
شیطان و اهل تقوا - جلسه سى و دوم – (متن کامل + عناوین)
لباس تقوا
ارزش و فضايل متقين
تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
اثر پنجم تقوا: فضايل و ارزشها
اميرالمؤمنين عليه السلام اهل تقوا را داراى ارزشها و فضايلى مىداند كه ديگر مردم آنها را ندارند و علت نداشتن فضايل نيز خود آنان هستند . اين طور نيست كه اراده خدا بر اين تعلق گرفته باشد كه گروهى از آن فضايل و ارزشها محروم باشند و گروه ديگرى كه اهل تقوا هستند ، از جانب خدا از اين فضايل برخوردار باشند .
به نظر رسول خدا صلى الله عليه وآله انسان كاسب است . اين تعبير در فرمايشهاى پيغمبر صلى الله عليه وآله نسبت به امور معنوى آمده است ، نه امور مادى . در امور مادى كه امرى طبيعى است . مسلمان ، متدين ، كافر ، مشرك ، همگى براى اداره امور معيشت خود كاسب هستند . كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله در ارتباط با امور معنوى است كه مىفرمايد : مردم كاسب معنويات هستند . البته كاسبانى هستند كه نسبت به كسب امور معنوى تنبلى و سستى مىكنند و شوق و ذوقى نشان نمىدهند . اين اشخاص با دست خود از فضايل و ارزشها محروم مىشوند .
كسانى نيز به اين ارزشها رو مىكنند ، سختىهاى مسير و به دست آوردنش را تحمل مىكنند . يكى از زيباترين آيات در اين زمينه اين آيه شريفه است :
» وَ أَن لَّيْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَى «(510)
آيه شريفه، به دست آورده را به خدا مربوط و بند نكرده است .
آيه خيلى عجيبى است ؛ »ما سعى « را مربوط به خود انسان كرده است كه »ليس للانسان « نه »ليس للانسان من جانب الله « براى انسان نيست »الاّ ما سعى« مگر چيزى كه خودش كوشيده و با زحمت به دست آورده است .
اگر اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد :
اين بزرگواران اهل فضايل و ارزشها هستند ؛ يعنى كاسب با معرفت ، با ذوق ، با رغبت و با شوق . چه مطالعه كرده باشند ، يا از راه گوش شنيده ، به ارزشها معرفت پيدا كرده و عاشق ارزشها شدند ، بعد كاسب ارزشها شدهاند و بعد نيز داراى ارزشها شدند .
حضرت دو سه مورد از فضايل اهل تقوا را در روايتى بيان مىكنند ، مىفرمايند :
» أنفسهم عفيفة «(511) وجود آنان وجود با عفتى است .
اگر شهوتى در كار نباشد ، عفتى در كار نخواهد بود . به جماد يا به مرده كه با عفت نمىگويند . عفت در مقابل زيان ، ضرر و هجمه است ؛ » أنفسهم عفيفة « نفوس اين افراد عفيفة است ؛(512) يعنى هميشه در برابر آلودگىها و شهوات بودهاند . اين آلودگىها ، گناهان و شهوات ، ويژه زمان ما نيست ، قبلاً نيز بوده است . از ابتداى تاريخ حيات بوده است .
وجود فساد در همه امتها
بهترين منبعى كه اين مسائل را نشان مىدهد ، قرآن مجيد است . خدا اين فسادها را در سوره اعراف از قول پيامبران الهى خطاب به امتها نقل مىكند . گفتار حضرات هود ، صالح ، شعيب عليهم السلام كه قبل از موسى بن عمران عليه السلام بودند ، اين بوده است :
» وَلَا تُفْسِدُواْ فِى الأَْرْضِ بَعْدَ إِصْلَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الُْمحْسِنِينَ «(513)
مردم ! فساد نكنيد ، معلوم مىشود كه مردم اهل فساد بودهاند .
