
تقوا، عامل هدايتپذيرى
مسأله تقوا به قدرى مهم است كه قرآن مجيد هدايت خدا را منحصر در شخص با تقوا دانسته است . اگر كسى بگويد اهل تقوا كه در راه ايمان و هدايت هستند ، پس چرا پروردگار در ابتداى قرآن مىفرمايد :
» ذَ لِكَ الْكِتَبُ لَارَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
يعنى اهل تقوا هدايت شده نيستند؟ خداى متقين مىخواهد بگويد : انسانهاى اهل تقوا هيچ راهى را طى نكردند ؟ نه ، اين را نمىخواهد بگويد ، بلكه خداوند در قرآن مجيد مىخواهد انسان را دعوت به انجام كارهايى و ترك كارهايى ديگر كند .
انسانى كه اهل مراقبت از خودش نباشد ، هدايت براى او چه اثرى دارد ؟ وقتى تقواى در حد لازم را نداشته باشد ؛ يعنى بىقيدى حاكم بر او باشد ، قرآن مجيد در هدايتش چه مىتواند بكند ؟ يا به تعبير ديگر : انسانى كه گنهكار حرفهاى شده و علاقهاى به قطع رابطه با گناه ندارد ، هدايت قرآن چه اثرى در او دارد ؟
قرآن مجيد مىفرمايد : اين مال حرام است ، يا خمر حرام است ، او كه خودش را نگه نمىدارد ، مىرود و مىخورد . او خودش را نگه نمىدارد و حق مردم را نيز پايمال مىكند .
هدايت قرآن در كسانى نفوذ دارد كه توان خود نگاه داشتن را در ابتداى كار داشته باشند . با انجام اوامر الهى و ترك نواهى ، روز به روز ، هفته به هفته و سال به سال اين قدرت تقوا بالا مىرود و به جايى مىرسد كه ديگر راه نفوذ شياطين به او بسته مىشود .
مرحوم فيض كاشانى در اين زمينه مثال خيلى خوبى مىفرمايد:
نهالى كه مىكاريم ، اگر دو سه روز بعد از كاشتن بخواهيم اين نهال را دربياوريم ، كارى ندارد ، راحت آن را بيرون مىكشيم و دور مىاندازيم . اما يك ماه بعد از كاشته شدن بخواهيم دربياوريم ، اينجا ديگر نمىشود گفت : راحت بيرون مىكشم . وقتى كه شاخه و تنه آن سنگينتر و ريشهاش محكمتر شد ، ديگر با تكان دادن بيرون نمىآيد .
تقوا نيز همين گونه است .
ممكن است روز اول نهالش سست باشد ، اما روز دوم توانش دو برابر مىشود و بعد از چهل سال ، خيلى توان شخص با تقوا بالا مىرود ، كه قرآن مجيد مىگويد : ديگر ريشه آن ماندنى شده و درنمىآيد و اين شخص ديگر بىتقوا نمىشود :
» إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «
اين عظمت تقوا است .