام و هى من رهبنه النصارى و أصله من الرهبه الخوف كانوا يترهبون بالتخلى من أشغال الدنيا و ترك ملاذها و الزهد فيها و العزله عن أهلها و تعمد مشاقها حتى أن منهم من كان يخصى نفسه و يضع السلسله فى عنقه و غير ذلك من أنواع التعذيب فنفاها النبى صلى الله عليه وآله عن الإسلام و نهى المسلمين عنها.»

 

جاده دقيق و لطيف است.

پيغمبر عزيز مى فرمود: از منزل كه بيرون مى آييد زن و بچه منتظر برگشتنتان هستند، به وقت برگرديد وقتى هم برمى گرديد. دست خالى برنگرديد، هر شب كه به خانه مى روى يك نان ببر، چند تا خوشه انگور ببر، يك هندوانه ببر، در را كه باز مى كنيد بچه ها كه چشمشان به دست بابا مى افتد يك خنده مى كنند. «1» حضرت مى فرمايد: با خوشحال شدن اين بچه هاى معصوم، خدا گناه هاى تو را مى بخشد،

خدا به تو درجه مى دهد. با يك كيلو هندوانه آدم در طريق قرب قرار مى گيرد، با يك دست كشيدن به سر و روى بچه، انسان در طريق قرب قرار مى گيرد.

هر جلسه اى كه پايمال كننده حقوق زن و بچه باشد آنها علت بعد از پروردگار است، علت قرب نيست، يكى از علت هاى دورى از خدا عبادت زيادى است كه در حالت كسالت و بى ميلى باشد.

شما نمازهاى واجبتان را بخوانيد روزه واجبتان را بگيريد، گناه را ترك كنيد، آن علت قرب است، آن علت اتصال است، آن علت رسيدن به وصال محبوب است.

آرى، آنهايى كه در مقام معرفت عالى قرار مى گيرند به نتيجه در مقام عشق عالى هم قرار مى گيرند آن وقت هر چه را نگاه مى كنند تجلى معشوق را مى بينند، زن را نگاه مى كنند، بنده معشوق را نگاه مى كنند و فقط به رضايت خاطر معشوق با زن روبه رو هستند، حتى اگر در بستر خواب حلال زن شركت مى كنند فقط به رضايت معشوقشان شركت مى كنند و قصد لذت شخصى شان از بين رفته درعين اينكه لذت مى برند؛ اما آنى كه مافوق لذتشان است فقط فرمان بردن از معشوق است.

______________________________
(1)- الحياه با ترجمه احمد آرام: 6/ 205؛ 12 رفاه براى خانواده؛ «الإمام السّجّاد عليه السلام: أرضاكم عند اللَّه، أسبغكم على عياله. امام سجّاد عليه السلام: پسنديده ترين شما در نزد خدا، آن كس است كه رفاه بيشترى براى اهل و عيال خود فراهم آورد.

الإمام الصّادق عليه السلام: لا تكون فاكهه عامّه، إلّا أطعم عياله منها، امام صادق عليه السلام: هر ميوه اى كه همگانى شود، مرد بايد از آن براى خانواده خويش بخرد.»

الكافى: 4/ 12، حديث 10؛ «قَالَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام لَأَنْ أَدْخُلَ السُّوقَ وَ مَعِى دَرَاهِمُ أَبْتَاعُ بِهِ لِعِيَالِى لَحْماً وَ قَدْ قَرِمُوا أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ نَسَمَه.»

 

بشارت و انذار داود عليه السلام

پروردگار به داود عليه السلام فرمود:

خوبان امت را بترسان و بدان امت را بشارت بده. عرض كرد: مولاى من عكسش بايد باشد، من بروم خوبها را جمع بكنم و بشارت به عنايت حق بكنم و بدها را جمع بكنم كه بدا به حال همه تان از تازيانه عذاب.

خطاب رسيد: نه، خوبان به خاطر خوبى زيادشان ممكن است مغرور بشوند. «1» برو به آنها بگو: بترسيد از اين عباداتى كه كرديد، عباداتتان را نگه بداريد براى اينكه دشمنى مثل ريا و خودپسندى در مقام حمله به عباداتتان است. اما گنهكاران گاهى در خودشان مى روند كه كسى را غير از من ندارند، برو به آنها بشارت بده، بگو:

من هر وقت بياييد قبولتان مى كنم و من به انتظار شما هستم.

راه را بايد آدم بلد باشد، روابط را بايد طورى به كار بگيرد كه روابط عامل قرب باشند نه عامل بعد، وسائل بايد عامل قرب باشند.

 

حقيقت «جنات، جنات نعيم، جنتى» در قرآن

كسى كه داراى معرفت كشفى است نه معرفت لفظى و استدلالى عمق واقعيات را خدا به او توفيق داده فهميده و همين را وسيله عشق بازى با خدا مى داند، هر چه كه مى خواهد باشد، خوب به تناسب حالش و به تناسب عملش و به تناسب آن قبولى كه از مسائل الهى كرده، خدا در قرآن جايش را به او نشان مى دهد، اين اهل فردوس اعلى است.

«وَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ » «2»

______________________________
(1)- الكافى: 2/ 314، باب العجب، حديث 8؛ «قَالَ اللَّهُ عز و جل لِدَاوُدَ عليه السلام يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ قَالَ كَيْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ قَالَ يَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِينَ أَنِّى أَقْبَلُ التَّوْبَهَ وَ أَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلَّا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَك.»

(2)- بقره 25: 2؛ «و در آن بهشت ها جاودانه اند.»

 

يك عده اى اهل جنّاتند، يك عده اى اهل جنات نعيمند، ديگر مرحله به مرحله را بيان مى كند تا يك عده را مى گويد: اهل بهشت خودم هستند كه ما ديگر نمى دانيم كه بهشت چيست؟ در آيات ديگر مى گويد: يك مكانى است درخت دارد، ميوه دارد، گوشت بريان دارد، كوثر دارد، انهار دارد، پشتى هاى پرقيمت دارد، تخت هاى برافراشته دارد، آنها را آدم مى تواند تصور كند يك باغى است كه تمام درخت ها و چشمه ها و آبهايش، درخت هاى آنها بالاتر از ميليون ها است، آب دنيا اگر خوشمزه گى اش درجه يك است آب چشمه سلسبيل ميلياردها درجه بالاتر است، يك دور نمايى مى تواند حس كند از آن جناتى كه خدا مى گويد، اما از «جنتى» هيچ دور نمايى نمى شود حس كرد. آن ديگر مال كسانى است كه تمام منزل ها را عبور كردند.

«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ* ارْجِعى إِلى رَبِّكِ راضِيَهً مَرْضِيَّهً* فَادْخُلى فى عِبادى* وَ ادْخُلى جَنَّتى » «1» مى فرمايد: بهشت من، ديگر ما نمى دانيم بهشت من چيست؟ البته آنهايى كه به مقام معرفت كامل رسيدند همين حرفها را هم از قرآن درك كردند چون خدا قرآن را براى فهميدن فرستاده است پرده اى را روى قرآن نينداخته كه كسى نفهمد، پرده اى هم اگر باشد پرده هاى نفس خود ماست، پرده هاى گناهان خود ماست، پرده هاى دور بودن خود ما از پروردگار است.

قرآن مجيد مى فرمايد:

شما با حوادث و آزمايش هاى گوناگونى روبه رو هستيد كه البته اهم اين آزمايش ها از طرف خدا به شما مى رسد و هر چه از سوى خدا باشد خير شما است چون در سوره آل عمران مى فرمايد:

______________________________
(1)- فجر 27: 89- 30؛ «اى جان آرام گرفته و اطمينان يافته!* به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.* پس در ميان بندگانم درآى* و در بهشتم وارد شو.»

 

«بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدير» «1» آن چه از او صادر ميشود همه خير است، آزمايش ها هم همه خير است و وقتى اين آزمايش ها به شما مى رسد شما درمقابل اين آزمايش ها بايد آن حالات عالى درونى را كه به شما عنايت كردند كه مهم ترين آن صبر است، با اين حال عالى درونى جهت آزمايش را به نفع خودتان برگردانيد.

قرآن اول به آدم آگاهى مى دهد از مادر كه متولد شدى يك جاده اى را مى خواهى طى بكنى از گهواره تا گور است. در اين جاده آزمايش ها گوناگونى است و آزمايش ها هم متناسب استعداد قدرتى شما تنظيم مى شود، من خارج از قدرت شما درى از آزمايش به سوى شما باز نمى كنم.

چقدر خوب است كه آدم از اول تكليف اين قرآن را بفهمد كه تا آخر عمر خيالش راحت باشد. وقتى جنگ پيش مى آيد نفسش نفس مطمئنه باشد، شهادت پيش مى آيد نفس مطمئنه باشد، كم پولى پيش مى آيد نفس مطمئنه باشد، بى پولى پيش مى آيد نفس مطمئنه باشد، چقدر عالى است و آن وقت آدم اگر يك روز حادثه نبيند «2» مى گويد: مولاى من از من رو برگرداندى امروز با من كارى نداشتى ما را واگذار كردى.

چقدر هم اين آزمايش ها ثوابش فوق العاده است كه امام موسى بن جعفر عليه السلام در زندان ثواب اين ابتلائات خود را دريا دريا مى ديد كه زندان بان مى گويد: در زندان دعا مى كرد، اى خدا! قسمتى از اين ثواب هايى كه بر اثر صبر من در برابر اين

______________________________
(1)- آل عمران 26: 3؛ «هر خيرى به دست توست، يقيناً تو بر هر كارى توانايى.»

(2)- ترجمه الميزان: 20/ 477؛ «نفس مطمئنه، نفسى است كه با علاقمندى و ياد پروردگارش سكونت يافته بدانچه او راضى است رضايت مى دهد و در نتيجه خود را بنده اى مى بيند كه مالك هيچ خير و شرى و نفع و ضررى براى خود نيست و نيز دنيا را يك زندگى مجازى و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحانى الهى مى داند و در نتيجه اگر غرق در نعمت دنيايى شود، به طغيان و گسترش دادن به فساد و به علو و استكبار، وادار نمى شود، و اگر دچار فقر و فقدان گردد اين تهى دستى و ناملايمات او را به كفر و ترك شكر وانمى دارد، بلكه هم چنان در عبوديت پاى برجا است و از صراط مستقيم منحرف نمى شود، نه به افراط و نه به تفريط.»