در چه چيزى فساد داشتند ؟ در مال ، رابطهها ، نظام خانواده ، نظام اجتماعى و در نظام سياسى خيلى فساد داشتند . اين يك مورد كه در زمان ما نيز اين حرفها هست و آن زمانها نيز بود .
برنامهاى كه در برخى امتها بوده ، اين كه با حيلههاى فرهنگى ، مردم را از راه خدا باز مىداشتند . در آيات سوره مباركه اعراف مطرح است كه پيامبران عليهم السلام به مردم مىگفتند : زحمت كشيده مىشود ، تبليغ مىشود ، حلال و حرام گفته مىشود ، مردم آماده مىشوند تا در صراط مستقيم الهى قرار بگيرند ، اما شما تبليغات باطل و وسوسه مىكنيد ؟
» الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالْأَخِرَةِ كَفِرُونَ «(514)
نمىگذاريد مردم در صراط مستقيم بيافتند . اين در زمان ما نيز در جريان مىباشد.(515)
برنامه ديگر :
» فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَ لَا تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَحِهَا ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ «(516)
شما چرا در روز روشن از ترازو و جنسهاى پيمانهاى دزدى مىكنيد ؟ شما چرا در بازار جوّى را به وجود مىآوريد كه جنس مردم را به ارزانترين قيمت مىخريد و بعد ايجاد فضاى كاذبِ كمبود مىكنيد كه همان جنس را چند برابر قيمت به مردم بدهيد ؟
اينها در سوره اعراف مطرح است ، ولى در همان روزگار كسانى نيز بودند كه در كنار اين همه گناه و گناهكار و شهوتران و دزدها بودند ، ولى اهل تقوا پاك ماندند. ارزشها را كسب كردند . و البته تعداد آنان كم بود .
پروردگار مىفرمايد :
در قوم حضرت موسى عليه السلام يهوديانى كه اين قدر در قرآن به آنها حمله شده ، گروهى بودند كه شب عبادت بسيار پرقيمتى داشتند و روزها غرق در انصاف و عدالت بودند . اهل امر به معروف و نهى از منكر بودند . زمان آنان نيز خيلى فاسد بود و ظاهراً زمان غير فاسد تا حالا نداشتهايم .
اما روزى بر جهان مىآيد كه :
» يملأ الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً «(517)
چنين خيمهاى تا كنون بر زمين برپا نشده است . هميشه هم فساد بر صلاح ، از نظر جمعيت ، مال و اسلحه بيشتر بوده است.
اين تعبيرات نيز از قرآن مجيد است ، ولى در عين حال ، در آن فضاهاى نامناسب فساد و خلاف ، عدهاى با ارزش بودند كه گاهى احوالات آنان را مىخوانيم ، واقعاً حيرت زده مىشويم .
زكريا بن آدم، وكيل امام رضا عليه السلام
در قم قبرى در قبرستان شيخان هست . روى آن نوشته است : قبر زكريا بن آدم .(518) اين شخص اهل قم بوده است . در دوره اوج حكومت بنى العباس زندگى مىكرد .
زمانى كه حكومت بنى اميه يا بنى العباس سست شد ، متدينها جان گرفتند و ائمه عليهم السلام نيز آزادى نسبى پيدا كردند ، اما زمانى كه بنى اميه يا بنى العباس در اوج بودند، امامان ما در محاصره بودند و حرف زدن با آنها جرم بود. مردم را مىگرفتند و مىكشتند.
زكريا بن آدم در اوج قدرت بنى العباس زندگى مىكرد و حكومت قم نيز در دست بنى العباس بود . آنها نيز قوى بودند . جامعه اسير سياست و فرهنگ بنى العباس بود .
