
حكمت در قرآن و روایات
منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد ششم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
حكمت در قرآن
قرآن مجيد در سوره مباركه لقمان آيات 12 تا 19 مسئله عطاى حكمت به لقمان و توضيح حكمت را بدينگونه بيان مىدارد:
ما به لقمان مقام حكمت عطا كرديم و دستور داديم به شكر خدا برخيز كه هر كس شكر حق گويد به سود خود اوست و هر كس ناسپاسى كند به زيان اوست كه خدا بىنياز و ستوده صفات است.
قسمتى از حكمتهاى لقمان دستورها و پندهايى بود كه به فرزندش داد، آن مرد حكيم به فرزندش فرمود:
فرزند عزيزم! هرگز به خداوند شرك مياور كه شرك ستم بزرگى است، از سفارشهاى حضرت حق به انسان است كه در حق پدر و مادر نيكى كن، خصوصاً مادر كه چون بار حمل فرزند برداشته تا مدت دو سال كه طفل را از شير باز گيرد، هر روز بر رنج و ناتوانيش افزوده شده است به همين خاطر به مادر بسيار نيكى كن، نخست شكر مرا كه خالق تو و پدر و مادر و جهان هستى هستم به جاى آر، آنگه از پدر و مادر تشكر كن كه بازگشت همه به سوى من است.
و اگر پدر و مادر، تو را به شرك به خدا وادار كنند، در اين زمينه از آنان اطاعت مكن، اما در زندگى دنيا با آنان با حسن خلق مصاحبت نما و از راه آن كس كه به درگاه ما رجوع و انابهاش بسيار است پيروى كن كه پس از مرگ رجوع شما به سوى من است و من شما را به تمام اعمالتان آگاه خواهم كرد.
اى فرزند عزيزم! بدان كه خداوند اعمال بد و نيك خلق را اگر چه به مقدار خردلى باشد در ميان سنگى يا در طبقات آسمانها يا زمين پنهان باشد، همه را در روز محاسبه مىآورد كه خدا بر همه چيز دانا و آگاه است.
فرزند عزيزم! نماز را به پاى دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در اين زمينه از مردم نادان هر آزارى بينى صبر پيشه كن و استقامت نما كه اين حوصله و استقامت و صبر و پايدارى در راه تربيت مردم و هدايت آنان نشانهاى از عزم ثابت مردم بلند همت در امور لازم عالم است. هرگز با تكبر و ناز از مردم رخ متاب و در زمين با غرور و تبختر قدم برمدار كه خداوند مردم متكبر خودستا را دوست ندارد.
در كليه شؤون حيات ميانهروى اختيار كن و سخن آرام بگو نه با فرياد بلند كه منكر و زشتترين صداها صداى الاغ است «شايد مراد از صداى الاغ در اين حكمت هياهو و جنجال و ياوهگويىهاى مردم نادان و مغالطه كار باشد».
حكمت در روايات
از انبياى خدا و ائمه طاهرين عليهم السلام دريايى از حكمت نقل شده كه از باب نمونه به گوشهاى از آن درياهاى بىپايان اشاره مىرود:
قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: أيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللّهَ الَّذى إنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَإنْ أضْمَرْتُمْ عَلِمَ وَبادِروُا الْمَوْتَ الَّذى إنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أدْرَكَكُمْ وَإنْ أقَمْتُمْ أخَذَكُمْ وَإنْ نَسيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ «1».
امام على عليه السلام فرمود: اى مردم! تقوا پيشه كنيد خدايى را كه اگر بگوييد مىشنود و اگر پنهان نماييد مىداند و بر مرگ پيشى گيريد كه اگر بگريزيد شما را دريابد و اگر بايستيد شما را مىگيرد و اگر فراموشش كنيد او شما را ياد مىآورد.
