فارسی
چهارشنبه 16 آبان 1403 - الاربعاء 3 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

رويارويى بادينان با بى‏دينان‏

 

در كربلا دو طايفه رو به روى هم قرار گرفتند؛ طايفه اى با تعداد كم كه حداقل نفرات نقل شده براى آن ها، هفتاد و دو نفر است، و طايفه اى هم كه حداقل نفرات نقل شده براى آن ها، سى هزار نفر مى باشد. اين طايفه با اين تعداد اندك خود، دينداران به معناى حقيقى و واقعى بودند، و طايف مقابل آن ها هم بى دينانِ حقيقى و واقعى بودند، هر چند كه كلمات دينى بر زبان آنان جارى مى شد، و يا برخى از اعمالشان ظاهرى دينى داشت.

اگر ما بخواهيم با آيات قرآن كريم هر دو طايفه را ارزيابى كنيم، يكى از آن آياتى كه مى تواند به ما در اين ارزيابى كمك كند، آى چهاردهم سور مبارك حجرات است: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ فى قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

خداوند متعال در اين آيه به جريانى اشاره مى كند كه از قديم، تفاسير قرآن اصل جريان آن را نوشته اند؛ گروه و قبيله اى از اعراب دچار مشكل اقتصادى و مشكل امور مادى شدند. آن ها پيش خود فكر كردند: ما چرا بلند نشويم، به مدينه و محضر پيغمبر اسلام نرويم و اظهار ايمان نكنيم و نگوييم ما مؤمن و ديندار شديم. اخلاق اهل دين هم اين است كه كمك همديگر و مهربان نسبت به يكديگرند. با اين اعلام ديندارى به وسيل ديگر مؤمنان و متدينان به طور قطع مشكلمان حل مى شود و سختى مان برطرف مى گردد؛ دردمان مداوا مى شود و وضع مالى مان هم خوب مى گردد؛ چرا كه به وسيل پروردگار عالم، مردم مؤمن از بخل بر حذر داشته شده اند و از آن ها خواسته شده كه اهلِ جُود و اهلِ كرم باشند؛ اهل انفاق و اهل صدقه باشند. پس با اين اعلام ديندارى، مشكل ما حل مى شود؛ يعنى در حقيقت، آن ها مى خواستند اين ديندارى را زمينه اى براى سير كردن شكم و حلّ مشكل پولى و مادى قرار بدهند، و اصل مقصد هم پول و شكم بود و نه دين و ايمان. بى خبر از اين كه پروردگار مهربان عالم، يك وصفش اين است كه: عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَهِ  است؛ خداوند، هم آگاه به باطن، و هم آگاه به غيب، و هم آگاه به پشت پرده، و هم آگاه به ظاهر است؛ بى خبر از اين كه خداوند خدايى است كه لا يَخْفى عَلَيْهِ شَىْ ءٌ : چيزى از او پنهان نمى ماند؛ بى خبر از اين كه إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ : خدا به هر چيزى دانا است؛ بى خبر از اين كه إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ : خداوند به آنچه در عمق قلب ها پنهان است، آگاه است؛ براى او حاضر و غايب وجود ندارد؛ براى او حضور و شهود و غيب وجود ندارد؛ براى او پشت پرده و غير پشت پرده وجود ندارد؛ او وجود مقدسى است كه:

إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ : هر چيز نزد حضرت او حاضر است. بعد، اين كه من فكر كنم كه خلوتى را انتخاب نمايم و پرده ها را بياندازم و درها را ببندم و مرتكب گناهى بشوم كه اين خداوند مرا نبينند، اين طور نيست. وجود مقدس او، در هر جا حاضر است و كنار همه مى باشد. وَ هُوَ مَعَكُمْ «2»: و او با شماست. نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ : من از رگ گردن به شما نزديكترم. اگر ما خيلى چيزها را از ياد ببريم، او آن را از ياد نمى برد. او فراموشكار نيست. تمام عالم هستى هم يك صفحه براى پرونده هاى انسان است. تمام عالم هستى و هر حركت ما در اين جهان، ثبت و ضبط مى شود و پاك هم نمى گردد. اين قوم و اين قبيله، بى خبر از هم اين حقايق بودند. اين تنها اهلِ ايمان هستند كه به وسيل قرآن از خدا خبر دارند؛ اين اهل ايمانند كه از علم خدا خبر دارند. اين اهل ايمانند كه از ديدِ خدا خبر دارند؛ اين اهلِ ايمانند كه خلوت را خلوت نمى دانند و در آن جا هم خود را در حضور پروردگار مهربان عالم مى بينند. اين است كه اهل ايمان همه جا غرق در حيا هستند و چه در آشكار و چه در پنهان، از پروردگار مهربان و عادل خود حساب مى برند. وقتى كه آدم جاهل به خدا شود، هر فسادى را مرتكب مى شود، و اگر او جاهل به صفات خدا بشود، هر گناهى را مرتكب مى گردد. اما عالمان به خدا، هيچ وقت گناه نمى كنند، يا اگر هم گناهى مرتكب مى شوند، آن گناه، گنا صغيره است. آن هم در وقتى اتفاق مى افتد كه آنان از خدا غفلت مى كنند كه معمولًا هم غفلت نمى كنند.

خلاصه، اين قبيل جاهل به خدا، بلند شدند و به مدينه آمدند و اظهار ايمان كردند؛ ولى كارى به ايمان و به خدا نداشتند، و تنها به گرسنگى خود و به خرابى وضع ماديشان كار داشتند و نظرشان اين بود كه اگر بروند و بگويند، ما مؤمن به خدا شديم، مردم مؤمن به خاطر تكليف، وظيفه و مسئوليت خود به اين ها كمك مى كنند و مشكلشان را حل مى نمايند. آن ها به محضر پيغمبر آمدند و چنان كه در متن قرآن در آيه چهاردهم حجرات آمده: قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا: اعراب آمدند و گفتند ما واقعاً مؤمن شديم. آمَنَّا فعلِ ماضى است؛ يعنى ما منزل ايمان را گذرانديم؛ ما يقين به خدا داريم و مؤمن به پروردگاريم؛ دل به خدا داريم.

خداوند به پيغمبر اكرم فرمود: قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا: شما به اين جمعيت و به اين قبيله بگو، دروغ مى گوييد و شما ابداً ايمان نياورديد؛ دل به خدا نداديد و هيچ اتصالى به پروردگار پيدا نكرديد؛ چرا؟ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ فى قُلُوبِكُم : من كه از دل شما آگاهم؛ من كه عالم به قلب شما هستم و دل شما پيش من حاضر هست. لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ فى قُلُوبِكُم ، جاى ايمان، جاى باور و جاى تصديق كردن قلب بوده و ساى اين ايمان هم از كنار قلب شما رد نشده است.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ابی‌عبدالله(ع)، پرقدرت‌ترین نگهبان قلب مؤمنین
درد بی‌عقلی دوایش آتش است
حكايت ديوجانوس
پرستش گوساله بر اثر تسويل‏
كوردلى
رحمت واسعه پروردگار
كوشش مثبت و منفى در قرآن‏
دوری شیعه از حرام و حرام‌خواری
تفاوت قرائت با تلاوت در قرآن
نفس - جلسه اول

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه چهارم - عقل نور الهي است
مقام حضرت زينب (س)
ما چه كرده ايم؟
خشم و غضب‏
حديث عقل و نفس آدمى درآيينه قرآن - جلسه سیزدهم - ...
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
رحمت آوردن به كوچكتر و احترام به بزرگتر
اندیشه در اسلام - جلسه نوزدهم - (متن کامل + عناوین)
قيمت و ارزش انسان واقعى
مشهد/ حسینیهٔ همدانی‌ها/ دههٔ سوم شوال/ ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^