لطفا منتظر باشید

ارزشها و لغزشهاى نفس - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)

محتواى سوره يوسف

 

تهـران، حسينيه هدايت رمضان 1382

 الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

سوره مباركه يوسف، ظرف عبرت‏ها، اشارات، لطايف و عالى‏ترين مسائلاخلاقى است. در آغاز داستان، خداوند عالم، آن را براى شخص پيامبر اسلام بيان مى‏كند و در پايان، اين داستان را عبرت و درسى براى همه مردم تا قيامت اعلام مى‏كند، البته براى صاحبان انديشه و آنان كه از انسانيت برخوردار و اهل دل، موعظه‏پذيرى و پند گرفتن هستند.

 

« لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأِّوْلِى الْأَلْبَابِ ...  »[1]

 

مجموعه اين داستان، درس زندگى است و عالى‏ترين مسائل انسانى، در آن گنجانده شده است. صاحبان فكر دوست دارند كه همواره با اين حقايق مأنوس باشند ، زيرا اين حقايق را به منزله بارانى براى سرزمين خشك وجود مى‏دانند. اگر باران سرزمين خشك را زنده مى‏كند و انواع گل‏ها و گياهان را در آن مى‏روياند، اين حقايق نيز باطن و عقل و جان و دنيا و آخرت را طراوت و خرمى مى‏بخشد و آنها با اين سرمايه سنگين، عاشقانه روبه‏رو مى‏شوند.

 

خداوند در آغاز سوره، به پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد:

 

« نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أحْسَنَ القَصَصِ »[2]

 

ما بهترين داستان‏ها را براى شخص تو بيان مى‏كنيم. علت اين كه داستان يوسف، نيكوترين داستان است، به خاطر اين كه سراسر آن، بيان مسائل اخلاقى مى‏باشد. با اين كه صورت يوسف، زيباترين صورت تاريخ بوده است و او نماد زيبايى است و برخى گفته‏اند كه قلم صنع پروردگار، يك سهم از زيبايى را در همه عالم به كار گرفت و 99 سهم ديگر را در صورت يوسف قرار داد، اما نيكوتر بودن اين داستان، به علت سيماى زيباى يوسف نيست ، زيرا اين صورت زيبا را سرانجام، در كفن پيچيدند و در خاك نهادند. صورت زيبا از بين مى‏رود، بلكه «أحسن القصص» بودن قصه يوسف، به علت سيرت زيباى او است. اخلاق و سيره ماندگار است. رفتار و كردار و دعا و مناجات و اخلاق زيباى او در چاه و بر تخت سلطنت، تا كنون هم درس‏آموز است. به همين علت است كه خداوند به پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمايد: ما بهترين داستان‏ها را براى تو بازگو مى‏كنيم.

 

چگونگى بيان داستان

در جمله :

 

« بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْءَانَ »

 

مى‏فرمايد: ما اين داستان را از راه وحى، بر تو بازگو خواهيم كرد ؛ يعنى آن را كامل و جامع براى تو بيان مى‏كنيم و همه حقايقش را به فصيح‏ترين بيان خواهيم آورد.

 

و حكمت بيان آن در قرآن اين است كه :

 

« ذَلِكَ الْـكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ »[3]

 

ما با اين داستان مى‏خواهيم مردم را اهل تقواى باطن تربيت كرده، انسان‏هاى صاحب عقل را هدايت كنيم. اين است كه داستان را قرآنى كرده‏ايم كه هر گوشه‏اى از آن، هدايت‏گر مردم باشد و اينان را به خدا برساند و از زشتى‏ها نجات داده، به زيبايى‏ها بيارايد.

 

پيشينه ممتاز

 

« بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْءَانَ و إِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ »[4]

 

پيش از اين كه به وسيله وحى، تو را از اين قصه آگاه كنم، از آن بى‏اطلاع بودى ، زيرا چند هزار سال پيش، قهرمان داستان، در مصر از دنيا رفته است و تنها خداوند متعال است كه همه جزئيات و لطايف و دقايق اين داستان را مى‏تواند بيان كند، كه اكنون به وسيله قرآن مجيد آن را به پيغمبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وحى نمود.

 

تجارت بى‏زيان[5]

 

مسأله مهم در اين داستان، روبه‏رو شدن مخاطبان، با آن است كه بايد آيه به آيه آن را بخوانند، تا آن را درك كنند و در زندگى آن را به عنوان الگو و سرمشقى به كار بندند. به كار بستن اين پندها معامله با خداوند است. به كارگيرى قرآن، پر سودترين تجارتى است كه انسان در عمر خود انجام مى‏دهد. خداوند بر خود لازم كرده است كه هر كس با او معامله كند، تجارتش را به زيباترين صورت به سود كلان برساند. ما در جهان، طرف معامله و تجارتى مانند خداوند عالم نداريم. او از تجارت و بهره تجارت، چيزى نمى‏خواهد وتجارت و بهره را يك جا به تاجر برمى‏گرداند. اين يك تجارت يك طرفه است. در دنيا تجارت دو طرف دارد : يكى خريدار و ديگرى فروشنده. و هر دو مى‏خواهند سود ببرند ، ولى خداوند همه سود تجارت را به تاجر 

مى‏دهد و خود، شريك تجارت نمى‏شود و روش تجارت را هم خود به تاجر مى‏آموزد.

 

سود تجارت با خدا

قرآن مجيد، چگونگى رفتار خداوند با اين تاجران را تشريح مى‏كند كه نمونه‏هايى از آن را بيان مى‏كنيم. در آيه‏اى مى‏فرمايد:

 

« مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا »[6]

 

يعنى كسى كه يك عمل خوب براى من بياورد و مثلاً بگويد: خدايا! من يك نماز صبح آورده‏ام، يا انسانى را با زبان نجات داده‏ام، يا مشكل بنده‏اى را حل كرده‏ام، يا با نگاه محبت‏آميز، دلى را خشنود ساخته‏ام، يا با زبان مهر و محبت، غصه كسى را برطرف كرده‏ام، من دَه برابر به او پاداش مى‏دهم.

البته « مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ » شامل مردم مؤمن است وگرنه غير مؤمن، طرف معامله خود را خداوند قرار نمى‏دهد. غير مؤمن خداوند را باور ندارد به همين جهت با ظاهر دنياى فانى و زودگذر مثل كارخانه و شركت برخورد مى‏كند.[7]

 

تنها مردمان مؤمن هستند كه طرف تجارتشان خداوند است، البته مردم مؤمن، هر روز و شب، براى او كار خوب انجام مى‏دهند، در پنج نوبت نماز مى‏خوانند، برخى نماز شب مى‏خوانند، به ديدن پدر و مادر مى‏روند و در زندگى زن و فرزندشان گشايش ايجاد مى‏كنند. هر كار خوبى حسنه است و خداوند دَه برابر، در ازاى آن سود مى‏دهد و در پرونده او ثبت مى‏شود، البته اين در مراحل عادى است.

 

تأثير مكان و زمان در پاداش

زمان و مكان نيز در جزاى اعمال، مؤثر است. در روايات آمده است كه مثلاً يك ركعت نماز در مسجد الحرام، با صد هزار ركعت نماز برابر است ؛[8] يعنى شما ده ركعت نماز در مسجد الحرام مى‏خوانيد، اما يك ميليون نماز براى شما ثبت مى‏شود، حتى اگر اين نماز، مستحب هم باشد، اين مطلب صادق است.

خزانه خداوند محدوديت ندارد، خزانه‏اى نيست كه حجم و طول و عرض 

داشته باشد. اگر شما تا پايان روزگار هم كه زنده باشيد و اين نمازها را بخوانيد، به همين شكل، پاداش آن را به شما برمى‏گردانند. در مسجد پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هر يك ركعت نماز، پاداش ده هزار ركعت را دارد. وقتى انسان به زيارت سيدالشهدا  عليه‏السلام مى‏رود، حتى اگر با هواپيما و ماشين برود، از درِ خانه تا حرم أبى‏عبداللّه‏، در برابر هر قدم، ثواب يك حج و عمره قبول شده به او مى‏دهند.[9] خزانه و كَرم بى نهايت است. اين‏ها در برابر كارهاى مستحب است.

در امور واجب نيز اين چنين است؛ مثلاً درباره روزه مى‏فرمايد«الصوم لى» روزه مال من است. تو اين اندازه ظرفيت ندارى كه روزه مال تو باشد. روزه مال من است و هيچ كس در اين عالم، نمى‏تواند پاداش روزه را حساب كند.

 

«و أنا أجزى»[10]

 

پاداش روزه، در روز قيامت، بر عهده من است كه در آن روز، به تو عطا مى‏كنم.

 

 

ثواب ختم قرآن

امام صادق  عليه‏السلام در روايتى قطعى ـ كه بيشتر زُوّار به آن عمل مى‏كنند ـ مى‏فرمايد : «هر كس در مكه، يك ختم قرآن كند، از دنيا نمى‏رود مگر اين كه پيامبر را ببيند و جاى او را در بهشت به او نشان دهد».[11] اين ثواب يك عمل مستحب است، اما واجبات كه جاى خود دارند.

 

كيفر ترك واجبات

شما اگر دو ركعت نماز خود را عمدا نخوانيد، به يقين همه آفرينش را بايد به پروردگار خود، عوض بدهيد كه جاى آن دو ركعت نماز را پُر كند ؛ اما باز هم پُر نخواهد كرد. ببينيد وزن واجبات، چه اندازه است ؛ مثلاً پرداخت خمس را در نظر بگيريد كه انسان پس از يك سال خوردن و پوشيدن و مسافرت كردن و همه نوع بهره بردن از سرمايه خود، اگر مثلاً صد تومان باقى مانده است، بايد بيست تومان از آن را بپردازد. اين بيست تومان، سهم پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و بايد خرج حوزه‏ها و مراجع تقليد و مفسران قرآن شود. امام زمان  عليه‏السلام مى‏فرمايد: اگر همين بيست تومان به شما تعلق بگيرد و نپردازيد، در قيامت، ما دشمن شما خواهيم بود. چرا؟ چون وزن 

عمل، بسيار سنگين است و مسامحه در آن، باعث دشمنى خدا و پيامبر است.[12]

 

ارزش والاى تجارت با خدا

خداوند در سوره توبه مى‏فرمايد : اگر مال و جان خود را با خدا معامله كنيد، در برابر به بهشت من خواهيد رسيد.

اين بهشت، جايى است كه وقتى آفريده شد، خداوند به آن فرمود : خوش به حال كسانى كه در تو قرار بگيرند. درك اين حقيقت، ممكن نيست.

خداوند مى‏فرمايد : من براى بندگان شايسته‏ام، چيزى را مقرر كرده‏ام كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى شنيده و نه به خيال كسى خطور كرده است.

من جان و مال شما را در برابر بهشت مى‏خرم:

 

« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ و أَمْوَلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ »[13].[14]

 

 

 

 

نقش باور در عمل

شهدا عاشق شهادت بودند و تعهد و پيمان و سخن خداوند را باور كرده بودند :

 

« رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ‏و و مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ و مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً »[15]

 

چرا در شب عاشورا ابى عبداللّه‏  عليه‏السلام به ياران خاص خود اصرار مى‏كرد و مى‏فرمود: اين مردم با شما كارى ندارند و من بيعتم را از شما برداشتم، برويد ؛ اما يك نفر هم نرفت ؛[16] چون اين مطالب را باور كرده بودند. اگر هم بخواهند بروند، كجا بروند؟ مگر چقدر مى‏توانند معامله كنند. اينجا وقت معامله با خداوند است.

 

 

آراستگى به ايمان

خداوند در سوره مباركه حجرات مى‏فرمايد :

 

« حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمَانَ و زَيَّنَهُ‏و فِى قُلُوبِكُمْ »[17]

 

كسى كه به من دل ببندد، ايمان را محبوب او مى‏كنم. وقتى ايمان را محبوبت كردم، بسيار خوب مى‏شوى و عاشق پيامبر و اميرالمؤمنين و سيد الشهدا  عليهم‏السلام مى‏شوى ؛ چون اينان را در دل شما زينت مى‏دهم. هر چه را دل زيبا بيابد، عاشق آن مى‏شود. بلال عاشق پيامبر بود ؛ چون حُسن ايشان در دل او جلوه كرده بود. كار چشم نيست. پيامبر در چهل سالگى مبعوث شدند. عموى ايشان، ابولهب 53 سال ايشان را مى‏ديد ؛ اما آن حضرت را دوست نداشت. قرآن مى‏فرمايد :

 

« وَتَرَلـهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ »[18]

 

تو را مى‏بينند، اما زيبايى تو را درك نمى‏كنند. چرا؟ چون دلشان در پرده شقاوت است ؛ اما كسى كه دل به من داده است، ديگر كارى به چشم او ندارم. در دل او حقايق را مى‏آرايم.

على  عليه‏السلام را در دل خود مى‏بيند كه چه زيبايى بى نهايتى است. اين، كار خدا است. به من دل بدهيد، من نقاش ازل و ابد هستم، ببينيد در دل شما چه چيزى نقاشى مى‏كنم.

 

 

 

 

امان نامه خداوند

خداوند در قرآن مى‏فرمايد :

كسى كه يك سفر حج انجام دهد، (البته حج مطابق با فقه اهل بيت) در برابر حج او، به او ايمنى مى‏دهم :

 

« وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً »[19]

 

ايمنى از عذاب را به او مى‏دهم. در مقابل يك سفر يك ماهه كه انسان مى‏رود و خيلى هم به او خوش مى‏گذرد، خداوند به او ايمنى مى‏دهد. اصل تجارت، محدود است، ولى سودش نامحدود. هنگامى كه بهشتيان، خدا را مى‏بينند، آن قدر خدا را شكر مى‏كنند كه قرآن الفاظ شكرگزارى آنان را بيان مى‏كند :

 

« و قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ »[20]

 

از درون بهشت، جهنم را به آنان نشان مى‏دهند. لذت احساس نجات از جهنم، از لذت خوردن نعمت‏هاى بهشت، براى ايشان بيش‏تر است.

امام صادق  عليه‏السلام مسأله حج در آيه « وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً » را بسيار لطيف بيان كرده، مى‏فرمايد : كسى كه حج بگزارد، خدا او را وارد فضاى ولايت ما مى‏كند ؛[21] يعنى در دنيا و آخرت، دستش را در دست ما مى‏گذارد و وقتى اين‏گونه شد، از هر 

فتنه‏اى در دنيا و از هر عذابى در آخرت، در امان است: « وَمَن دَخَلَهُ‏و كَانَ ءَامِناً ».

 

نور معرفت الهى در مقابل عمل

خداوند به كسى كه عبادت و طاعت داشته باشد، مى‏فرمايد : من در برابر اين عبادت و طاعت، به او نور معرفت مى‏دهم. مى‏فرمايد :[22] با نورى كه در آخرت به او مى‏دهم، بهشت را مى‏بيند و به سوى آن حركت مى‏كند، نه اين كه جلوى او را نمى‏گيرند، بلكه به او مژده مى‏دهند:

 

« يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ و الْمُؤْمِنت يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ »[23]

 

روشنايى مؤمنان كه در برابر عبادت و طاعت به آنها داده‏ام، پيش روى ايشان در حركت است.

نور در قيامت از وجود خود مردم مؤمن طلوع كرده در جلوى ايشان حركت مى‏كند :

 

« بُشْرَلـكُمُ الْيَوْمَ جَنَّـتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خلِدين فيـها ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »[24]

 

طهارت نفس در مقابل عمل

خداوند مى‏فرمايد : تو اى بنده من، هنگامى كه زكات و صدقه مى‏دهى، من در برابر آن، پاكى و رشد باطن به تو مى‏دهم :

 

« خُذْ مِنْ أَمْوَلِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ و تُزَكِّيهِم بِهَا »[25]

 

من با اين اندك پول دادن تو، باطن تو را از بخل پاك مى‏كنم. من بخيل را دوست ندارم. پيامبر هنگام طواف، به مردى رسيد كه مشغول دعا كردن بود. حضرت دست خود را روى شانه او زد و فرمود : تو كه دعا مى‏كنى، خدا را نيز قسم بده تا دعاى تو زودتر مستجاب شود. گفت: به چه چيز قسم بدهم؟ حضرت فرمود : بگو : به حق خودم، مشكل من را حل كن. مؤمن به اندازه‏اى ارزش دارد كه مى‏تواند خدا را به حق خودش قسم بدهد. مرد گفت : يا رسول اللّه‏! من يك گرفتارى باطنى دارم و نمى‏توانم خدا را به حق خودم قسم بدهم. حضرت فرمود گرفتارى تو چيست؟ او گفت : گرفتار بخل هستم. پولدارم، ولى از آن به هيچ كس نمى‏دهم.

تا گفت : من گرفتار بخل هستم، پيامبر رهايش كرد و به گام‏هاى خود در طواف سرعت داد و فرمود: دور شو! آيا نمى‏دانى كسى كه اين چنين باشد بوى بهشت را 

نمى‏شنود؟ آيا اين آيه قرآن را نشنيده‏اى:

 

« وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »[26]

 

اما وقتى كه انفاق كنى، همين پرداختن، زمينه را فراهم مى‏كند كه بخل بيرون برود : « تُطَهِّرُهُمْ » ؛يعنى با گرفتن زكات و صدقه، ايشان را پاك مى‏كنى.[27]

 

فلاح و رستگارى در مقابل عمل

خداوند مى‏فرمايد : كسى كه قرآن مرا بخواند و به آن عمل كند، من در برابر آن، در روز قيامت، وزن اعمال او را سنگين مى‏كنم :

 

« وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ »[28]

 

ترازوى من در قيامت، قرآن است : « فَمَن ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ ». كسى كه اين كتاب را به كار گرفته است، پرونده او سنگين است : « فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » و اهل نجات 

و رستگارى است. اين‏ها كار خدا در برابر كار ما است.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[1] ـ يوسف 12 : 111؛ «به راستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است.»

 

[2] ـ يوسف 12 : 3؛ «ما بهترين داستان را با وحى كردن اين قرآن بر تو مى‏خوانيم.»

 

[3] ـ بقره 2 : 2؛ «در [ وحى بودن و حقانيت ] اين كتابِ [ با عظمت  ]هيچ شكى نيست ؛ سراسر آن، براى پرهيزگاران، هدايت است.»

 

[4] ـ يوسف 12 : 3؛ «ما بهترين داستان را با وحى كردن اين قرآن بر تو مى‏خوانيم و تو يقيناً پيش از آن از بى‏خبران بودى.»

 

[5] ـ بحار الأنوار: 67/225، باب 54؛ «يَقُولُ اللَّهُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ خُذْ ثَوَابَ عِبَادَتِكَ مِمَّنْ أَشْرَكْتَهُ مَعِي. مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الآْخِرَةِ أي ثوابها شبهه بالزرع من حيث إنه فائدة تحصل بعمل الدنيا و لذلك قيل الدنيا مزرعة الآخرة نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ فنعطه بالواحد عشرا إلى سبعمائة فما فوقها وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا أي بعمله نفع الدنيا نُؤتِهِ مِنْها أي شيئا منها على ما قسمنا له و يحتمل أن يصير سببا لزيادة المنافع الدنيوية وَ ما لَهُ فِي الآْخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ لبطلانه و إنما الأعمال بالنيات و إنما لكل امرئ ما نوى.»

نهج البلاغه: خطبؤ213، و من كلام له  عليه‏السلام قاله عند تلاوته؛ «يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الآْصالِ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذكْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلاَؤهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَةِ يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بِمَنْزِلَةِ الْأَدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ وَ كَانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ الظُّلُمَاتِ وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلاً فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْهُ يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الآْخِرَة... .»

بحار الأنوار: 67/225، باب 54؛ «وَ فِي الْكَافِي عَنِ الصَّادِقِ  عليه‏السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الآْخِرَةِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَمِيرِ الْمُؤمِنِينَ  عليه‏السلام وَ الْأَئِمَّةِ  عليه‏السلام

 

[6] ـ انعام 6 : 160؛ «هر كس كار نيك بياورد ، پاداشش ده برابر آن است.»

 

[7] ـ بحار الأنوار: 68/246، باب 71، حديث 1؛ معانيالأخبار: 397؛ «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام يَقُولُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآْيَةُ عَلَى النَّبِيِّ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهاللَّهُمَّ زِدْنِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهاللَّهُمَّ زِدْنِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ  عز و جل مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله أَنَّ الْكَثِيرَ مِنَ اللَّهِ  عز و جل لاَ يُحْصَى وَ لَيْسَ لَهُ مُنْتَهَى.»

الكافى: 1/185، حديث 14؛ «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ  عليه‏السلام دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤمِنِينَ فَقَالَ  عليه‏السلام يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لاَ أُخْبِرُكَ بِقَوْلِ اللَّهِ  عز و جل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلاَيَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلاَيَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْهِ هَذِهِ الآْيَةَ

 

[8] ـ من لايحضره الفقيه: 1/228، حديث 682؛ وسائل الشيعة: 5/271، باب 52، حديث 6518؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله الصَّلاَةُ فِي مَسْجِدِي كَأَلْفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَإِنَّ الصَّلاَةَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ أَلْفَ صَلاَةٍ فِي مَسْجِدِي.»

وسائل الشيعة: 5/271، حديث 6520؛ «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ  عليه‏السلام عَنْ آبَائِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صَلاَةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَشَرَةَ آلاَفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ مِنَ الْمَسَاجِدِ إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَإِنَّ الصَّلاَةَ فِيهِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ

الكافي: 4/526، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 5/272، باب 52، حديث 6522؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ  عليه‏السلام قَالَ الصَّلاَةُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ

 

[9] ـ وسائل الشيعة: 14/419، باب 37، حديث 19496؛ «عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ قَالَ قُلْتُ لَأَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلامإِنَّهُمْ يَرْوُونَ أَنَّ مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ  عليه‏السلام كَانَتْ لَهُ حَجَّةٌ وَ عُمْرَةٌ قَالَ مَنْ زَارَهُ وَ اللَّهِ عَارِفاً بِحَقِّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ.»

وسائل الشيعة: 14/419، باب 37، حديث 19502؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَدْنَى مَا لِزُوَّارِ الْحُسَيْنِ  عليه‏السلام فَقَالَ لِي يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُ أَنْ يُحْفَظَ فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ حَتَّى يَرُدَّهُ إِلَى أَهْلِهِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ كَانَ اللَّهُ أَحْفَظَ لَهُ

وسائل الشيعة: 14/420، باب 37، حديث 19503؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ  عليه‏السلام فَلَهُ إِذَا خَرَجَ‏مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ مَغْفِرَةٌ لِذُنُوبِهِ ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يُقَدَّسُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّى يَأْتِيَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ وَ قَالَ عَبْدِي سَلْنِي أُعْطِكَ وَ ادْعُنِي أُجِبْكَ اطْلُبْ شَيْئاً أُعْطِكَ سَلْنِي حَاجَةً أَقْضِهَا لَكَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعْطِيَ مَا بَذَلَ

 

[10] ـ الكافي: 4/63، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 10/397، باب 1، حديث 13679؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي عَلَيْهِ.»

 

[11] ـ تهذيب الأحكام: 5/468، باب 26، حديث 286؛ جامع‏الأخبار: 69؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ  عليه‏السلام تَسْبِيحَةٌ بِمَكَّةَ أَفْضَلُ مِنْ خَرَاجِ الْعِرَاقَيْنِ يُنْفَقُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَالَ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّةَ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرَى رَسُولَ اللَّهِ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَ يَرَى مَنْزِلَهُ فِي الْجَنَّةِ.»

الكافى: 2/612، حديث 4؛ «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  عليه‏السلام قَالَ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّةَ مِنْ جُمُعَةٍ إِلَى جُمُعَةٍ أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ أَوْ أَكْثَرَ وَ خَتَمَهُ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ كُتِبَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ وَ الْحَسَنَاتِ مِنْ أَوَّلِ جُمُعَةٍ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا إِلَى آخِرِ جُمُعَةٍ تَكُونُ فِيهَا وَ إِنْ خَتَمَهُ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ فَكَذَلِكَ

 

[12] ـ الكافى: 1/547، حديث 25؛ تهذيب الأحكام: 4/139، باب 39، حديث 17؛ «سَهْلٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْمُثَنَّى قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ زَيْدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ كَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا  عليه‏السلاميَسْأَلُهُ الاْءِذْنَ فِي الْخُمُسِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ وَ عَلَى الضِّيقِ الْهَمَّ لاَ يَحِلُّ مَالٌ إِلاَّ مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِينِنَا وَ عَلَى عِيَالاَتِنَا وَ عَلَى مَوَالِينَا وَ مَا نَبْذُلُهُ وَ نَشْتَرِي مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ نَخَافُ سَطْوَتَهُ فَلاَ تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لاَ تَحْرِمُوا أَنْفُسَكُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِكُمْ وَ تَمْحِيصُ ذُنُوبِكُمْ وَ مَا تُمَهِّدُونَ لَأَنْفُسِكُمْ لِيَوْمِ فَاقَتِكُمْ وَ الْمُسْلِمُ مَنْ يَفِي لِلَّهِ بِمَا عَهِدَ إِلَيْهِ وَ لَيْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ السَّلاَم.»

 

[13] ـ توبه 9 : 111؛ «يقيناً خدا از مؤمنان، جان‏ها و اموالشان را به بهاى آن كه بهشت براى آنان باشد، خريده است.»

 

[14] ـ بحار الأنوار: 8/105، باب 23؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام لاَ تَقُولَنَّ إِنَّ الْجَنَّةَ وَاحِدَةٌ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ وَ لاَ تَقُولَنَّ دَرَجَةً وَاحِدَةً إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِنَّمَا تَفَاضَلَ الْقَوْمُ بِالْأَعْمَالِ قَالَ وَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ الْمُؤمِنَيْنِ يَدْخُلاَنِ الْجَنَّةَ فَيَكُونُ أَحَدُهُمَا أَرْفَعَ مَكَاناً مِنَ الآْخَرِ فَيَشْتَهِي أَنْ يَلْقَى صَاحِبَهُ قَالَ مَنْ كَانَ فَوْقَهُ فَلَهُ أَنْ يَهْبِطَ وَ مَنْ كَانَ تَحْتَهُ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَصْعَدَ لَأَنَّهُ لاَ يَبْلُغُ ذَلِكَ الْمَكَانَ وَ لَكِنَّهُمْ إِذَا أَحَبُّوا ذَلِكَ وَ اشْتَهَوْهُ الْتَقَوْا عَلَى الْأَسِرَّةِ.»

تفسير نمونه: 1/139 و 140، ذيل تفسير سوره بقره آيؤ 25، ويژگى نعمتهاى بهشتى در آيه مورد بحث، سرنوشت مؤنان را بيان مى‏كند تا همانگونه كه روش قرآن است با مقابله اين دو با هم، حقيقت روشنتر شود.

نخست مى‏گويد: «به آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده‏اند بشارت ده كه براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جريان دارد»؛ « وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ »

مى‏دانيم باغهايى كه آب دائم ندارند و بايد گاهگاه از خارج، آب براى آنها بياورند، طراوت زيادى نخواهند داشت، طراوت از آن باغى است كه هميشه آب در اختيار دارد، آبهايى كه متعلق به خود آنست و هرگز قطع نمى‏شود، خشكسالى و كمبود آب آن را تهديد نمى‏كند و چنين است باغهاى بهشت.

سپس ضمن اشاره به ميوه‏هاى گوناگون اين باغها مى‏گويد: «هر زمان از اين باغها ميوه‏اى به آنها داده مى‏شود مى‏گويند: اين همان است كه از قبل به ما داده شده است»؛ « كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ »

مفسران براى اين جمله تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده‏اند:

بعضى گفته‏اند: منظور اين است كه اين نعمتها به خاطر اعمالى است كه ما قبلا در دنيا انجام داديم و زمينه آن از قبل فراهم شده است.

بعضى ديگر گفته‏اند: هنگامى كه ميوه‏هاى بهشتى را براى دومين بار براى آنها مى‏آورند مى‏گويند اين همان ميوه‏اى است كه قبلا خورديم، ولى هنگامى كه آن را مى‏خورند مى‏بينند، طعم جديد و لذت تازه‏اى دارد! و به تعبير ديگر فى المثل سيب و انگورى را كه در اين دنيا مى‏خوريم در هر مرتبه همان طعم قبل را احساس مى‏كنيم، ولى ميوه‏هاى بهشتى هر چند ظاهرا يك نو  عليه‏السلام بوده باشند هر بار طعم جديدى دارند، و اين از امتيازات آن جهان است كه گويى تكرار در آن نيست!

بعضى ديگر گفته‏اند: منظور اين است كه آنها هنگامى كه ميوه‏هاى بهشتى را مى‏بينند آن را شبيه ميوه‏هاى دنيا مى‏يابند، تا خاطره نامانوسى نداشته باشد، اما به هنگامى كه مى‏خورند طعم كاملا تازه و عالى در آن احساس مى‏كنند.

هيچ مانعى ندارد كه جمله بالا اشاره به همه اين مفاهيم و تفاسير باشد چرا كه الفاظ قرآن گاه داراى چندين معنى است.

 

[15] ـ احزاب 33 : 23؛ «از مؤمنان، مردانى هستند كه به آنچه با خدا پيمان بستند [ و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود ] صادقانه وفا كردند. برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند [ و به شرف شهادت نايل شدند  ]و برخى از آنان [ شهادت را  ]انتظار مى‏برند و هيچ تغيير و تبديلى [ در پيمانشان  ]نداده‏اند.»

 

[16] ـ بحار الأنوار: 45/89، بقية الباب 37؛ الخرائج و الجرائح: 1/254؛ «رُوِيَ عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ  عليه‏السلام أَنَّهُ قَالَ لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُتِلَ الْحُسَيْنُ فِي صَبِيحَتِهَا قَامَ فِي أَصْحَابِهِ فَقَالَ عليه‏السلام إِنَّ هَؤلاَءِ يُرِيدُونِّي دُونَكُمْ وَ لَوْ قَتَلُونِي لَمْ يَصِلُوا إِلَيْكُمْ فَالنَّجَاءَ النَّجَاءَ وَ أَنْتُمْ فِي حِلٍّ فَإِنَّكُمْ إِنْ أَصْبَحْتُمْ مَعِي قُتِلْتُمْ كُلُّكُمْ فَقَالُوا لاَ نَخْذُلُكَ وَ لاَ نَخْتَارُ الْعَيْشَ بَعْدَكَ فَقَالَ  عليه‏السلام إِنَّكُمْ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لاَ يُفْلِتَ مِنْكُمْ أَحَدٌ.»

 

[17] ـ حجرات 49 : 7؛ «خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست.»

 

[18] ـ اعراف 7 : 198؛ «و آنان را مى‏بينى كه به سوى تو مى‏نگرند، در حالى كه نمى‏بينند.»

 

[19] ـ آل عمران 3 : 97؛ «و هر كه وارد آن شود، در امان است.»

 

[20] ـ فاطر 35 : 34؛ «و مى‏گويند : همه ستايش‏ها ويژه خدا است كه اندوه را از ما برطرف كرد ؛ بى‏ترديد، پروردگارمان بسيارآمرزنده و عطا كننده پاداش فراوان، در برابر عمل اندك است.»

 

[21] ـ الكافى: 4/545، حديث 25؛ «عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ الصَّيْقَلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ  عز و جلوَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً فَقَالَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ شَيْءٍ مَا سَأَلَنِي أَحَدٌ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ الْبَيْتُ الَّذِي أَمَرَهُ اللَّهُ  عز و جل بِهِ وَ عَرَفَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَقَّ مَعْرِفَتِنَا كَانَ آمِناً فِي الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ.»

 

[22] ـ بحار الأنوار: 67/23؛ «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ  عليه‏السلام: حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لاَ يَمُرُّ عَلَى شَيْءٍ إِلاَّ احْتَرَقَ وَ نُورُ اللَّهِ لاَ يَطْلُعُ عَلَى شَيْءٍ إِلاَّ أَضَاءَ وَ سَحَابُ اللَّهِ مَا يَظْهَرُ مِنْ تَحْتِهِ شَيْءٌ إِلاَّ غَطَّاهُ وَ رِيحُ اللَّهِ مَا تَهُبُّ فِي شَيْءٍ إِلاَّ حَرَّكَتْهُ وَ مَاءُ اللَّهِ يَحْيَا بِهِ كُلُّ شَيْءٍ وَ أَرْضُ اللَّهِ يَنْبُتُ مِنْهَا كُلُّ شَيْءٍ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَعْطَاهُ كُلَّ شَيْءٍ مِنَ الْمَالِ وَ الْمُلْكِ.»

مصباح الشريعة: 192؛ «قال الصادق  عليه‏السلام حب الله إذا أضاع على سر عبده أخلاه عن كل شاغل و كل ذكر سوى الله و المحب أخلص الناس سرا لله و أصدقهم قولا و أوفاهم عهدا و أذكاهم عملا و أصفاهم ذكرا و أعبدهم نفسا تتباهى الملائكة عند مناجاته و تفتخر برؤته و به يعمر الله تعالى بلاده و بكرامته يكرم الله عباده يعطيهم إذا سألوه بحقه و يدفع عنهم البلايا برحمته و لو علم الخلق ما محله عند الله و منزلته لديه ما تقربوا إلى الله إلا بتراب قدميه

 

[23] ـ حديد 57 : 12؛ «[ اين پاداش نيكو و باارزش در ] روزى [ است ] كه مردان و زنان باايمان را مى‏بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى‏كند.»

 

[24] ـ حديد 57 : 12؛ «[ به آنان مى‏گويند :  ]امروز شما را مژده باد به بهشت‏هايى كه از زير [ درختان ] آن، نهرها جارى است و در آن‏ها جاودانه‏ايد. اين است آن كام‏يابى بزرگ.»

 

[25] ـ توبه 9 : 103؛ «از اموالشان زكاتى دريافت كن كه به سبب آن، نفوسشان [و اموالشان  ]را پاك مى‏كنى و آنان را رشد و تكامل مى‏دهى.»

 

[26] ـ آشنايى با قرآن، شهيد مطهرى: 7/189.

 

[27] ـ بحار الأنوار: 70/308، باب 136، حديث 37؛ «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ  عليه‏السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله السَّخِيُّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْبَخِيلُ بَعِيدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِيدٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ النَّارِ.»

الكافى: 4/41، حديث 15؛ من‏لايحضره‏الفقيه: 2/61، حديث 1707؛ «عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام يَقُولُ خِيَارُكُمْ سُمَحَاؤكُمْ وَ شِرَارُكُمْ بُخَلاَؤكُمْ وَ مِنْ خَالِصِ الاْءِيمَانِ الْبِرُّ بِالاْءِخْوَانِ وَ السَّعْيُ فِي حَوَائِجِهِمْ وَ إِنَّ الْبَارَّ بِالاْءِخْوَانِ لَيُحِبُّهُ الرَّحْمَنُ وَ فِي ذَلِكَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّيْطَانِ وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّيرَانِ وَ دُخُولُ الْجِنَانِ... .»

مستدرك الوسائل: 7/31، باب 5، حديث 7566؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه‏السلام أَنَّهُ قَالَ مَا رَأَيْتُ شَيْئاً هُوَ أَضَرُّ فِي دِينِ الْمُسْلِمِ مِنَ الشُّحِّ

 

[28] ـ اعراف 7 : 8؛ «ميزان [ سنجش اعمال ] در آن روز، حق است.»

 

 

 

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه