
مرگ و عالم آخرت - جلسه بيست و سوم(1) - (متن کامل + عناوین)
خودشناسى مقدمه شناخت آخرت
لزوم خودشناسى به نحو كلى
تهران، مسجد حضرت امير رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
بدون ترديد ، اساس و مايه شناخت بخشى از حقايق ، خودشناسى است ، البته به صورت كلى ، نه جزئى و تفصيلى.
اگر انسان به خود نظر كلى بياندازد ، با زمان بسيار كم و اندكى انديشه ، خود را خواهد شناخت . وقتى كه علم و معرفت خودشناسى را به دست بياورد ، حقايقشناسى كار خيلى سادهاى مىشود .
قرآن مجيد براى نمونه در آيات متعددى دو حقيقت را مطرح مىكند ؛ حقيقت نخست را كه وجود مبارك حضرت حق است ، در حدود دو هزار آيه آورده است و حقيقت دوم را كه معاد است ، در حدود هزار آيه .
خودشناسى مقدمه عقيده به توحيد و معاد
در برخى از اين سه هزار آيه ، ريشه شناخت كلى توحيد و معاد را خودشناسى مىداند . مثلاً كسى كه منكر معاد و زنده شدن مردگان است، صريحاً علت انكار او را فراموشى نسبت به خويش مىداند و مىفرمايد : چرا منكر قيامت و زنده شدن مردگان هستند ؟ چون در فضاى خود فراموشى به سر مىبرند . به خود آگاه نيستند و توجه ندارند :
» وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ «(520)
نسيان آفرينش خود . تمام توجهش به اكنون است ، ولى به گذشته توجه ندارد . چه گذشتهاى كه به رحم مادر و نطفه كه در حقيقت آن ماده اوليهاش بوده مىرسد و چه گذشته دورتر . نسبت به گذشته دورتر فكر و انديشه كند ، كه قبلاً نبود ، حال به وجود آمده است و نبودن يعنى چه .(521)
تفكر در عالم وجود
فكر و انديشه كند كه روزى خاك بوده است ، در اين خاك گياه روييده ، بخشى از اين گياهان مانند سبزيجات ، حبوبات و ميوه جات خوردنى بوده ، بخشى نيز مانند علف؛ علفها را گوسفند و گاو خوردهاند . بعضى خوردنىهاى ديگر مثل گوش حيوانات حلال گوشت را، انسانها خوردند.
اين مجموعهاى كه از خاك به وجود آمده بود و به خوراك تبديل شد ، بخشى از آن نطفه انسان شد و بعد از آن نطفه انسانى آفريده شد و به دنيا آمد .
اگر خود را بشناسد و به ياد بياورد ، بفهمد كه روزى خاك بود و اكنون انسان زندهاى شده است ، خيلى راحت به معاد اعتقاد پيدا مىكند . مىفهمد كه بدن خاك شده در قبر نيز مانند همان روز اولى كه خاك بود ، دوباره خاك شده و مانند روز اولى كه انسان شد ، دوباره انسان مىشود.
قرآن مجيد مىفرمايد : اگر در اين زمينه خود را بشناسيد ، مسأله معاد براى شما حل مىشود .
شناخت خود با تفكر در أنفس
تفكر در حقيقتِ خود مقدمه براى خودشناسى است ؛ چون حضرت حق در قرآن مجيد مىفرمايد :
» وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ «(522)
شما خدا را از وجود خود بشناسيد ؛ يعنى انديشه كنيد كه وجود فعلى شما كه داراى اين همه شگفتى است ، نبود و بود شد ، شما نبوديد كه بود شديد ، پس بايد قدرتى بوده باشد كه شما را بود كند ، همان ، قدرت خداست .
اگر خود وجودت گم باشد ، خدا را پيدا نمىكنى ، اما اگر خود را بفهمى، به خود معرفت پيدا كنى ،(523) كه روزگارى نبودى :
» هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيًْا مَّذْكُورًا «(524)
نبودى كه قابل ذكر باشى . وقتى نبودى ، در مورد تو هيچ بحثى نبود . بعد از اين كه آن »لَمْ يَكُن شَيًْا مَّذْكُورًا « بود شد ،
» إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَنَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا «(525)
با اين ديد، خودى را كه گم كردهاى ، پيدا كنى ، خدا را پيدا مىكنى .
همراهى خودشناسى و خداشناسى
چنين مقدمهاى كه براى شما بيان شد ، در روايتى ريشه دارد كه از وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده است كه حضرت فرمودند :
» من عرف نفسه فقد عرف ربه «(526)
هر كس خود را بشناسد ، خداى خود را شناخته است .
خودفراموشى ، عامل فراموشى خدا و قيامت
مجموعه كسانى كه به خدا و معاد توجهى ندارند ، به علت بىتوجهى به خود است . توجه به اين كه ما خاك بوديم و خداى حكيمى اراده كرد تا اين خاك را به ظرف استعدادهاى فوق العاده تبديل كند و بعد بميراند و فردا دوباره از خاك برانگيزد و وارد آخرت كند .
ما پيوندى باگذشته داريم و پيوندى با آينده . اگر انسان نگاهى جامع و كامل داشته باشد ؛ يعنى قبل از اين كه در عالم به وجود بيايد را لحاظ كند ، بعد به وجود آمدن خود را درك كند ، مبدأ و معاد را در حد خود كامل كرده و آن دو پيوند را برقرار كرده است . پيوند با منبع همه قدرتها، وجود مبارك پروردگار و پيوند با معاد كه زندگى حقيقى ما آنجاست . لذا از خدا نيرو مىگيرد و هم دنيا را پاك اداره مىكند و هم آخرتش را مىسازد ، ولى اغلب مردم عالم زمان حال را مىبينند .
پی نوشت ها:
520) يس (78 : (36؛ »در حالى كه آفرينش نخستين خود را از ياد برده براى ما مثلى زد.«
521) غرر الحكم: 52، أفضل العقل و كماله، حديث 373؛ »أفضل العقل معرفة الإنسان ]المرء [نفسه فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل.«
غرر الحكم: 232، معرفة النفس و علائمه، حديث 4638؛ »من عرف نفسه فقد انتهى إلى غاية كل معرفة و علم.«
غرر الحكم: 239 تهذيب النفس، حديث 4841؛ »العارف من عرف نفسه فأعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها و يوبقها.«
522) ذاريات (21 : (51؛ »و ] نيز [ در وجود شما ] نشانههايى است [ آيا نمىبينيد ؟«
523) متشابه القرآن: 46/1؛ »قوله تعالى »وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ«؛ و قيل للنبي صلى الله عليه وآله بم عرفت ربك قال بما عرفني ربي قيل و كيف عرفك قال لا تشبهه صورة و لا يحس بالحواس و لا يقاس بقياس الناس و قال عليه السلام لآخر بالنوم مرة و باليقظة أخرى فلو لا مدبر و صانع يأتي بأحدهما مرة و بالآخر أخرى لبقيت على صفة واحدة فلما رأيت زوال الصفة الأولى و حدوث الصفة الأخرى عرفت أنه لأجل مدبر صانع فعله.
و قال عليه السلام لآخر بفسخ العزائم و حل العقود.
و قال عليه السلام: اعرفوا الله بالله أي بنصب أدلة على نفسه.«
الدر المنثور في تفسير المأثور: 114/6؛ »أبو الشيخ عن قتادة رضى الله عنه في قوله »وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ« قال من تفكر في خلقه علم انما لينت مفاصله للعبادة«
524) انسان (1 : (76؛ »آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود ؟«
525) انسان (2 : (76؛ »ما انسان را از نطفه آميخته و مختلطى ] از مواد و عناصر [ آفريديم و او را از حالتى به حالتى و شكلى به شكلى ] از نطفه به علقه ، از علقه به مضغه ، از مضغه به استخوان تا طفلى كامل [درآورديم ، پس او را شنوا و بينا قرار داديم.«
526) عوالى اللآلى: 102/4، الجملة الثانية في الأحاديث المتعلقة؛ بحار الأنوار: 32/2، باب 9، حديث 22؛ »قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ثُمَّ عَلَيْكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَا يَصِحُّ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ هُوَ الْإِخْلَاص.«
ادامه دارد. . .