اگر دوره آزادى نسبى براى حضرت باقر عليه السلام در اواخر بنى اميه و براى امام صادق عليه السلام در اوايل بنى العباس نبود ، يقيناً فرهنگ واقعى خدا را نابود كرده بودند ، چون با جلوه علمى جلو آمدند . اساتيد ورزيدهاى مانند ابن المقفع ،(519) عبدالملك البصرى ،(520) ابوشاكر الديصانى،(521) ابن ابى العوجاء(522) كه چهرههاى برجستهاى بودند و در اواخر حكومت بنى اميه و بنى العباس ، يعنى با قدرت يافتن آنها ، دانش يونان را به عربى ترجمه كردند ، خيلى هم چشم گير و فوق العاده بود كه اگر نهضت علمى امام باقر و امام صادق عليهما السلام نبود ، تمام اصول اسلام را ترجمه فرهنگ يونان و اسكندريه قديم تحت تأثير قرار داده و محو كرده بود .
زكريا بن آدم ، در زمان اوج بنى العباس و حكومت مأمون كه كم از حكومت پدرش نداشت ، به خصوص كه مأمون و دستيارانش بودجه سنگينى براى ترجمه كتب خارجى قرار داده بودند و جنگ فرهنگى سنگينى را با اهلبيت عليهم السلام شروع كرده و آنها را به ميدان كشيده بودند . اين همان عينيت مفهوم سعى در آيه شريفه است :
» وَ أَن لَّيْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَى «
اما زكريا بن آدم ، اين آدم با معرفت ، با تقوا و روشن كه از هجوم فرهنگى فريب نخورد ، تهديد حاكمان بنى العباس او را به عقب نراند و تشويقها نيز او را جذب نكرد ، از طريق وجود مبارك موسى بن جعفر و حضرت رضا عليهما السلام چنان دين را زيبا دنبال كرد و عامل به دين شد و خودش را از هجوم خطرات فرهنگى و سياسى حفظ كرد كه حضرت رضا عليه السلام به اهالى قم نامه نوشتند : زكريا بن آدم از طرف من در ميان شما است و امين بر دين و دنياى شماست .
يك وقت مرجعى نامه مىنويسد ، او كه علم غيب ندارد ، ظاهر را مىبيند و مىگويد : وكالت نامه من به فلانى است و به مردم مىگويد : وجود او را مغتنم بدانيد و از وكيل من استفاده كنيد و خمس و وجوهات خود را به او بدهيد. اما امام هشتم عليه السلام عاقبتبين و عالم به غيب كه از قم تا خراسان اين همه فاصله است ، و لذا امام به اهالى قم مىنويسد : او امين من نسبت به دين و دنياى شما است ،(523) در اين جمله امام دقت بايد شود كه چه كلام سنگينى است ايمن بر دين و دنياى شماست زكريا بن آدم .
مقام تقوايى ايشان را ببينيد ، به حضرت رضا عليه السلام نامه مىنويسد كه : يابن رسول الله ! اجازه بدهيد من با خانوادهام از قم به خراسان بيايم و در كنار شما زندگى كنيم . زيرا من با چشم خودم ديدهام كه بعضى از اهالى قم ، صبحها كه مىخواهند از طويله گوسفند و گاو به صحرا ببرند ، گاو و گوسفندهايى كه در بيرون آمدن تأنى دارند ، علف سبز جلوى آنها مىگيرند و آنها را به دنبال علف مىكشند . شهرى كه مردم آن بر سر گاو و گوسفند كلاه بگذارند ، من بر دين خود و خانوادهام در اين شهر مىترسم . رفتار اهل تقوا خيلى عجيب بوده است .
امام رضا عليه السلام در جواب مرقوم فرمودند:
راضى نيستم كه قم را ترك كنيد . تا پايان عمر در قم بمانيد ؛ زيرا خداوند متعال بلاهاى آسمانى را به وسيله وجود تو از اهل قم دفع مىكند . همانگونه كه بلا را از اهالى كاظمين بواسطه پدرم موسى بن جعفر عليهما السلام دفع مىكند .
