
ارزشها و لغزشهاى نفس - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)
محتواى سوره يوسف
تهـران، حسينيه هدايت رمضان 1382
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
سوره مباركه يوسف، ظرف عبرتها، اشارات، لطايف و عالىترين مسائلاخلاقى است. در آغاز داستان، خداوند عالم، آن را براى شخص پيامبر اسلام بيان مىكند و در پايان، اين داستان را عبرت و درسى براى همه مردم تا قيامت اعلام مىكند، البته براى صاحبان انديشه و آنان كه از انسانيت برخوردار و اهل دل، موعظهپذيرى و پند گرفتن هستند.
« لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأِّوْلِى الْأَلْبَابِ ... »[1]
مجموعه اين داستان، درس زندگى است و عالىترين مسائل انسانى، در آن گنجانده شده است. صاحبان فكر دوست دارند كه همواره با اين حقايق مأنوس باشند ، زيرا اين حقايق را به منزله بارانى براى سرزمين خشك وجود مىدانند. اگر باران سرزمين خشك را زنده مىكند و انواع گلها و گياهان را در آن مىروياند، اين حقايق نيز باطن و عقل و جان و دنيا و آخرت را طراوت و خرمى مىبخشد و آنها با اين سرمايه سنگين، عاشقانه روبهرو مىشوند.
خداوند در آغاز سوره، به پيامبر صلىاللهعليهوآله مىفرمايد:
« نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أحْسَنَ القَصَصِ »[2]
ما بهترين داستانها را براى شخص تو بيان مىكنيم. علت اين كه داستان يوسف، نيكوترين داستان است، به خاطر اين كه سراسر آن، بيان مسائل اخلاقى مىباشد. با اين كه صورت يوسف، زيباترين صورت تاريخ بوده است و او نماد زيبايى است و برخى گفتهاند كه قلم صنع پروردگار، يك سهم از زيبايى را در همه عالم به كار گرفت و 99 سهم ديگر را در صورت يوسف قرار داد، اما نيكوتر بودن اين داستان، به علت سيماى زيباى يوسف نيست ، زيرا اين صورت زيبا را سرانجام، در كفن پيچيدند و در خاك نهادند. صورت زيبا از بين مىرود، بلكه «أحسن القصص» بودن قصه يوسف، به علت سيرت زيباى او است. اخلاق و سيره ماندگار است. رفتار و كردار و دعا و مناجات و اخلاق زيباى او در چاه و بر تخت سلطنت، تا كنون هم درسآموز است. به همين علت است كه خداوند به پيامبر صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: ما بهترين داستانها را براى تو بازگو مىكنيم.
چگونگى بيان داستان
در جمله :
« بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْءَانَ »
مىفرمايد: ما اين داستان را از راه وحى، بر تو بازگو خواهيم كرد ؛ يعنى آن را كامل و جامع براى تو بيان مىكنيم و همه حقايقش را به فصيحترين بيان خواهيم آورد.
و حكمت بيان آن در قرآن اين است كه :
« ذَلِكَ الْـكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ »[3]
ما با اين داستان مىخواهيم مردم را اهل تقواى باطن تربيت كرده، انسانهاى صاحب عقل را هدايت كنيم. اين است كه داستان را قرآنى كردهايم كه هر گوشهاى از آن، هدايتگر مردم باشد و اينان را به خدا برساند و از زشتىها نجات داده، به زيبايىها بيارايد.
پيشينه ممتاز
« بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْءَانَ و إِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ »[4]
پيش از اين كه به وسيله وحى، تو را از اين قصه آگاه كنم، از آن بىاطلاع بودى ، زيرا چند هزار سال پيش، قهرمان داستان، در مصر از دنيا رفته است و تنها خداوند متعال است كه همه جزئيات و لطايف و دقايق اين داستان را مىتواند بيان كند، كه اكنون به وسيله قرآن مجيد آن را به پيغمبر صلىاللهعليهوآله وحى نمود.
مسأله مهم در اين داستان، روبهرو شدن مخاطبان، با آن است كه بايد آيه به آيه آن را بخوانند، تا آن را درك كنند و در زندگى آن را به عنوان الگو و سرمشقى به كار بندند. به كار بستن اين پندها معامله با خداوند است. به كارگيرى قرآن، پر سودترين تجارتى است كه انسان در عمر خود انجام مىدهد. خداوند بر خود لازم كرده است كه هر كس با او معامله كند، تجارتش را به زيباترين صورت به سود كلان برساند. ما در جهان، طرف معامله و تجارتى مانند خداوند عالم نداريم. او از تجارت و بهره تجارت، چيزى نمىخواهد وتجارت و بهره را يك جا به تاجر برمىگرداند. اين يك تجارت يك طرفه است. در دنيا تجارت دو طرف دارد : يكى خريدار و ديگرى فروشنده. و هر دو مىخواهند سود ببرند ، ولى خداوند همه سود تجارت را به تاجر
مىدهد و خود، شريك تجارت نمىشود و روش تجارت را هم خود به تاجر مىآموزد.
سود تجارت با خدا
قرآن مجيد، چگونگى رفتار خداوند با اين تاجران را تشريح مىكند كه نمونههايى از آن را بيان مىكنيم. در آيهاى مىفرمايد:
« مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا »[6]
يعنى كسى كه يك عمل خوب براى من بياورد و مثلاً بگويد: خدايا! من يك نماز صبح آوردهام، يا انسانى را با زبان نجات دادهام، يا مشكل بندهاى را حل كردهام، يا با نگاه محبتآميز، دلى را خشنود ساختهام، يا با زبان مهر و محبت، غصه كسى را برطرف كردهام، من دَه برابر به او پاداش مىدهم.
البته « مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ » شامل مردم مؤمن است وگرنه غير مؤمن، طرف معامله خود را خداوند قرار نمىدهد. غير مؤمن خداوند را باور ندارد به همين جهت با ظاهر دنياى فانى و زودگذر مثل كارخانه و شركت برخورد مىكند.[7]
تنها مردمان مؤمن هستند كه طرف تجارتشان خداوند است، البته مردم مؤمن، هر روز و شب، براى او كار خوب انجام مىدهند، در پنج نوبت نماز مىخوانند، برخى نماز شب مىخوانند، به ديدن پدر و مادر مىروند و در زندگى زن و فرزندشان گشايش ايجاد مىكنند. هر كار خوبى حسنه است و خداوند دَه برابر، در ازاى آن سود مىدهد و در پرونده او ثبت مىشود، البته اين در مراحل عادى است.
تأثير مكان و زمان در پاداش
زمان و مكان نيز در جزاى اعمال، مؤثر است. در روايات آمده است كه مثلاً يك ركعت نماز در مسجد الحرام، با صد هزار ركعت نماز برابر است ؛[8] يعنى شما ده ركعت نماز در مسجد الحرام مىخوانيد، اما يك ميليون نماز براى شما ثبت مىشود، حتى اگر اين نماز، مستحب هم باشد، اين مطلب صادق است.
خزانه خداوند محدوديت ندارد، خزانهاى نيست كه حجم و طول و عرض
داشته باشد. اگر شما تا پايان روزگار هم كه زنده باشيد و اين نمازها را بخوانيد، به همين شكل، پاداش آن را به شما برمىگردانند. در مسجد پيامبر صلىاللهعليهوآله هر يك ركعت نماز، پاداش ده هزار ركعت را دارد. وقتى انسان به زيارت سيدالشهدا عليهالسلام مىرود، حتى اگر با هواپيما و ماشين برود، از درِ خانه تا حرم أبىعبداللّه، در برابر هر قدم، ثواب يك حج و عمره قبول شده به او مىدهند.[9] خزانه و كَرم بى نهايت است. اينها در برابر كارهاى مستحب است.
در امور واجب نيز اين چنين است؛ مثلاً درباره روزه مىفرمايد: «الصوم لى» روزه مال من است. تو اين اندازه ظرفيت ندارى كه روزه مال تو باشد. روزه مال من است و هيچ كس در اين عالم، نمىتواند پاداش روزه را حساب كند.
پاداش روزه، در روز قيامت، بر عهده من است كه در آن روز، به تو عطا مىكنم.
ثواب ختم قرآن
امام صادق عليهالسلام در روايتى قطعى ـ كه بيشتر زُوّار به آن عمل مىكنند ـ مىفرمايد : «هر كس در مكه، يك ختم قرآن كند، از دنيا نمىرود مگر اين كه پيامبر را ببيند و جاى او را در بهشت به او نشان دهد».[11] اين ثواب يك عمل مستحب است، اما واجبات كه جاى خود دارند.
كيفر ترك واجبات
شما اگر دو ركعت نماز خود را عمدا نخوانيد، به يقين همه آفرينش را بايد به پروردگار خود، عوض بدهيد كه جاى آن دو ركعت نماز را پُر كند ؛ اما باز هم پُر نخواهد كرد. ببينيد وزن واجبات، چه اندازه است ؛ مثلاً پرداخت خمس را در نظر بگيريد كه انسان پس از يك سال خوردن و پوشيدن و مسافرت كردن و همه نوع بهره بردن از سرمايه خود، اگر مثلاً صد تومان باقى مانده است، بايد بيست تومان از آن را بپردازد. اين بيست تومان، سهم پيامبر صلىاللهعليهوآله است و بايد خرج حوزهها و مراجع تقليد و مفسران قرآن شود. امام زمان عليهالسلام مىفرمايد: اگر همين بيست تومان به شما تعلق بگيرد و نپردازيد، در قيامت، ما دشمن شما خواهيم بود. چرا؟ چون وزن
عمل، بسيار سنگين است و مسامحه در آن، باعث دشمنى خدا و پيامبر است.[12]
ارزش والاى تجارت با خدا
خداوند در سوره توبه مىفرمايد : اگر مال و جان خود را با خدا معامله كنيد، در برابر به بهشت من خواهيد رسيد.
اين بهشت، جايى است كه وقتى آفريده شد، خداوند به آن فرمود : خوش به حال كسانى كه در تو قرار بگيرند. درك اين حقيقت، ممكن نيست.
خداوند مىفرمايد : من براى بندگان شايستهام، چيزى را مقرر كردهام كه نه چشمى آن را ديده و نه گوشى شنيده و نه به خيال كسى خطور كرده است.
من جان و مال شما را در برابر بهشت مىخرم:
« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ و أَمْوَلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ »[13].[14]
نقش باور در عمل
شهدا عاشق شهادت بودند و تعهد و پيمان و سخن خداوند را باور كرده بودند :
« رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَاهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُو و مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ و مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً »[15]
چرا در شب عاشورا ابى عبداللّه عليهالسلام به ياران خاص خود اصرار مىكرد و مىفرمود: اين مردم با شما كارى ندارند و من بيعتم را از شما برداشتم، برويد ؛ اما يك نفر هم نرفت ؛[16] چون اين مطالب را باور كرده بودند. اگر هم بخواهند بروند، كجا بروند؟ مگر چقدر مىتوانند معامله كنند. اينجا وقت معامله با خداوند است.
آراستگى به ايمان
خداوند در سوره مباركه حجرات مىفرمايد :
« حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمَانَ و زَيَّنَهُو فِى قُلُوبِكُمْ »[17]
كسى كه به من دل ببندد، ايمان را محبوب او مىكنم. وقتى ايمان را محبوبت كردم، بسيار خوب مىشوى و عاشق پيامبر و اميرالمؤمنين و سيد الشهدا عليهمالسلام مىشوى ؛ چون اينان را در دل شما زينت مىدهم. هر چه را دل زيبا بيابد، عاشق آن مىشود. بلال عاشق پيامبر بود ؛ چون حُسن ايشان در دل او جلوه كرده بود. كار چشم نيست. پيامبر در چهل سالگى مبعوث شدند. عموى ايشان، ابولهب 53 سال ايشان را مىديد ؛ اما آن حضرت را دوست نداشت. قرآن مىفرمايد :
« وَتَرَلـهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ »[18]
تو را مىبينند، اما زيبايى تو را درك نمىكنند. چرا؟ چون دلشان در پرده شقاوت است ؛ اما كسى كه دل به من داده است، ديگر كارى به چشم او ندارم. در دل او حقايق را مىآرايم.
على عليهالسلام را در دل خود مىبيند كه چه زيبايى بى نهايتى است. اين، كار خدا است. به من دل بدهيد، من نقاش ازل و ابد هستم، ببينيد در دل شما چه چيزى نقاشى مىكنم.
امان نامه خداوند
خداوند در قرآن مىفرمايد :
كسى كه يك سفر حج انجام دهد، (البته حج مطابق با فقه اهل بيت) در برابر حج او، به او ايمنى مىدهم :
« وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً »[19]
ايمنى از عذاب را به او مىدهم. در مقابل يك سفر يك ماهه كه انسان مىرود و خيلى هم به او خوش مىگذرد، خداوند به او ايمنى مىدهد. اصل تجارت، محدود است، ولى سودش نامحدود. هنگامى كه بهشتيان، خدا را مىبينند، آن قدر خدا را شكر مىكنند كه قرآن الفاظ شكرگزارى آنان را بيان مىكند :
« و قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ »[20]
از درون بهشت، جهنم را به آنان نشان مىدهند. لذت احساس نجات از جهنم، از لذت خوردن نعمتهاى بهشت، براى ايشان بيشتر است.
امام صادق عليهالسلام مسأله حج در آيه « وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً » را بسيار لطيف بيان كرده، مىفرمايد : كسى كه حج بگزارد، خدا او را وارد فضاى ولايت ما مىكند ؛[21] يعنى در دنيا و آخرت، دستش را در دست ما مىگذارد و وقتى اينگونه شد، از هر
فتنهاى در دنيا و از هر عذابى در آخرت، در امان است: « وَمَن دَخَلَهُو كَانَ ءَامِناً ».
نور معرفت الهى در مقابل عمل
خداوند به كسى كه عبادت و طاعت داشته باشد، مىفرمايد : من در برابر اين عبادت و طاعت، به او نور معرفت مىدهم. مىفرمايد :[22] با نورى كه در آخرت به او مىدهم، بهشت را مىبيند و به سوى آن حركت مىكند، نه اين كه جلوى او را نمىگيرند، بلكه به او مژده مىدهند:
« يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ و الْمُؤْمِنت يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ »[23]
روشنايى مؤمنان كه در برابر عبادت و طاعت به آنها دادهام، پيش روى ايشان در حركت است.
نور در قيامت از وجود خود مردم مؤمن طلوع كرده در جلوى ايشان حركت مىكند :
« بُشْرَلـكُمُ الْيَوْمَ جَنَّـتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خلِدين فيـها ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »[24]
طهارت نفس در مقابل عمل
خداوند مىفرمايد : تو اى بنده من، هنگامى كه زكات و صدقه مىدهى، من در برابر آن، پاكى و رشد باطن به تو مىدهم :
« خُذْ مِنْ أَمْوَلِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ و تُزَكِّيهِم بِهَا »[25]
من با اين اندك پول دادن تو، باطن تو را از بخل پاك مىكنم. من بخيل را دوست ندارم. پيامبر هنگام طواف، به مردى رسيد كه مشغول دعا كردن بود. حضرت دست خود را روى شانه او زد و فرمود : تو كه دعا مىكنى، خدا را نيز قسم بده تا دعاى تو زودتر مستجاب شود. گفت: به چه چيز قسم بدهم؟ حضرت فرمود : بگو : به حق خودم، مشكل من را حل كن. مؤمن به اندازهاى ارزش دارد كه مىتواند خدا را به حق خودش قسم بدهد. مرد گفت : يا رسول اللّه! من يك گرفتارى باطنى دارم و نمىتوانم خدا را به حق خودم قسم بدهم. حضرت فرمود گرفتارى تو چيست؟ او گفت : گرفتار بخل هستم. پولدارم، ولى از آن به هيچ كس نمىدهم.
تا گفت : من گرفتار بخل هستم، پيامبر رهايش كرد و به گامهاى خود در طواف سرعت داد و فرمود: دور شو! آيا نمىدانى كسى كه اين چنين باشد بوى بهشت را
نمىشنود؟ آيا اين آيه قرآن را نشنيدهاى:
« وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »[26]
اما وقتى كه انفاق كنى، همين پرداختن، زمينه را فراهم مىكند كه بخل بيرون برود : « تُطَهِّرُهُمْ » ؛يعنى با گرفتن زكات و صدقه، ايشان را پاك مىكنى.[27]
فلاح و رستگارى در مقابل عمل
خداوند مىفرمايد : كسى كه قرآن مرا بخواند و به آن عمل كند، من در برابر آن، در روز قيامت، وزن اعمال او را سنگين مىكنم :
« وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ »[28]
ترازوى من در قيامت، قرآن است : « فَمَن ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ ». كسى كه اين كتاب را به كار گرفته است، پرونده او سنگين است : « فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » و اهل نجات
و رستگارى است. اينها كار خدا در برابر كار ما است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1] ـ يوسف 12 : 111؛ «به راستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است.»
[2] ـ يوسف 12 : 3؛ «ما بهترين داستان را با وحى كردن اين قرآن بر تو مىخوانيم.»
[3] ـ بقره 2 : 2؛ «در [ وحى بودن و حقانيت ] اين كتابِ [ با عظمت ]هيچ شكى نيست ؛ سراسر آن، براى پرهيزگاران، هدايت است.»
[4] ـ يوسف 12 : 3؛ «ما بهترين داستان را با وحى كردن اين قرآن بر تو مىخوانيم و تو يقيناً پيش از آن از بىخبران بودى.»
[5] ـ بحار الأنوار: 67/225، باب 54؛ «يَقُولُ اللَّهُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ خُذْ ثَوَابَ عِبَادَتِكَ مِمَّنْ أَشْرَكْتَهُ مَعِي. مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الآْخِرَةِ أي ثوابها شبهه بالزرع من حيث إنه فائدة تحصل بعمل الدنيا و لذلك قيل الدنيا مزرعة الآخرة نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ فنعطه بالواحد عشرا إلى سبعمائة فما فوقها وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا أي بعمله نفع الدنيا نُؤتِهِ مِنْها أي شيئا منها على ما قسمنا له و يحتمل أن يصير سببا لزيادة المنافع الدنيوية وَ ما لَهُ فِي الآْخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ لبطلانه و إنما الأعمال بالنيات و إنما لكل امرئ ما نوى.»
نهج البلاغه: خطبؤ213، و من كلام له عليهالسلام قاله عند تلاوته؛ «يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الآْصالِ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذكْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلاَؤهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَةِ يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بِمَنْزِلَةِ الْأَدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ وَ كَانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ الظُّلُمَاتِ وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلاً فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْهُ يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الآْخِرَة... .»
بحار الأنوار: 67/225، باب 54؛ «وَ فِي الْكَافِي عَنِ الصَّادِقِ عليهالسلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الآْخِرَةِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَمِيرِ الْمُؤمِنِينَ عليهالسلام وَ الْأَئِمَّةِ عليهالسلام.»
[6] ـ انعام 6 : 160؛ «هر كس كار نيك بياورد ، پاداشش ده برابر آن است.»
[7] ـ بحار الأنوار: 68/246، باب 71، حديث 1؛ معانيالأخبار: 397؛ «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام يَقُولُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآْيَةُ عَلَى النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآلهاللَّهُمَّ زِدْنِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآلهاللَّهُمَّ زِدْنِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ عز و جل مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله أَنَّ الْكَثِيرَ مِنَ اللَّهِ عز و جل لاَ يُحْصَى وَ لَيْسَ لَهُ مُنْتَهَى.»
الكافى: 1/185، حديث 14؛ «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليهالسلام دَخَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيُّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤمِنِينَ فَقَالَ عليهالسلام يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ لاَ أُخْبِرُكَ بِقَوْلِ اللَّهِ عز و جل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ قَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلاَيَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ السَّيِّئَةُ إِنْكَارُ الْوَلاَيَةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ قَرَأَ عَلَيْهِ هَذِهِ الآْيَةَ.»
[8] ـ من لايحضره الفقيه: 1/228، حديث 682؛ وسائل الشيعة: 5/271، باب 52، حديث 6518؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله الصَّلاَةُ فِي مَسْجِدِي كَأَلْفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَإِنَّ الصَّلاَةَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ أَلْفَ صَلاَةٍ فِي مَسْجِدِي.»
وسائل الشيعة: 5/271، حديث 6520؛ «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليهالسلام عَنْ آبَائِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله صَلاَةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَشَرَةَ آلاَفِ صَلاَةٍ فِي غَيْرِهِ مِنَ الْمَسَاجِدِ إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَإِنَّ الصَّلاَةَ فِيهِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ.»
الكافي: 4/526، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 5/272، باب 52، حديث 6522؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عليهالسلام قَالَ الصَّلاَةُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ مِائَةَ أَلْفِ صَلاَةٍ.»
[9] ـ وسائل الشيعة: 14/419، باب 37، حديث 19496؛ «عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ قَالَ قُلْتُ لَأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلامإِنَّهُمْ يَرْوُونَ أَنَّ مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليهالسلام كَانَتْ لَهُ حَجَّةٌ وَ عُمْرَةٌ قَالَ مَنْ زَارَهُ وَ اللَّهِ عَارِفاً بِحَقِّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ.»
وسائل الشيعة: 14/419، باب 37، حديث 19502؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَدْنَى مَا لِزُوَّارِ الْحُسَيْنِ عليهالسلام فَقَالَ لِي يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُ أَنْ يُحْفَظَ فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ حَتَّى يَرُدَّهُ إِلَى أَهْلِهِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ كَانَ اللَّهُ أَحْفَظَ لَهُ.»
وسائل الشيعة: 14/420، باب 37، حديث 19503؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليهالسلام فَلَهُ إِذَا خَرَجَمِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ مَغْفِرَةٌ لِذُنُوبِهِ ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يُقَدَّسُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّى يَأْتِيَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ وَ قَالَ عَبْدِي سَلْنِي أُعْطِكَ وَ ادْعُنِي أُجِبْكَ اطْلُبْ شَيْئاً أُعْطِكَ سَلْنِي حَاجَةً أَقْضِهَا لَكَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعْطِيَ مَا بَذَلَ.»
[10] ـ الكافي: 4/63، حديث 6؛ وسائل الشيعة: 10/397، باب 1، حديث 13679؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي عَلَيْهِ.»
[11] ـ تهذيب الأحكام: 5/468، باب 26، حديث 286؛ جامعالأخبار: 69؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليهالسلام تَسْبِيحَةٌ بِمَكَّةَ أَفْضَلُ مِنْ خَرَاجِ الْعِرَاقَيْنِ يُنْفَقُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَالَ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّةَ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرَى رَسُولَ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَ يَرَى مَنْزِلَهُ فِي الْجَنَّةِ.»
الكافى: 2/612، حديث 4؛ «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليهالسلام قَالَ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّةَ مِنْ جُمُعَةٍ إِلَى جُمُعَةٍ أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ أَوْ أَكْثَرَ وَ خَتَمَهُ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ كُتِبَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ وَ الْحَسَنَاتِ مِنْ أَوَّلِ جُمُعَةٍ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا إِلَى آخِرِ جُمُعَةٍ تَكُونُ فِيهَا وَ إِنْ خَتَمَهُ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ فَكَذَلِكَ.»
[12] ـ الكافى: 1/547، حديث 25؛ تهذيب الأحكام: 4/139، باب 39، حديث 17؛ «سَهْلٌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْمُثَنَّى قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ زَيْدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ كَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ مِنْ بَعْضِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليهالسلاميَسْأَلُهُ الاْءِذْنَ فِي الْخُمُسِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ وَ عَلَى الضِّيقِ الْهَمَّ لاَ يَحِلُّ مَالٌ إِلاَّ مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِينِنَا وَ عَلَى عِيَالاَتِنَا وَ عَلَى مَوَالِينَا وَ مَا نَبْذُلُهُ وَ نَشْتَرِي مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ نَخَافُ سَطْوَتَهُ فَلاَ تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لاَ تَحْرِمُوا أَنْفُسَكُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِكُمْ وَ تَمْحِيصُ ذُنُوبِكُمْ وَ مَا تُمَهِّدُونَ لَأَنْفُسِكُمْ لِيَوْمِ فَاقَتِكُمْ وَ الْمُسْلِمُ مَنْ يَفِي لِلَّهِ بِمَا عَهِدَ إِلَيْهِ وَ لَيْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ السَّلاَم.»
[13] ـ توبه 9 : 111؛ «يقيناً خدا از مؤمنان، جانها و اموالشان را به بهاى آن كه بهشت براى آنان باشد، خريده است.»
[14] ـ بحار الأنوار: 8/105، باب 23؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام لاَ تَقُولَنَّ إِنَّ الْجَنَّةَ وَاحِدَةٌ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ وَ لاَ تَقُولَنَّ دَرَجَةً وَاحِدَةً إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِنَّمَا تَفَاضَلَ الْقَوْمُ بِالْأَعْمَالِ قَالَ وَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ الْمُؤمِنَيْنِ يَدْخُلاَنِ الْجَنَّةَ فَيَكُونُ أَحَدُهُمَا أَرْفَعَ مَكَاناً مِنَ الآْخَرِ فَيَشْتَهِي أَنْ يَلْقَى صَاحِبَهُ قَالَ مَنْ كَانَ فَوْقَهُ فَلَهُ أَنْ يَهْبِطَ وَ مَنْ كَانَ تَحْتَهُ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَصْعَدَ لَأَنَّهُ لاَ يَبْلُغُ ذَلِكَ الْمَكَانَ وَ لَكِنَّهُمْ إِذَا أَحَبُّوا ذَلِكَ وَ اشْتَهَوْهُ الْتَقَوْا عَلَى الْأَسِرَّةِ.»
تفسير نمونه: 1/139 و 140، ذيل تفسير سوره بقره آيؤ 25، ويژگى نعمتهاى بهشتى در آيه مورد بحث، سرنوشت مؤنان را بيان مىكند تا همانگونه كه روش قرآن است با مقابله اين دو با هم، حقيقت روشنتر شود.
نخست مىگويد: «به آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند بشارت ده كه براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جريان دارد»؛ « وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ »
مىدانيم باغهايى كه آب دائم ندارند و بايد گاهگاه از خارج، آب براى آنها بياورند، طراوت زيادى نخواهند داشت، طراوت از آن باغى است كه هميشه آب در اختيار دارد، آبهايى كه متعلق به خود آنست و هرگز قطع نمىشود، خشكسالى و كمبود آب آن را تهديد نمىكند و چنين است باغهاى بهشت.
سپس ضمن اشاره به ميوههاى گوناگون اين باغها مىگويد: «هر زمان از اين باغها ميوهاى به آنها داده مىشود مىگويند: اين همان است كه از قبل به ما داده شده است»؛ « كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ »
مفسران براى اين جمله تفسيرهاى مختلفى ذكر كردهاند:
بعضى گفتهاند: منظور اين است كه اين نعمتها به خاطر اعمالى است كه ما قبلا در دنيا انجام داديم و زمينه آن از قبل فراهم شده است.
بعضى ديگر گفتهاند: هنگامى كه ميوههاى بهشتى را براى دومين بار براى آنها مىآورند مىگويند اين همان ميوهاى است كه قبلا خورديم، ولى هنگامى كه آن را مىخورند مىبينند، طعم جديد و لذت تازهاى دارد! و به تعبير ديگر فى المثل سيب و انگورى را كه در اين دنيا مىخوريم در هر مرتبه همان طعم قبل را احساس مىكنيم، ولى ميوههاى بهشتى هر چند ظاهرا يك نو عليهالسلام بوده باشند هر بار طعم جديدى دارند، و اين از امتيازات آن جهان است كه گويى تكرار در آن نيست!
بعضى ديگر گفتهاند: منظور اين است كه آنها هنگامى كه ميوههاى بهشتى را مىبينند آن را شبيه ميوههاى دنيا مىيابند، تا خاطره نامانوسى نداشته باشد، اما به هنگامى كه مىخورند طعم كاملا تازه و عالى در آن احساس مىكنند.
هيچ مانعى ندارد كه جمله بالا اشاره به همه اين مفاهيم و تفاسير باشد چرا كه الفاظ قرآن گاه داراى چندين معنى است.
[15] ـ احزاب 33 : 23؛ «از مؤمنان، مردانى هستند كه به آنچه با خدا پيمان بستند [ و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود ] صادقانه وفا كردند. برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند [ و به شرف شهادت نايل شدند ]و برخى از آنان [ شهادت را ]انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى [ در پيمانشان ]ندادهاند.»
[16] ـ بحار الأنوار: 45/89، بقية الباب 37؛ الخرائج و الجرائح: 1/254؛ «رُوِيَ عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عليهالسلام أَنَّهُ قَالَ لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُتِلَ الْحُسَيْنُ فِي صَبِيحَتِهَا قَامَ فِي أَصْحَابِهِ فَقَالَ عليهالسلام إِنَّ هَؤلاَءِ يُرِيدُونِّي دُونَكُمْ وَ لَوْ قَتَلُونِي لَمْ يَصِلُوا إِلَيْكُمْ فَالنَّجَاءَ النَّجَاءَ وَ أَنْتُمْ فِي حِلٍّ فَإِنَّكُمْ إِنْ أَصْبَحْتُمْ مَعِي قُتِلْتُمْ كُلُّكُمْ فَقَالُوا لاَ نَخْذُلُكَ وَ لاَ نَخْتَارُ الْعَيْشَ بَعْدَكَ فَقَالَ عليهالسلام إِنَّكُمْ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لاَ يُفْلِتَ مِنْكُمْ أَحَدٌ.»
[17] ـ حجرات 49 : 7؛ «خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هايتان بياراست.»
[18] ـ اعراف 7 : 198؛ «و آنان را مىبينى كه به سوى تو مىنگرند، در حالى كه نمىبينند.»
[19] ـ آل عمران 3 : 97؛ «و هر كه وارد آن شود، در امان است.»
[20] ـ فاطر 35 : 34؛ «و مىگويند : همه ستايشها ويژه خدا است كه اندوه را از ما برطرف كرد ؛ بىترديد، پروردگارمان بسيارآمرزنده و عطا كننده پاداش فراوان، در برابر عمل اندك است.»
[21] ـ الكافى: 4/545، حديث 25؛ «عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ الصَّيْقَلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عز و جلوَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً فَقَالَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ شَيْءٍ مَا سَأَلَنِي أَحَدٌ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ قَالَ مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ الْبَيْتُ الَّذِي أَمَرَهُ اللَّهُ عز و جل بِهِ وَ عَرَفَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَقَّ مَعْرِفَتِنَا كَانَ آمِناً فِي الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ.»
[22] ـ بحار الأنوار: 67/23؛ «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ عليهالسلام: حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لاَ يَمُرُّ عَلَى شَيْءٍ إِلاَّ احْتَرَقَ وَ نُورُ اللَّهِ لاَ يَطْلُعُ عَلَى شَيْءٍ إِلاَّ أَضَاءَ وَ سَحَابُ اللَّهِ مَا يَظْهَرُ مِنْ تَحْتِهِ شَيْءٌ إِلاَّ غَطَّاهُ وَ رِيحُ اللَّهِ مَا تَهُبُّ فِي شَيْءٍ إِلاَّ حَرَّكَتْهُ وَ مَاءُ اللَّهِ يَحْيَا بِهِ كُلُّ شَيْءٍ وَ أَرْضُ اللَّهِ يَنْبُتُ مِنْهَا كُلُّ شَيْءٍ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَعْطَاهُ كُلَّ شَيْءٍ مِنَ الْمَالِ وَ الْمُلْكِ.»
مصباح الشريعة: 192؛ «قال الصادق عليهالسلام حب الله إذا أضاع على سر عبده أخلاه عن كل شاغل و كل ذكر سوى الله و المحب أخلص الناس سرا لله و أصدقهم قولا و أوفاهم عهدا و أذكاهم عملا و أصفاهم ذكرا و أعبدهم نفسا تتباهى الملائكة عند مناجاته و تفتخر برؤته و به يعمر الله تعالى بلاده و بكرامته يكرم الله عباده يعطيهم إذا سألوه بحقه و يدفع عنهم البلايا برحمته و لو علم الخلق ما محله عند الله و منزلته لديه ما تقربوا إلى الله إلا بتراب قدميه.»
[23] ـ حديد 57 : 12؛ «[ اين پاداش نيكو و باارزش در ] روزى [ است ] كه مردان و زنان باايمان را مىبينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مىكند.»
[24] ـ حديد 57 : 12؛ «[ به آنان مىگويند : ]امروز شما را مژده باد به بهشتهايى كه از زير [ درختان ] آن، نهرها جارى است و در آنها جاودانهايد. اين است آن كاميابى بزرگ.»
[25] ـ توبه 9 : 103؛ «از اموالشان زكاتى دريافت كن كه به سبب آن، نفوسشان [و اموالشان ]را پاك مىكنى و آنان را رشد و تكامل مىدهى.»
[26] ـ آشنايى با قرآن، شهيد مطهرى: 7/189.
[27] ـ بحار الأنوار: 70/308، باب 136، حديث 37؛ «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عليهالسلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله السَّخِيُّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْبَخِيلُ بَعِيدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِيدٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ النَّارِ.»
الكافى: 4/41، حديث 15؛ منلايحضرهالفقيه: 2/61، حديث 1707؛ «عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام يَقُولُ خِيَارُكُمْ سُمَحَاؤكُمْ وَ شِرَارُكُمْ بُخَلاَؤكُمْ وَ مِنْ خَالِصِ الاْءِيمَانِ الْبِرُّ بِالاْءِخْوَانِ وَ السَّعْيُ فِي حَوَائِجِهِمْ وَ إِنَّ الْبَارَّ بِالاْءِخْوَانِ لَيُحِبُّهُ الرَّحْمَنُ وَ فِي ذَلِكَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّيْطَانِ وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّيرَانِ وَ دُخُولُ الْجِنَانِ... .»
مستدرك الوسائل: 7/31، باب 5، حديث 7566؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام أَنَّهُ قَالَ مَا رَأَيْتُ شَيْئاً هُوَ أَضَرُّ فِي دِينِ الْمُسْلِمِ مِنَ الشُّحِّ.»
[28] ـ اعراف 7 : 8؛ «ميزان [ سنجش اعمال ] در آن روز، حق است.»