 

ابتلائات به من دادى، بين شيعيان من تقسيم كن.

آنوقت آدم شصت سال به وسيله وجود مقدس حضرت حق لب دريا باشد و خدا بگويد بنوش، آدم بگويد: تلخ است نمى خواهم، آنچه كه از طرف خدا است تلخى ندارد، مزاج تو منحرف است كه تلخ حس مى كند. تلخ نيست اگر تلخ بود روزهاى ماه رمضان امام صادق عليه السلام اشك نمى ريخت و نمى گفت:

«أن تجعل وفاتى قتلًا فى سبيلك» «1»

معلوم است كه خيلى شيرين بوده كه التماس مى كردند به ما بچشان، يا پول خرج كردن را التماس مى كردند. خرج كردن تلخ نيست، نگه داشتنش تلخ است.

دوام نياوردن در مقابل آزمايش تلخ است.

 

ابوذر و ثمره صبر بر بلايا

ابوذر جلوى چشمش بچه اش ذر از گرسنگى مى ميرد، خودش هم از گرسنگى مشرف به موت مى شود، دخترش مى آيد سرش را به دامن مى گيرد كه آخرين لحظات نفس هاى پدر است لب ها تكان مى خورد ولى ديگر جوهره صدا ندارد، حس مى كند كه با يكى حرف مى زند مى بيند كه پدر مى گويد:

«عليه السلام، منه السلام، له السلام، عليه السلام»

و يك شادى در چهره اين پدر پيداست.

دختر او مى گويد: بابا با كى صحبت مى كنى؟ در اين بيابان كه كسى نيست.

پدر مى گويد: دخترم ملك الموت است، آمده مرا ببرد، اما خدا گفته قبل از آوردنش سلام مرا برسان، من دارم جواب سلام مولايم را مى دهم. اين بيابان تلخ

______________________________
(1)- الكافى: 4/ 74، باب ما يقال فى مستقبل شهر رمضان ...، حديث 6؛ «عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ كَانَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ عليه السلام يَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِى شَهْرِ رَمَضَانَ اللَّهُمَّ إِنِّى بِكَ أَتَوَسَّلُ وَ مِنْكَ أَطْلُبُ حَاجَتِى مَنْ طَلَبَ حَاجَهً إِلَى النَّاسِ فَإِنِّى لَا أَطْلُبُ حَاجَتِى إِلَّا مِنْكَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ وَ أَسْأَلُكَ بِفَضْلِكَ وَ رِضْوَانِكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ... وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِى قَتْلًا فِى سَبِيلِكَ تَحْتَ رَايَهِ نَبِيِّكَ مَعَ أَوْلِيَائِك.»

 

است، اين گرسنگى تلخ است، اگر هم تلخ باشد كه همه اين تلخى ها به آن يك دانه سلام محبوب مى ارزد.

اما همه شيرينى هاى دنيا به اين نمى ارزد كه دم مرگ پروردگار عالم بفرمايد:

«كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَهٌ هُوَ قَاءِلُهَا وَ مِن وَرَاءِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ » «1» ملائكه! به دهانش بزنيد كه با من حرف نزند، به اين كه نمى ارزد، اما اگر تلخ باشد يعنى اولياى خدا كه تلخى حس نمى كردند اگر براى ما كم ظرفيت ها آزمايش ها تلخ باشد اين تلخى به آن سلام آخر مى ارزد اين تلخى به آن تعارف روز قيامت كه:

«ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنين » «2» بندگان من! به بهشت من خوش آمديد، سلام بر شما، ايمنى بر شما، امنيت بر شما، مى ارزد.

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 


منبع : پايگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حجت باطنی و ظاهری، دو چراغ هدایت جدانشدنی
عشق به توحيد
كيفر ناداني
گريه بر دشمن ، ويژگى اميرالمؤمنين عليه السلام
نمونه‏اى از انحراف فكرى
توجه و زيركى اهل تقوا
عقل: محرم راز ملكوت - جلسه اول - (متن کامل + عناوین)
عهد امامت در نسل پاك ابراهيم عليه السلام‏
صبر از ديدگاه اسلام - جلسه بیست و ھشتم (متن کامل ...
3ـ هدايت با مطالعه تاريخ

بیشترین بازدید این مجموعه

قابل قبول نبودن عذر گناه در قيامت‏
دين سوزى غيبت
خدا آب داد
عقل: محرم راز ملكوت - جلسه اول - (متن کامل + عناوین)
توجه و زيركى اهل تقوا
مرگ و عالم آخرت - جلسه هفتم (2) - (متن کامل + عناوین)
صله رحم‏
3ـ هدايت با مطالعه تاريخ
اخبار قرآن از آينده زمين
مشکلات لطف پروردگار به بندگان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^