امام رضا عليه السلام نمىدانست كه خواهرش آنجا دفن شده است و اين نامه را نوشته است ؟ چرا . مىدانست . حضرت معصومه مقام خاصى دارند . امام رضا عليه السلام مىخواهند بفرمايند:
زكريا بن آدم تافته بافته شده جدا از شما نيست ، او نيز مانند شما از پدر و مادر كاسب و متدينى متولد شده و بزرگ شده است ، ولى با خواست خودش رو به فضاى تقوا كرده و ارزش خود را به جايى رسانده است كه خدا به واسطه اين يك نفر ، بلاها را از اهل قم دفع مىكند . و نگذاشتند بيرون بيايد و او ماند تا در همانجا از دنيا رفت . اين همان ارزش نهادن خدا ، ائمه و انبيا عليهم السلام به اهل تقوا مىباشد .
دفن احمد بن اسحاق، با كفن مخصوص
در مسير كرمانشاه و سر پل ذهاب، ايلام و كردستان ، قبرى است كه حرم و گنبد وبارگاه دارد . او كاسبى به نام احمد بن اسحاق قمى(524) بود از اهالى قم كه وكيل وجود مبارك حضرت عسگرى عليه السلام بود .
امام عليه السلام در سامره و احمد بن اسحاق در قم بود . براى سؤالات فقهى و بردن نامههاى مردم از قم راه افتاد و به ساوه ، همدان ، اسدآباد و كرمانشاه آمد ، به سر پل ذهاب رسيد ، به خانه شيعهاى رفت كه شب را بماند و صبح حركت كند به طرف قصر شيرين و خسروى و بغداد و كاظمين و سامره برود . اما در آنجا مريض مىشود و از دنيا مىرود .
صاحبخانه خيلى نگران مىشود ، ولى وقتى بدن احمد بن اسحاق سرد مىشود ، مىبيند درب را مىزنند ، مىرود ، مىبيند كسى با لباس عربى است . سلام كرد و گفت : احمد بن اسحاق در منزل شما فوت كرده است .
بقچهاى به او مىدهد و مىگويد : امام عسگرى عليه السلام كفن مخصوص خودش را به من دادهاند ، فرمودند : از سامره راه بيافت و به سر پل ذهاب در ايران برو ! يكى از ياران واقعى ما در آنجا از دنيا رفته است . به صاحبخانه بگو كه بعد از غسل ، كفن مخصوص مرا به او بپوشاند .
تا كسى اين نكات را در كتابها نبيند ، به عظمت و حقيقت اين آيه :
» إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ «(525)
پى نمىبرد .
ما واقعاً نيازمند به معنويات هستيم و نمىتوانيم زمانه را مايه عذر گناهان خود حساب كنيم ، چون در همه زمانها فساد بوده است .
