حضرت امام رحمه الله مى فرمودند: آن وقتى كه من در اوج درس دادن بودم، زمان آيت الله العظمى بروجردى (ره)، تابستان بود و در قم هوا خيلى گرم بود. من به محلات رفتم. حدود دو ماه در محلات بودم. نزديك به شروع شدن درس هاى قم بود، داشتم انديشه و فكرم را منظم مى كردم كه چه درس هايى را شروع كنم. فقه و اصول كه مسلم است. بعد درسى را كه در ذهنم انتخاب كردم، اين بود كه امسال اين كتاب بسيار پيچيده علمىِ «قبسات» ميرداماد را در حوزه علميه شروع كنم و از اول تا آخر آن را بگويم. يقين پيدا كردم كه بگويم و تصميم من قطعى شد.
حضرت امام (ره) مى فرمودند: در شب، يك سيد والا مقام و نورانى را در خواب ديدم. ايشان به من گفت: حاج آقا روح الله! من ميرداماد، نويسنده كتاب «قبسات» هستم. راضى نيستم كتاب من را درس بدهى، چون همه مغزها نمى كشد، ممكن است كه بعضى طلبه ها گمراه شوند. در اين موقع من از خواب بيدار شدم و تصميم گرفتم كه تا آخر عمرم اصلًا اين كتاب را درس ندهم. اين رؤياى صادقه است.
منبع : پایگاه عرفان