لطفا منتظر باشید

توبه واقعى حر بن يزيد

 

 من فكر مى‏كنم هيچ گنهكارى مانند »حرّ بن يزيد« با آن گناهش ، آتش هفت طبقه دوزخ را براى خودش فراهم نكرده باشد ؛ چون گناهش كم نبود . او جلوى ابى عبدالله عليه السلام را گرفت ، ايشان را پياده كرد و در دام دشمن انداخت . او تمام جادّه‏ها را به روى حضرت بست ، البته در عالم غفلت بود .

 ولى وقتى صبح عاشورا ، اول طلوع آفتاب بيدار شد و زشتى كارش را درك كرد . به پسرش گفت : من مى‏خواهم به طرف خيمه‏هاى امام حسين عليه السلام بروم . اين جوان هجده ساله گفت : پدر ! ديوانه شده‏اى ؟ تو حضرت حسين بن على عليهما السلام را به اين سى هزار گرگ تحويل داده‏اى ، آن وقت كجا بروى ؟ مگر ايشان تو را راه مى‏دهند ؟

 گفت : على جان ! تو امام حسين عليه السلام را نمى‏شناسى . او انسانى نيست كه گدا را راه ندهد . طبيبى نيست كه دردمند را راه ندهد . ثروتمندى نيست كه تهيدست را قبول نكند .

 جانب خيمه‏ها رفت ، وقتى به چند قدمى خيمه‏ها رسيد ، صدا زد :

 

 » هل لى من توبة «

 

 مرا قبول مى‏كنيد ؟ راه مى‏دهيد و مى‏پذيريد ؟ امام عليه السلام فرمودند :

 

 » ارفع رأسك «

 

 چرا سر خود را پايين انداخته‏اى ؟ اينجا جاى سربلندى ، رفعت و عظمت است . وقتى سر خود را بلند كرد ، ديد حضرت آغوش خود را باز كرده است .

 

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه