آنهايى كه اهل دل هستند، در مقابل مولاى خود چه قدر ادب به خرج مى دهند.
هزار بار بشويم دهان به مشك و گلاب |
هنوز نام تو بردن كمال بى ادبى است |
|
يكى از آن با ادبان مى گويد: من ادب در برابر پروردگار را در سفرى به هند، از يك هندى ياد گرفتم. روزى براى اولين بار وارد يك مغازه شدم. چند نفر ديگر قبل از من وارد مغازه شده بودند و جنس مى خواستند. من مى ديدم هر چند لحظه يكبار صاحب مغازه به آخر مغازه مى رود، يك پارچه سفيد بسيار تميز مثل يك پرده در آنجا آويخته بود. گوشه پارچه سفيد را كنار مى زند، يك سرى تكان مى دهد، برمى گردد و فروش را ادامه مى دهد.
تمام بت پرستان عالم، بت هاى فلزى يا چوبى را در حقيقت نمايشى از ارواح قدرتمندى مى دانند كه آن ارواح را مكتب هاى آنها ساخته اند و به آنها القا كرده اند كه خيلى ها از آنها دليل و برهانى براى اثبات آن وجود ندارد، بلكه خيالى است.
مثلًا مى گويد: اين بت با اين شكل، نماينده آن روحى است كه باران در اختيار او است. يعنى ما خود روح را نمى بينيم، پس مجسمه شكل او را عبادت مى كنيم. به آن روح مى گويند: ما بنده تو هستيم، پس باران فراوان بفرست و زراعت امسال ما را پر بركت قرار بده.
به من گفت: آقا چه مى خواهى؟ گفتم: من مقدارى جنس مى خواهم، اما قبل از اين كه جنس به من بدهى، بگو: پشت اين پرده سفيد چه خبر است، كه هر چند دقيقه اى، مى روى و گوشه پرده را بلند مى كنى و يك سرى تكان مى دهى، بعد برمى گردى و جنس را تحويل مشترى مى دهى؟
گفت: مجسمه معبود و خداى من پشت اين پرده است. من هر چند لحظه مى روم و گوشه اين پرده را كنار مى زنم، نگاهش مى كنم كه حيا كنم و تقلب و كم فروشى نكنم. اين بت كه نماينده اين روح است، مرا مى بيند و در محضر آن روح، كمال بى حيايى و بى ادبى است كه در فروش جنس، سر مردم را كلاه بگذارم.
منبع : پایگاه عرفان