گناه قيمت و ارزش انسان را پايين مىآورد ، به همين دليل پروردگار در قرآن از گناه به »اثم ، فسق ، عصيان و ذنب « تعبير كرده است . اينها همه در قرآن كريم آمده است . »اثم « يعنى كار و عملى كه قيمت انسان را نزد پروردگار پايين مىآورد و اگر تداوم پيدا كند ، آن وقت هنگام مردن مىگويند : او نمىارزد كه به او ارفاق كنيم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
510) نجم (39 : (53؛ »و اينكه براى انسان جز آنچه تلاش كرده ] هيچ نصيب و بهرهاى [نيست.«
511) نهج البلاغه: خطبه 184؛ »فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ . . . وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.«
512) بحار الأنوار: 272/68، باب 77، حديث 17؛ »قال رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ شَهِيدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِسَيِّدِهِ وَ رَجُلٌ عَفِيفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِبَادَةٍ.«
بحار الأنوار: 274/68، باب 77، حديث 20؛ »عن الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عليه السلام قَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مَا أَكْثَرُ مَا يُدْخِلُ الْجَنَّةَ قَالَ تَقْوَى اللَّهِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ سُئِلَ عَنْ أَكْثَرِ مَا يُدْخِلُ النَّارَ قَالَ الْأَجْوَفَانِ الْبَطْنُ وَ الْفَرَجُ.«
513) اعراف (56 : (7؛ »و در زمين پس از اصلاح آن ] به وسيله رسالت پيامبران [ فساد مكنيد ، و خدا را از روى بيم و اميد بخوانيد ، كه يقيناً رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است .«
514) اعراف (45 : (7؛ »هم آنان كه مردم را همواره از راه خدا بازمىدارند و مىخواهند آن را ] با وسوسه و اغواگرى [ كج نشان دهند ، و ايشان به روز قيامت كافرند .«
515) تفسيرالقمي: 324/1؛ »عن أبي جعفر عليه السلام . . . قوله: الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً يعني يصدون عن طريق الله وهي الإمامة »وَ يَبْغُونَها عِوَجاً« يعني حرفوها إلى غيرها.«
غرر الحكم: 70، حديث 985؛ »أَخْسَرُ النَّاسمَنْ قَدَرَ عَلَى أَنْ يَقُولَ الْحَقَّ وَ لَمْ يَقُل.«
بحار الأنوار: 298/2، باب 34، حديث 22؛ »تفسير القمي: عن أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فِي قَوْلِهِ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً قَالَ هُمُ النَّصَارَى وَ الْقِسِّيسُونَ وَ الرُّهْبَانُ وَ أَهْلُ الشُّبُهَاتِ وَ الْأَهْوَاءِ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ الْحَرُورِيَّةُ وَ أَهْلُ الْبِدَعِ.«
516) اعراف (85 : (7؛ »پس پيمانه و ترازو را تمام و كامل بدهيد ، و از اجناس و اموالو حقوق مردم مكاهيد ، و در زمين پس از اصلاح آن ] به وسيله رسالت پيامبران [فساد مكنيد ، اين ] امور [براى شما بهتر است ، اگر مؤمنيد .«
517) بحار الأنوار: 119/27، باب 4، حديث 99.
518) أعيان الشيعة: 62/7، ش 217؛ »زكريا بن آدم بن عبد الله بن سعد الأشعري القمي يكنى أبا يحيى وهو مدفون بقم و قبره مشهور يزار و يتبرك به رأيناه و زرناه عام 1353. قال النجاشي ثقة جليل عظيم القدر و كان له وجه عند الرضا عليه السلام له كتاب اخبرني غير واحد. في الفهرست زكريا بن آدم له مسائل وله كتاب. قال الشيخ في رجاله في أصحاب الصادق عليه السلام زكريا بن آدم القمي وكذلك في أصحاب الرضا وأصحاب الجوادع. وقال الكشي : زكريا بن آدم قال : قلت للرضا عليه السلام: إني أريد الخروج عن أهل بيتي فقد كثر السفهاء فيهم فقال: لا تفعل فإن أهلبيتك يدفع عنهم بك كما يدفع عن أهل بغداد بأبي الحسن الكاظم عليه السلام. عن علي بن المسيب ، قال : قلت للرضا عليه السلام شقتي بعيدة ولست أصل إليك في كل وقت فعمن آخذ معالم ديني؟ فقال : من زكريا بن آدم القمي المأمونعلى الدين والدنيا.«
519) ابن مُقَفَّع، عبدالله نام او به فارسى روزبه است و پيش از اسلام آوردن كنيه او ابوعمر و پس از قبول مسلمانىمكنى به ابى محمد گرديد و مقفع پدر او پسر مبارك است و اصل او از جور )فيروزآباد( شهرى از كورههاى فارس است. ابن مقفع در اول كاتب داود بن عمر بن هبيره و سپس كاتب عيسى بن على بود. او يكى از نقله از فارسى به عربى است و از كتب او است: كتاب التاج در سير و كتاب آيين نامه در اصر و كتاب كليله و دمنه و كتاب مزدك و كتاب الادب الكبير معروف به ماقرء حسيس و كتاب الادب الصغير و كتاب اليتيمة در رسائل )ابن النديم( . . . .
