
معرفت يا اصل همه فضايلدرجات علم
بايد كه محقق بداند كه اين است، اعتقاد درست كه بنده را علم توحيد و يگانگى پروردگار خود حاصل شود و اين علم را سه درجه است:
علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين.
علم اليقين آن است كه بنده را به قوت ايمان و طهارتى كه دل وى را حاصل بود از شك و شبهت برهاند و به رؤيت آلاء و نعماء و آيات بينات و علاماتى كه همه دليل است بر وجود خداى عزوجل، برساند.
و اما عين اليقين و حق اليقين درجه انبيا و اولياست، هرگاه كه شخص در شرايط طريقت و ترك ما سوى اللّه درست آيد، راه آن بر وى بگشايند و ذوق آن بيابد و به تدريج به تحقيق آن رسد.
عارف معارف، جمالى اردستانى گويد:
تازه نگارى طلب اى جان و دل |
تا كه روان بگذرى از آب و گل |
|
چشم از اين نيك و بدى ها به دور |
هر چه بجز اوست سراسر بسوز |
|
اى در آزرده مگو شرح پوست |
دوست غيور است مجو غير دوست |
|
قامت دلجوى دل آرام من |
برده بكلى زدل آرام من |
|
گر بگدازى تو گدازى دلم |
ور بنوازى تو نوازى دلم |
|
پند من ار بشنوى اى جان دل |
زود بود زود كه گردى خجل |
|
و بايد كه، چون بنده به قدر فهم و معرفت خود خالق و معبود خود را شناخت، همواره به عبادت و فرمانبردارى او مشغول باشد، در هر صورت و هر شغل كه باشد و همه عمر تا به وقت مرگ در طلب مزيد معرفت او سعى كند؛ زيرا كه اين كارى است كه نهايت ندارد و حق تعالى فرموده است رسول صلى الله عليه و آله را:
[وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ] .
و مفسران، تفسير «يقين» در اين آيت به مرگ كردهاند، يعنى خداى خود را مىپرست تا به وقت مرگ.
وَقالَ اللّه:
[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ] . أي لِيَعْرِفُون .
و تفسير پرستيدن اينجا به شناخت كردهاند.
پس بايد كه از اين معانى، محقق بداند كه عبادت و طاعت حق تعالى بر همه خلايق واجب است و هيچ عبادتى فاضلتر و عالىتر از طلب معرفت او نيست.
قال اللّه تعالى:
[أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ] .
و ذكر حقيقى آن بود كه با معرفت باشد و به حقيقت، اگر شخص در وجود خود و هستى و نيستى آن فكر كند، او را در معرفت معبود به هيچ دليل و آيت حاجت نبود، بل اگر در وجود يك مور يا هر ذره از ذرات عالم او را نيابد، نشان هدايت نيست؛ زيرا كه: وَفي كُلِّ شَيْءٍلَهُ آيَةٌ دَليلٌ عَلى أنَّهُ واحِدٌ
اى گم شده ديوانه و عاقل در تو |
سر رشته ذره ذره حاصل در تو |
|
تا در دل من صبح كمال تو دميد |
گم شد دو جهان در دلم و دل درتو |
|
آيات صنع و قدرت او ظاهر و هويداست، لكن ديدهها بس ضعيف و دلها به غايت شيداست.
[فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ] .
نعمتهاى ظاهر، همه بر قدرت او و عجز ما دلالت است و نعمتهاى باطن، هر كه بيند داند كه بىنهايت است.
[وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها] .
و اگر چه به حقيقت معرفت او هيچ كس را راه نيست، اما در وجود او و وجوب عبادت او هيچ كس را اشتباه نيست.
[وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ] .
و جز خواص اهل معرفت كسى را به رؤيت آيات و تصرفات او انتباه نيست.
[سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ] .
عجز و بىاختيارى خاص و عام در معارضه اختيارات او پوشيده و پنهان نيست و در معرض سطوت رد و قبول او، جز تسليم و رضا، چاره و درمان نيست.
قال اللّه تعالى:
[يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ* ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ] .
سريست بزرگ و من در آن حيرانم |
وز حيرت خود عجب فرو مىمانم |
|
كو با من و من با وى و اين مىدانم |
وندر طلبش هنوز سرگردانم |
|