درمان دردهاى روانى با ذكر
اين مسئله مسلم است و حقيقت آن براى احدى قابل انكار نيست و به تجربه هم ثابت شده كه يكى از بهترين طرق درمان دردهاى درونى و عقلى و قلبى و نفسى ذكر و ياد خداست؛ زيرا ذكر است كه قلوب را صفا و صيقل مىدهد و خوف موجود در آن را به امن و عداوت را به محبت و اضطراب را به آرامش و هراس را به اطمينان مبدل مىسازد:
[فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً] .
و خدا آنچه را [از خلوص نيّت و پاكى قصد] در دل هايشان بود مىدانست، در نتيجه آرامش را بر آنان نازل كرد و پيروزى نزديكى را [كه پيروزى در خيبر بود] به آنان پاداش داد.
از طريق ذكر است كه روحانيت و بعد معنوى فرد بر بعد مادى او غلبه مىكند و درمىيابد كه شك و دودلى نسبت به حقايق، خاطرهاى شيطانى است و اضطراب و پريشانى درون از وسوسههاى شيطان ريشه مىگيرد و همه حالات نابسامان روحى او- براى اين كه انسان در جو و فضايى از بيم و هراس بسر مىبرده- از تهديد و تخويف شيطان مايه مىگيرد.
آن گاه كه انسان در عبوديت خويش داراى اخلاص باشد و در جهت اطاعت از پروردگار خويش بكوشد و در سرّ وجود خويش نياز به مولا و خداى خويش را به حقيقت احساس كند، خداوند متعال از او سرپرستى كرده و همّ و غمّ او را زايل مىسازد، در چنين وضعى فردى كه به ياد خداست در معيّت او بسر مىبرد و آن كس كه توفيق معيّت با حق پيدا كند به همه چيز رسيده است.
به قول عارف شوريده حال، شيخ فخرالدين عراقى:
|
منم زعشق سر از عرش برتر آورده |
بزير پاى سر نه فلك درآورده |
|
|
به بحر نيستى از بيخودى فرو رفته |
سر خودى ز در بيخودى درآورده |
|
|
نهاده پاى طرب به سر سر بساط نياز |
گرفته دست تمنا و بسر سر آورده |
|
|
هماى همت من باز كرده بال طرب |
دو كون و هر چه درو زير يك پر آورده |
|
|
اساس قصر جلالم عنايت ازلى |
بسى زكنگره عرش برتر آورده |
|
|
براى صدر نشينان درگهم رضوان |
زشاخ طوبى صد چتر بر سر آورده |
|
آن گاه كه ابتلا و گرفتارىها بر يك انسان ذاكر يورش مىآورد و زندگانى با رنجها و آلامش بر او سنگينى مىكند از رهگذر ذكر به رفاه و اطمينان دست مىيابد و از قناعت و رضايت خاطر برخوردار مىشود و مىفهمد كه گله و شكوه به غير خدا بردن، خوارى و فرومايگى است و احساس مىكند كه با خدا و همراه او است و همواره بدو نيازمند است، از اين پس يأس و نوميدى، او را در اختيار خود نمىگيرد و هيچ غمى او را ناراحت و عبوس نمىسازد؛ زيرا او خود را در معيّت صاحب امر و يار و ياور و رهايى بخش خويش احساس مىكند و خويشتن را بدو واگذار كرده و مهمان او تلقى مىكند.
بنابراين با احساس حضور در پيشگاه خداوند مهربان، هيچگونه ناله و شكايت و اضطراب و ترس و بيم، جايى در وجود او براى خود نمىيابد.
وقتى راههاى زندگانى انسان دچار تنگنا مىشود و ابواب حيات فراسوى او به بنبست مىرسد و پاهاى انسان در طريق تلاش و كنكاش و كاوش از روزى و هزينه زندگانى از كار مىافتد و به ستوه مىآيد، خداوند متعال در ظل ذكر او گنجينههاى جود و بخشش خود را در برابر وى مىگشايد و به خاطر رفتار نيك وى كه از بركت نورانيت ذكر بدست آمده، بدو پاداش مىرساند و با نعمت و احسان خويش به او تفضل مىنمايد، در نتيجه مىفهمد كه هدفهاى غير خدايى او قبلًا ناچيز و بىارزش بوده؛ زيرا در طى ذكر و ياد خدا حلاوت صبر را مىچشد و جمال و زيبايى و خوش آيند بودن توكل خويش را مىبيند و قلبش با محبت روشن مىگردد و نفس او از رضا و امن سرشار مىشود.
اگر انسان دنيا را با تمام رنج و زحماتش بر دوش خود بيفكند و در نتيجه ببيند كه سلامت و مقام و منزلت خويش را از دست داده، سپس به ياد خدا افتد، مىفهمد كه هيچ مقام و منزلتى جز مقام الهى در ميان نيست و درك مىكند كه در معيّت خداوند متعال براى جاه و مقام انسان پايگاهى وجود ندارد.
از طريق ذكر همه ترس و بيمها از ميان برمى خيزد و همه ناراحتىها از آدمى دور مىشود، آن گاه كه فرد به ياد خدا مىافتد قلبش با طمأنينه معمور و آباد گشته و مالامال از رضا مىشود، قلبى كه آكنده از ترس و يأس بوده است.
لطف و توجه پروردگار، قلب ذاكر را زير سايه خود قرار مىدهد و انسان به اين يقين و قاطعيت مىرسد كه رهيدن از ناراحتىهاى درونى سهل و هموار است و مىتوان وسوسهها را در هم كوبيد و تخيلات باطل را از خود بدور ساخت.
چنين فرد ذاكرى با خداست و از هيچ امرى بيمناك نبوده و به هيچ عارضه روانى دچار نمىگردد. اين حالت به خاطر ثباتى كه خداوند متعال در دل او ايجاد مىكند بهم مىرسد.
[وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً] .
و مردان و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند، خداوند آمرزش و پاداشى بزرگ براى ايشان آماده كرده است.
English