وَقالَ عليه السلام: إتَّقُوا اللّهَ تَقِيَّةً مَنْ شَمَّرَ تَجْريداً وَجَدَ تَشميراً وَأكْمَشَ فى مُهَلٍ وَبادَرَ عَنْ وَجَلٍ وَنظَرَ فى كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَعاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَمَغَبَّةِ الْمَرْجَعِ «2».
و نيز فرمود: از خدا بترسيد ترسيدن كسى كه دامن به كمر زده و خود را مجرد و تنها ساخته و كوشش و تلاش نموده و خويش را چست و چالاك كرده است و در مهلت عمرش به نيكوكارى شتاب كرده و از ترس از دست دادن فرصت پيش دستى به انجام برنامههاى لازم نموده، در رو آوردن به قرارگاهش انديشه كرده و در پايان آمد و رفتش فكر نموده است.
امام على عليه السلام مىفرمايد:
بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ وَبِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُواصِلُونَ وَبِالْافْضالِ تَعْظُمُ الْأقْدارُ وَبِالتَّواضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَبِاحْتِمالِ الْمؤنِ يَجِبُ السُّودَدُ وَبِالسِّيرَةِ الْعادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنادى وَبِالْحِلْمِ عَنِ السَّفيهِ تَكْثُرُ الْأنْصارُ عَلَيهِ «3».
به خاموشى و سكوت از هر حرف لغو و بيهوده و باطلى هيبت و بزرگى پديد آيد كه خاموشى از لغو نشانه عقل و خردمندى است.
و با انصاف و برابرى، پيوستگان و دوستان بسيار گردند و با نيكى كردن منزلتها بزرگ شود و با فروتنى و تواضع نعمت حق بر انسان تمام شود و با تحمل رنجها و سختىها، بزرگى لازم و واجب گردد و با رفتار خوب و پسنديده دشمن شكست مىخورد و با حلم و بردبارى در برابر سفيه و نادان، ياوران انسان بسيار مىشوند.
حضرت على عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد عرضه داشت:
پدر و مادرم فدايت، بر مجلسى كه مربوط به قريش بود گذر كردم چنين بودند، سپس بر مجلسى كه مربوط به اوس و خزرج بود گذر كردم چنين بودند، همه آنان هم مؤمن هستند، اى رسول خدا! مرا به اوصاف مؤمن آگاهى ده.
پيامبر سر برداشت و فرمود:
بيست خصلت در مؤمن است، اگر در او نباشد ايمانش كامل نيست:
1- يا على از اخلاق مؤمنان آن است در نماز حضور پيدا كنند.
2- در اداى زكات سرعت بخرج دهند.
3- مساكين را اطعام نمايند.
4- مهرورزى و عاطفه نسبت به يتيم داشته باشند.
5- پاكيزگى در لباس را رعايت كنند.
6- كمر براى كار خير و انجام دستورهاى حق محكم بندند.
7- به هنگام سخن دروغ نگويند.
8- خلف وعده ننمايند.
9- خائن در امانت نباشند.
10- در كلام راستى و درستى را مراعات كنند.
11- راهبان و عابدان شباند.
12- شيران پيكار در روزند.
13- روزهدار روزند.
14- قائم به عبادت در شبند.
15- آزاردهنده به همسايه نيستند.
16- همسايه از آنان راحت است و در جنب آنان خوش است و خلاصه بىتفاوت نسبت به امور همسايه نيستند.
17- راه رفتن آنان در زمين متواضعانه و آسان است.
18- به خانه بيچارگان جهت رسيدگى قدم مىگذارند.
19- به تشييع جنازه حاضر مىشوند.
20- اهل تقوا هستند، خدا ما و شما را در زمره پرهيزكاران قرار دهد «4».
عَنِ السَّجَّادِ عليه السلام: لِلْعَبْدِ أرْبَعُ أعْيُنٍ: عَيْنانِ يَبْصُرُ بِهِما أمْرَ دينِهِ وَدُنْياهُ وَعَيْنانِ يَبْصُرُ بِهِما أمْرَ آخِرَتِهِ فَإذا أرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَتَحَ لَهُ العَيْنَينِ اللَّتَينِ فِى قَلْبِهِ فَأبْصَرَ بِهِما الْغَيْبَ وَامْرَ آخِرَتِهِ «5».
حضرت سجاد امام زينالعابدين عليه السلام فرمود: براى عبد چهار چشم است، دو چشم كه به وسيله آن دو دين و دنيايش را مىنگرد و دو چشم كه به وسيله آن دو آخرتش را نظر مىكند، پس وقتى خداوند خيرى را براى بندهاش بخواهد، دو چشم دلش را باز مىكند تا با آن دو غيب و امر آخرتش را ببيند.
مِنْ كَلِماتِ مَوْلينا السَّجَّادُ عليه السلام قالَ: ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ مِنَ الْمُؤمِنينَ كانَ فِى كَنَفِ اللّهِ وَأظَلَّهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فى ظِلِّ عَرشِهِ وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ اليَوْمِ الْأكْبَرِ: مَنْ أعْطَى النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلُهُمْ لِنَفْسِهِ، وَرَجُلٌ لَمْ يُقَدِّمْ يَداً وَلا رِجْلًا حَتّى يَعْلَمَ أنَّهُ فى طاعَةِ اللّهِ قَدَّمَها أو فى مَعْصيَتِهِ وَرَجُلٌ لَمْ يَعِبْ أخاهُ بِعَيْبٍ حَتّى يَتْرُكَ ذلِكَ الْعَيْبَ مِنْ نَفْسِهِ «6».
از فرمايشهاى مولاى ما حضرت سجاد عليه السلام: سه چيز است در هر مؤمنى باشد در پناه خداست و در قيامت حضرت حق سايه بر سرش افكند و از فزع روز بزرگ امانش دهد:
كسىكه به مردم عطا كند آنچه را خود از مردم براى رفع حوائج و نيازمندىهايش مىخواهد و مردى كه دست و پا حركت ندهد مگر اين كه بداند در طاعت يا معصيت خداست و مردى كه برادرش را عيب نگويد تا آن عيب را از خودش دور كند.
خلاصه اين حكمتها اين بود كه انسان ظرف كرامت، درستى، فضيلت، علم، هدايت و حقايق و فيوضات الهيه است و بايد خود را با تصفيه از گناه و آلودگى تجلىگاه اين واقعيات كند و اين چند روزه محدود عمر را به فساد و تباهى و آلودگى و عيش و نوش و غفلت و جهل از دست ندهد.
عارف بزرگوار، خواجوى كرمانى مىگويد:
مباش غره بدين پنج روز نقد حيات |
كه عمر بر سر پايست و چرخ بر سر كار |
|
زبان سوسن آزاد از آن دراز آمد |
كه همچو بلبل بيدل نمىكند گفتار |
|
مجاوران زواياى عالم ملكوت |
ندا دهند تو را بالعشى والابكار |
|
كه تا برون نروى زين مضيق جسمانى |
چگونه بار دهندت به صدر صفه يار |
|
گرت به مهره فريبد زمانه چون افعى |
بدين فسون مشو ايمن زمهره بازى مار |
|
ترا چو سرو به آزادگى برآيد نام |
چو نرگس ار ننهى ديده بر زر و دينار |
|
مكن به چشم حقارت نظر به مردم زانك |
زخوار كردن مردم شوند مردم خوار |
|
براى يافتن حكمتهاى روايى به كتابهاى «الشافى»، «محجة البيضاء»، جلد دوم «اصول كافى»، باب عشرت «بحار الأنوار»، جلد يازدهم «وسائل الشيعة»، «مكارم الاخلاق» طبرسى، «حكمت الهى» قمشهاى، مكارم و راغب اصفهانى مراجعه كنيد.
خداوندا! ما را براى فهم حكمت و آراسته شدن به حكمت عملى توفيق رفيق راه كن كه اگر فيض و عنايتت در اين راه دستگير بندگان نباشد، ذرهاى از حكمت را نخواهند چشيد و در آن صورت بدبخت دنيا و آخرت خواهند شد.
حكمت در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله
در حكمتهاى قدسى از قول پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده است:
ما مِنْ يَوْمٍ يَمُرُّ إلّاوَالْبارى عَزَّوَجَلَّ يُنادى: عَبْدى ما أنْصَفْتَنى أذْكُرُكَ و تَنْسى ذِكْرى وَأدْعُوكَ إلى عِبادَتى وَتَذْهَبُ إلى غَيْرى وَارْزُقُكَ مِنْ خَزانتى وَآمُرُكَ لِتَتَصَدَّقَ لِوَجْهى فَلا تُطيعُنى وَأفْتَحُ عَلَيكَ أبْوأبَ الرِّزْقِ وَأسْتَقْرِضُكَ مِنْ مالىفَتَجْبَهُنى وَأذْهَبُ عَلَيْكَ الْبَلاءَ وَأنْتَ مُعْتَكِفٌ عَلى فِعْلِ الْخَطايا يَابْنَ آدَمَ ما يَكُونُ جُوابُكَ لى غَداً إذا أجَبْتَنى «7».
روزى نمىگذرد مگر اين كه خداوند عزوجل ندا مىكند، بنده من با من از در انصاف نيامدى، يادت كردم ولى تو مرا از ياد بردى، به بندگيم دعوتت كردم به سوى غير من رفتى، از خزائنم روزيت دادم و تو را امر كردم از آنچه در اختيار نهادهام در راه من صدقه بده گوش نكردى، درهاى روزى را به رويت باز كردم و از مال خودم از تو قرض خواستم «در جهت رفع حوائج مؤمنان» كراهت نشان دادى، بلا را از تو دفع كردم، تو مقيم خانه گناه شدى، اى فرزند آدم! روزى كه بخواهى در دادگاه عدالت جوابم را بدهى چه مىگويى؟!
حكمت در كلام داود عليه السلام
به حضرت داود خطاب فرمود:
پنج چيز را در پنج چيز قرار دادهام مردم آن را در پنج چيز ديگر مىجويند اما نمىيابند.
علم را در گرسنگى و سختى قرار دادهام اينان در سيرى و راحت مىطلبند ولى نمىيابند، عزت را در طاعتم قرار دادهام اينان در خدمت به شاه مىجويند اما نمىيابند، بىنيازى را در قناعت قرار دادهام اينان در كثرت مال مىخواهند، نمىيابند، رضا و خشنوديم را در غضب مردم قرار دادهام اينان در رضاى نفس مىطلبند نمىجويند، راحت را در بهشت قرار دادهام اينان در دنيا مىجويند پيدا نمىكنند «8».
آرى، آنچه هست پيش خدا است و نزد غير او چيزى نيست، جسم و جان و فكر و قلب و روح و دل را صرف غير او نكنيد كه چيزى تحصيل نخواهند كرد، وجود خود را خرج معرفت و كسب عشق حق كنيد تا سعادت دنيا و آخرت نصيب شما شود كه جز عشق و معرفت و رياضت و عمل، آنهم بر حول محور حضرت او هيچ عمل و فكرى سود ندهد و هيچ موجودى به محصول شيرين نرسد.
حكمت در معرفى انسان كامل
پوشيده نماند كه انسان كامل را به اسامى مختلفه مىخوانند و از وجهى و مناسبتى مسمى به اسمى مىنمايند.
چون از عالم حقايق خبر مىرساند جبرئيلش گويند و چون از معارف و مكارم به طالبان رزقبخش است ميكائيلش نامند و چون مريدان را از معاد و بازگشت آگاه مىكند اسرافيلش خوانند و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانى نمايد عزرائيلش دانند.
آدمش گويند كه معلم طالبان راه هداست و نوحش گويند كه نجات دهنده از طوفان بلاست، ابراهيمش خوانند چرا كه از نار هستى گذشته و نمرود خويش را كشته و خليل حضرت حق گشته.
او را موسى نيز گفتهاند كه فرعون هستى را به نيل نيستى غرق نموده و در طور قربت اللّه در مناجات است.
و نيز خضر نام كردهاند كه آب حيوان عالم لدنى خورده و به حيات جاودانى پى برده و نيز الياس لقب نهادهاند كه غريق بحر ضلالت را به ساحل نجات دلالت مىنمايد.
داود زمان نيز مىگويند كه جالوت نفس را به قتل رسانيده و خليفة اللّه شده، لقمان نيز گويند زيرا كه حكيم الهى است و او را بر حقيقت اشيا آگاهى است.
افلاطون نيز نامند زيرا كه طبيب نفوس و در تشخيص امراض باطنى مانند جالينوس است.
سليمانوار زبان مرغان داند، عيسى كردار مرده را زنده گرداند، امامش نيز گويند زيرا كه پيشواى مقتديان طريقت است و اهل طاعت و عبادت حقيقت، مقلد آن و پيروان اويند.
جام جهان نمايش نيز خوانند، چرا كه اسرار هستى در او پيدا و عالم كون و فساد بر رأى صائبش هديه است.
و اكسير اعظمش گويند، چرا كه اكسيروار وجودش كمياب و نحاس قلب اهل حواس از مساسش زرناب است.
گوگرد احمرش نيز خوانند كه وجدان وجودش مشكل و طالبان كيمياى معرفت را از عدم تحصيلش خون در دل است.
هاديش لقب كردهاند كه گم گشتهگان در بىخبرى و غفلت را به شهرستان دانايى و آگاهى هدايت مىكند.
مهديش نام نهادهاند كه دجّال جهل و شهوت را گردن مىزند «1»، اين است موقعيت و مقام انسان كه حكما و عرفا در مقام بيانش برآمدهاند و چه پر ارزش گوشى كه اين مقامات را بشنود و صاحبش براى آراسته شدن به اين حقايق با تمام وجود بكوشد و در اين راه از سر و جان بگذرد.
جامع علوم عقليه و نقليه اميرحسين بن عالم بن الحسن الحسينى الهروى در بيان مقام با عظمت انسان فرموده:
اى قطره تو غافلى زدريا |
در جوى تو مىرود هويدا |
|
آيينه هر دو عالمى تو |
بنديش كه با كه همدمى تو |
|
اى صورت خوب و زشت با تو |
هم دوزخ و هم بهشت با تو |
|
در برج تو ماه و آفتاب است |
ليكن پس پرده سحاب است |
|
فانى شو اگر بقات بايد |
بگذر ز خود ارخدات بايد |
|
گر مردن تو زتو تمام است |
حشر تو هم اندرين مقام است |
|
مردان كه ره خدا سپردند |
در عالم زندگى بمردند |
|
مردان همه اصل پاك دارند |
نسبت نه به آب و خاك دارند |
|
چون آب روند بىعلايق |
آميخته با همه خلايق |
|
اين ره نه به خرقه و گليم است |
اول قدمش دل سليم است |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغة: حكمت 203؛ بحار الأنوار: 67/ 283، باب 56، حديث 6.
(2)- نهج البلاغة: حكمت 210؛ بحار الأنوار: 67/ 284، باب 56، حديث 6.
(3)- نهج البلاغة: حكمت 224؛ بحار الأنوار: 66/ 410، باب 38، حديث 126.
(4)- بحار الأنوار: 64/ 276، حديث 4.
(5)- الخصال: 1/ 240، حديث 90؛ بحار الأنوار: 67/ 53، باب 44، حديث 16.
(6)- تحف العقول: 282؛ بحار الأنوار: 75/ 140، باب 21، حديث 3.
(7)- ارشاد القلوب: 1/ 53، الباب الثالث عشر.
(8)- عدة الداعى: 179، الحادى عشر الإعتراف بالذنب؛ بحار الأنوار: 75/ 453، باب 33، حديث 21.
(9)- تذكره رياض العارفين: 24.