ابن خلكان گويد: صاحب ما شمس الدين ابوالمظفر يوسف واعظ نواسه شيخ جمال الدين ابوالفرج بن الجوزى واعظ مشهور در تاريخ كبير خود موسوم به مرآت الزمان اخبار ابن المقفع و قتل او را در سال 145 مىآورد و اين مؤلف را عادت بر آن است كه هر واقعه را در سال وقوع آن ياد كند و اين دليل كند كه قتل المقفع در سال مذكور بوده است. و از كتاب اخبار بصره عمرو بن شيبه برمىآيد كه قتل او به سال 142 يا 143 بوده است و شعر او در حماسه آمده است. )معارف و معاريف: 331/1)
520) عبدالملك بصرى، عبد الملك بن مسمع بن مالك بن مسمع . . . بن بكر بن وائل أبو سيار الملقب كردين. شيخ بكر بن وائل بالبصرة و وجهها و سيد المسامعة، و كان أوجه من أخيه عامر بن عبد الملك و أبيه، و له بالبصرة عقب، منهم . . . روى عن أبي جعفر عليه السلام رواية يسيرة، و روى عن أبي عبد الله عليه السلام و أكثر و اختص به، و قال له أبو عبد الله عليه السلام إني لأعدك لأمر عظيم يا أبا السيار . و روى عن أبي الحسن موسى عليه السلام. له نوادر كثيرة، و روى أيام البسوس. )رجال النجاشي: 420، ش 1124)
521) ابوشاكر ديصانى: موسوم به عبدالله يكى از مشاهر ديصانيه است كه خود را به فرقه اماميه بسته بود و با هشام بن حكم كه از متكلمين بزرگ شيعه است در يك زمان مىزيسته و با او مناظراتى داشته و گويند او استاد ابن راوندى از زنادقه بوده است.
نقل شده كه روزى ابوشاكر به نزد امام صادق عليه السلام رفت و گفت يا جعفر بن محمد دلّنى على معبودى )مرا به خداوندگارم دلالت كن( حضرت از او پرسيد نامت چيست؟ - اشاره به اينكه تو خود را عبداللّه مىخوانى - فرداى آن روز باز نزد حضرت رفت و گفت: مرا به معبودم رهنمون شو و از نامم مپرس. آنگاه حضرت از راه تشريح بدايع خلقت در يك تخم مرغ وى را به توحيد رهنمون مىگردد و ابوشاكر شهادتين مىگويد و از گذشتهاش نادم مىشود. )معارف و معاريف: 459/1)
522) ابن ابى العَوْجاء، عبدالكريم بن نويرة. از جمله كسانى است كه در نيمه اول قرن دوم هجرى به »زندقه« اشتهار داشتند. زندقه در آن زمان به طور خاص به ثنويه يا دوگانه پرستان و از جمله مانويان گفته مىشد و به طور عام بر همه كسانى اطلاق مىشد كه با مبانى دين اسلام مخالف بودند و يا به وجود صانع و خالقى براى عالم اعتقاد نداشتند. ابن ابى العوجاء دائى معن بن زائده شيبانى از سرداران و سخاوتمندان مشهور عرب )م 151) بود كه او نيز متهم به زندقه بود. در كتاب الاحتجاج طبرسى آمده كه ابن ابى العوجاء از شاگردان حسن بصرى بود و بعد از راه توحيد منحرف شد، سپس به مكه رفت و در ايام حج با حضرت صادق عليه السلام به مناظره پرداخت و حضرت در پاسخ او سخنانى شايسته ايراد فرمود. در رساله توحيد مفضل كه روايت مفضل بن عمر جعفى از حضرت صادق عليه السلام است و علامه مجلسى آن را به فارسى ترجمه كرده است، ابن ابى العوجاء با مفضل درباره نفى صانع براى عالم صحبت مىكند و مفضل به او جوابهاى تند مىدهد و ناسزا مىگويد. آنگاه سخنان او را براى حضرت صادق عليه السلام نقل مىكند و حضرت چنين پاسخگوئى را شايسته بحث علمى نمىداند و خود در چهار مجلس پاسخهاى مفصلى به ايرادات و اعتراضات ابن ابى العوجاء ايراد مىفرمايد كه نمونه والايى است از بحث آزاد علمى. ابن ابى العوجاء با بشار ابن برد، واصل بن عطا، عمرو بن عبيد و صالح بن عبدالقدوس دوستى داشت و اينان با يكديگر مجالسى داشتند كه در آن به بحث و گفتگو مىپرداختند. در سال 155 محمد بن سليمان والى كوفه در زمان منصور خليفه عباسى، حكم به توقيف ابن ابى العوجاء داد و او را به قتل رساند، گويند قبل از كشته شدن گفت: حالى كه مرا مىكشيد بدانيد كه من چهار هزار حديث جعل كردهام و حرام را حلال و حلال را حرام ساختهام. )دائرة المعارف تشيع: 299/1)
523) بحار الأنوار: 278/49، باب 18، حديث 32؛ »زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام إِنِّي أُرِيدُ الْخُرُوجَ عَنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ كَثُرَ السُّفَهَاءُ فَقَالَ لَا تَفْعَلْ فَإِنَّ أَهْلَ قُمَّ يُدْفَعُ عَنْهُمْ بِكَ كَمَا يُدْفَعُ عَنْ أَهْلِ بَغْدَادَ بِأَبِي الْحَسَنِ عليه السلام.«
بحار الأنوار: 278/49، باب 18، حديث 33؛ »عَلِيِّ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام شُقَّتِي بَعِيدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَمَّنْ آخُذُمَعَالِمَ دِينِي فَقَالَ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا قَالَ ابْنُ الْمُسَيَّبِ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَدِمْتُ عَلَى زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا احْتَجْتُ إِلَيْهِ.«
524) احمد بن اسحاق قمى، بزرگ شيعيان قم و از اصحاب امام جواد و امام هادى و امام عسكرى عليهم السلام بوده و به ديدن حضرت صاحب الزمان عليه السلام شرفياب گرديده و از وكلاى امام عسكرى عليه السلام و سفراى آن حضرت به شمار مىآمده است.
در خبرى از او آمده كه به محضر امام عسكرى عليه السلام شرفياب شد، و از امام و خليفه بعد از آن جناب پرسش نمود. امام عسكرى فرزندش امام مهدى را كه به گفته احمد بن اسحاق كودكى سه ساله مىنمود به وى نشان دادند و فرمودند: اگر نزد خداى U و نزد ما - امام معصوم - گرامى نبودى من اين پسرم را به تو نشان نمىدادم، همانا او همنام رسول خدا صلى الله عليه وآله و هم كنيه اوست، آن كسى است كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت همچنانكه از ظلم و جور پر شده است.
احمد بن اسحاق در يكى از سفرها چون به شهر حلوان رسيد بيمار شد و در آنجا وفات يافت، همراهانش او را در كفنى كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام يا حسين بن روح، بنا به اختلاف روايات، برايش ارسال داشته بودند كفن كرده و در همانجا به خاك سپردند. امروزه ديگر اثرى از شهر بزرگ حلوان برجاى نمانده، در عوض شهر كوچكى به نام »سر پل ذهاب« احداث گرديده كه قبر احمد بن اسحاق در آن زيارتگاه مردم مىباشد. )دائرة المعارف تشيع: 514/1)
525) حجرات (13 : (49؛ »بىترديد گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست .«