
ارزشها و لغزشهاى نفس - جلسه سوم – (متن کامل + عناوین)
علم به حقايق قرآن
تهـران، حسينيه هدايت رمضان 1382
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
اميرالمؤمنين عليهالسلام مىفرمايد: علم به حقايق باطنى قرآن كريم، به وجود مبارك رسول خدا و ائمه عليهمالسلام داده شده است. اگر درك باطن قرآن و حقايق آيات آن، براى همه مردم ممكن بود، خداوند در خود قرآن مردم را مستقيما به قرآن كريم ارجاع مىداد ؛ ولى مىبينيم كه چند بار در قرآن كريم، درباره وظايف الهى پيامبر مىفرمايد:
« و يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ »[1]
پيامبر را مبعوث به رسالت كردهام تا قرآن را كه درياى علم و حكمت من است، به مردم بياموزد. از اين آيه شريفه استفاده مىشود كه هيچ كس به طور مستقل نمىتواند به قرآن مراجعه كند و به لطايف و اشارات و حقايق آن دست يابد. فهم واژههايى كه در قرآن به كار رفته است، كار مردم نيست و بايد از راسخان علم كه اهل بيت عليهمالسلام هستند كمك بگيرند. قرآن كريم اصرار دارد كه مردم قرآن را از پيامبر فرا بگيرند و پس از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز از ائمه عليهمالسلام بپرسند[2] چنانكه قرآن مىفرمايد :
« فَسْـٔلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ »[3]
«ذكر» از اسامى قرآن است.
« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ »[4]
اهل ذكر، اهل بيت عليهمالسلام هستند كه شيعه و سنى روايت كردهاند كه پيامبر، ايشان را عِدل قرآن معرفى فرموده است :
«إنّي تارِكٌ فِيكُمُ الثَقَلين»[5]
« ثقلين » يعنى دو ثِقل و دو شىء گرانبها. خود پيامبر و ائمه طاهرين، تجسم عينى قرآن كريم بودند. اميرالمؤمنين عليهالسلام درباره قرآن مىفرمايد:
«فَاستَنْطِقُوهُ» ؛ يعنى شما اگر مىتوانيد، قرآن را به حرف درآوريد كه با زبان خودش حقايق آيات را براى شما بيان كند ؛ اما قرآن در دنيا با كسى حرفى نمىزند. قرآنى كه در اين دنيا در اختيار داريم، قرآن صامت است.
«و لن ينطق» ؛ قرآن تا روز قيامت با شما سخن نمىگويد. بايد كسى باشد تا از سوى او حرف بزند و زبان قرآن باشد. خود قرآن مىفرمايد : زبان من، پيامبر و اهل ذكر هستند. حضرت مىفرمايد: قرآن با شما سخن نمىگويد. «و لكِنَّ أُخبركُم عنه» ؛ من از قرآن به شما خبر مىدهم.
«ألا اِنَّ فيهِ عِلمُ ما يَأتى»[6]
دانش آن چه تا ابد خواهد آمد، در قرآن كريم است. اگر زبان وحى نبود، هيچ منبعى نمىتوانست آينده را پيش بينى كند. دانشمندان ما نمىتوانند آينده را پيشبينى كنند. آنان فقط از گذشته، آن هم به طور ناقص خبر مىدهند. اگر زبان انبيا نبود، هيچ آيندهنگرى نبود. در سوره بقره، از زبان ابراهيم، از آمدن پيامبر اسلام خبر مىدهد و يا در سوره اعراف مىفرمايد:
« الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ ... »[7]
وحى در تورات و انجيل از آمدن پيامبر اسلام خبر داده است. اگر اين زبانها نبود، هيچ انسانى از آينده خبر نداشت. حدود هزار آيه قرآن كريم از آينده خبر داده است.
اخبار قرآن از آينده زمين
قرآن كريم، از قيامت، از آينده اجتماعى و سياسى و اخلاقى مردم كره زمين خبر مىدهد :
« أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ »[8]
در آينده، سراسر زمين را بندگان صالح و شايسته پروردگار متعال به ارث خواهند برد و همه جريانات باطن مردم، روى خط انصاف و عدالت قرار خواهد گرفت، تا جايى كه بنابه فرموده امام باقر عليهالسلام، دختر زيبايى كه دو صندوق طلا و نقره به همراه خود از بازار بغداد به بازار شام ببرد، در آن زمان، چشمى كه به شهوت او را بنگرد و دستى كه به اين طلاّ و نقره دراز شود، وجود ندارد.[9] همه چشمها در خط عدالت و همه دستها در خط كرامت هستند. اگر قرآن كريم نبود، هيچ كس از آينده خبر نداشت. اگر زبان قرآن نبود و اوضاع قيامت را مطرح نمىكرد، ما هم مانند كسانى كه قيامت را باور ندارند، پوچ و بيهوده مىشديم. اميد به آينده است كه ما را اين اندازه با صفا و با وفا نگه داشته است.
هم راز و همراهان الهى
آيت اللّه ميلانى از ظاهر دنيا گذشته بود و از خاك به افلاك و از فرش زمين تا عرش برين پرواز كرده بود. مرحوم حاج هادى ابهرى، كه از اولياى طراز اول خدا بود، مىگويد: به كربلا رفتم و تنها تقاضايى كه از حضرت سيد الشهدا كردم، اين بود كه يك رفيق خوب كه تو مىپسندى سر راه من قرار بدهد. وقتى كه مىخواستم از حرم خارج شوم، نخستين بار آية اللّه العظمى ميلانى را ديدم. ايشان فرمود: ابهرى!
رفيقى كه مىخواستى، من هستم:
تو ذوق لعل خوبان را چه دانى
تو شور اين نمكدان را چه دانى
تو را با اطلس و مخمل بوَد كار
رفيق موافق و رفيقى كه بر دين و ايمان انسان بيفزايد گنج است. اميرالمؤمنين عليهالسلام در روز بيستم ماه رمضان، به امام مجتبى عليهالسلام فرمود : حسن جان! در را ببند و كسى را راه نده. نمىخواهم اين مردم را ببينم ؛ اما به خانه حُجر بن عدى برو و او را به اين جا بياور كه دل من براى او تنگ شده است.[11]
از نعمتهاى بسيار بالاى بهشت، رفيق خوب است. لذت ايشان را خداوند با
رفيق و همراز و همراه، به كمال مىرساند. خواجه نصير طوسى وقتى داشت در كاظمين جان مىداد، به ايشان گفتند : شما را به نجف ببريم يا نه؟ گفت : اگر مرا به نجف ببريد، بىاحترامى به موسى بن جعفر عليهالسلام است. مرا در همين جا دفن كنيد و بر سنگ قبرم فقط اين آيه از قرآن را بنويسيد :
« و كَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ »[12]
من سگى گرسنه هستم كه دو دست خود را در خانه ايشان دراز كردهام.
يك دو سه يار همدم و همراز
هم دو تا هم سه تا دگر همه هيچ
ظرافت عمل
من به درس ميرزا جواد آقا مىرفتم. سبزى فروش نزديك خانه ايشان مىگفت كه ايشان با قدِ خميده آمد و يك كيلو سبزى خريد. ايشان خيلى با ادب حرف مىزدند. پس از مدتى برگشتند. ديدم كه بسته سبزى دست ايشان است. نگران شدم كه آيا اشتباهى كردهام؟ ايشان فرمودند : خودتان گِره سبزى را باز كنيد و هر بخشى از آن را در بخش معيّن خودش بگذاريد، ريحان و تَره و ... گفتم : مگر سبزى خراب بود؟ فرمود: نه، عالى بود ؛ اما وقتى به خانه بردم و گره را باز كردم تا سبزى را پاك كنم، ديدم ميان سبزىها يك مورچه است. لانه اين مورچه، يا در مغازه شما و يا همين اطراف است. ديدم اين مورچه، در خانه من لانهاش را پيدا نمىكند و از همسرش و بچههايش جدا مىماند و من در قيامت نمىتوانم جواب خداوند را بدهم. سبزىهايى را كه به من مىدهى، دقت كن كه در آن مورچه نباشد.
اگر انسان به اين حد مىرسد، به اين علت است كه آينده را باور كرده است. اين
آينده را زبان وحى به ما خبر داده است :
«ألا ان فيه علم ما يأتى»
قرآن، بيانگر آينده
يك خبر قرآن اين است كه در زمان ظهور حضرت مهدى عليهالسلام رخ مىدهد، زمانى كه همه قلبها عاشق و پر محبت است و خشونت و ستمى وجود ندارد. خبر ديگر آن از قيامت است كه گوشهاى از آن، همان سورهاى است كه هر وقت پيامبر و ائمه، آن را مىخواندند هر كس از كوچه رد مىشد، صداى گريهاش بلند مىشد.
« إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا »[13]
« و أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا »[14]
« و قَالَ الاْءِنسَانُ مَا لَهَا »[15]
« يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا »[16]
تاريخ و ساعت را مىگويد كه بندگان تو در ماه رمضان، مثلاً مناجات و نيايش كردند. گناهان ما را نيز بايد بازگو كند ؛ ولى پيش از آن، به او مىگويند : از گناهان بنده من حرف نزن. اين هم يكى از اخبارى است كه از قرآن و روايات استفاده مىشود.
« يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِّيُرَوْاْ أَعْمَالَهُمْ »[17]
اين مجالس را ما دوبار مىبينيم : يك بار اكنون و يك بار هم در قيامت. اين گوشهاى از خبر قيامت است :
«ألا اِنَّ فيهِ عِلْمُ ما يَأتي و الحديث عَن الماضِى»
قصه يوسف را به درستى در اختيار شما مىگذارد : «و دواء دائكم» ؛[18] اين قرآن داروى بيمارى شما است :
« و نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ و رَحْمَةٌ »[19]
قرآن نظام دهنده زندگى است، يعنى نظام دهنده اقتصاد، اخلاق، منش و كردار شما است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1] ـ بقره 2 : 129؛ «و آنان را كتاب و حكمت بياموزد.»
[2] ـ وسائل الشيعة: 27/66، باب 7، حديث 33215؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ قَالَ اللَّهُ عز و جل فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ قَالَ الْكِتَابُ الذِّكْرُ وَ أَهْلُهُ آلُ مُحَمَّدٍ أَمَرَ اللَّهُ بِسُؤالِهِمْ وَ لَمْ يُؤمَرُوا بِسُؤالِ الْجُهَّالِ وَ سَمَّى اللَّهُ الْقُرْآنَ ذِكْراً فَقَالَ تَبَارَكَ وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌلَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ وَ قَالَ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ قَالَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ قَالَ عز و جل وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ فَرَدَّ الْأَمْرَ أَمْرَ النَّاسِ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمُ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ وَ الرَّدِّ إِلَيْهِمْ.»
تفسير نور الثقلين: 3/59، حديث 100، ذيل آيه 43 سوره نحل؛ «في روضة الكافي حدثني على بن إبراهيم عن أبيه عن ابن فضال عن حفص المؤن عن أبي عبد الله عليهالسلام انه قال في رسالة طويلة الى أصحابه: و اعلموا انه ليس من علم الله و لا من أمره أن يأخذ أحد من خلق الله في دينه بهوى و لا رأى و لا مقايس، فقد أنزل الله القرآن و جعل فيه تبيان كل شيء، و جعل للقرآن و تعلم القرآن أهلا لا يسمع أهل علم القرآن الذين آتاهم الله علمه أن يأخذوا فيه بهوى و لا رأى و لا مقايس، أغناهم الله عن ذلك بما أتاهم من علمه، و خصهم به و وضعه عند هم كرامة من الله، أكرمهم بها، و هم أهل الذكر الذين أمر الله هذه الأمة بسؤلهم و هم الذين من سألهم، و قد سبق في علم الله أن يصدقهم و يتبع أثرهم، أرشدوه و أعطوه من علم القرآن ما يهتدى به الى الله باذنه الى جميع سبل الحق، و هم الذين لا يرغب عنهم و عن مسألتهم و عن علمه الذين أكرمهم الله به و جعله عندهم الا من سبق عليه في علم الله الشقاء في أصل الخلق تحت الأظلة، فأولئك الذين يرغبون عن سؤل أهل الذكر، و الذين آتاهم الله علم القرآن و وضعه عندهم، و امر بسؤلهم، و أولئك الذين يأخذون بأهوائهم و مقاييسهم حتى دخلهم الشيطان، لأنهم جعلوا أهل الأيمان في علم القرآن عند الله كافرين، و جعلوا أهل الضلالة في علم القرآن عند الله مؤنين، و حتى جعلوا ما أحل الله في كثير من الأمر حراما، و جعلوا ما حرم الله.»
بحار الأنوار: 2/312، باب 34؛ مستدركالوسائل: 17/257، باب 76، حديث 21276؛ «وَ قَالَ الصَّادِقُ عليهالسلام إِيَّاكُمْ وَ تَقَحُّمَ الْمَهَالِكِ بِاتِّبَاعِ الْهَوَى وَ الْمَقَايِيسِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْقُرْآنِ أَهْلاً أَغْنَاكُمْ بِهِمْ عَنْ جَمِيعِ الْخَلاَئِقِ لاَ عِلْمَ إِلاَّ مَا أُمِرُوا بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ إِيَّانَا عَنَى.»
[3] ـ نحل 16 : 43؛ «از اهل دانش و اطلاع بپرسيد.»
[4] ـ حجر 15 : 9؛ «همانا ما قرآن را نازل كرديم.»
[5] ـ كتابهاى فراوانى اين حديث را نقل كردهاند اعم از كتب شيعه و سنى كه براى مزيد اطلاع به چند كتاب از اهل سنت و شيعه اكتفاء مىكنيم:
اما كتب اهل سنت:
السنن الكبرى، للنسائي: 5/45 ـ 46، حديث 8148؛ كنز العمال، المتقي الهندي: 13/104، حديث 36340؛ «أخبرنا محمد بن المثنى قال ثنا يحيى بن حماد قال ثنا أبو عوانة عن سليمان قال ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال لما رجع رسول الله
صلىاللهعليهوآله عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.»
صفحه 46؛ «فقلت لزيد سمعته من رسول الله صلىاللهعليهوآله قال ما كان في الدوحات رجل إلا رآه بعينه وسمع بأذنه.»
ينابيع المودة لذوي القربى، القندوزي: 1/105؛ «نزل النبي صلىاللهعليهوآله بغدير خم فقال فيه [ كأني قد دعيت فأجيب ] إني قد تركت فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر: كتاب الله وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض. [ ثم قال: إن الله عز و جل مولاي وأنا وفي كل مؤن] ثم أخذ بيد علي وقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، و من كنت واليه فهذا وليه، ثم قال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. فقلت: أنت سمعت [ من رسول الله صلىاللهعليهوآله هذا؟ قال: ] نعم و ] ما كان هناك أحد إلا وقد رآه بعينه وسمعه بأذنه.»
اما كتب شيعه:
بحار الأنوار: 2/285، باب 34؛ الاحتجاج: 1/262؛ الإرشاد، شيخ مفيد: 1/231؛ كشف اليقين: 186؛ وسائل الشيعة: 27/33، باب 5، حديث 33144؛ «أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ وَ الْمَعْرِفَةِ بِمَنْ لاَ تَعْتَذِرُونَ بِجَهَالَتِهِ فَإِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله فَأَنَّى يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ أَيْنَ تَذْهَبُونَ يَا مَنْ نَسَخَ مِنْ أَصْلاَبِ السَّفِينَةِ هَذِهِ مِثْلُهَا فِيكُمْ فَارْكَبُوهَا فَكَمَا نَجَا فِي هَاتِيكَ مَنْ نَجَا فَكَذَلِكَ يَنْجُو فِي هَذِهِ مَنْ دَخَلَهَا أَنَا رَهِينٌ بِذَلِكَ قَسَماً حَقّاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ أَ مَا بَلَغَكُمْ مَا قَالَ فِيكُمْ نَبِيُّكُمْ صلىاللهعليهوآله حَيْثُ يَقُولُ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا أَلاَ هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا.»
الكافي: 1/294، حديث 3؛ «عن ابى عبد الله عليهالسلام قَال رسول الله صلىاللهعليهوآله عَلِيٌّ سَيِّدُ الْمُؤمِنِينَ وَ قَالَ عَلِيٌّ عَمُودُ الدِّينِ وَ قَالَ هَذَا هُوَ الَّذِي يَضْرِبُ النَّاسَ بِالسَّيْفِ عَلَى الْحَقِّ بَعْدِي وَ قَالَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ أَيْنَمَا مَالَ وَ قَالَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ عز و جل وَ أَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّكُمْ سَتَرِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلُكُمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِي الثَّقَلَيْنِ وَ الثَّقَلاَنِ كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَهْلُ بَيْتِي فَلاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِكُوا وَ لاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُم... .»
[6] ـ نهج البلاغه: خطبؤ 157، و من خطبة له عليهالسلام ينبه فيها على فضل الرسول الأعظم، و فضل القرآن... ؛ «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَى بِهِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُم... .»
[7] ـ اعراف 7 : 157؛ «همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر ناخوانده درس، كه او را نزد خود [ با همه نشانهها و اوصافش ]در تورات وانجيل نگاشته مىيابند ، پيروى مىكنند.»
[8] ـ انبياء 21 : 105؛ «و همانا زمين را بندگان شايسته ما به ميراث مىبرند.»
[9] ـ بحار الأنوار: 52/317، باب 27، حديث 11؛ «قال أميرالمؤمنين عليهالسلام: بنا يفتح الله وبنا يختم الله وبنا يمحو ما يشاء وبنا يثبت وبنا يدفع الله الزِّمان الكلب، وبنا ينزِّل الغيث، فلا يغرِّنكم بالله الغرور، ما أنزلت السماء قطرة من ماء منذ حبسه الله عز و جل ولو قد قام قائمنا لأنزلت السماء قطرها، و لأخرجت الأرض نباتها، ولذهبت الشحناء من قلوب العباد، و اصطلحت السباع و البهائم، حتى تمشى المرأة بين العراق إلى الشام، لاتضع قدميها إلاّ على النّبات و على رأسها زبيلها لايهيّجها سبع ولا تخافه.»
[11] ـ بحار الأنوار: 42/290، باب 127؛ «قال محمد بن الحنفية رضىاللهعنه: وبتنا ليلة عشرين من شهر رمضان مع أبي و قد نزل السمّ إلى قدميه، و كان يصلّي تلك الليلة من جلوس، و لم يزل يوصّينا بوصاياه و يعزّينا عن نفسه و يخبرنا بأمره و تبيانه إلى حين طلوع الفجر، فلما أصبح استأذن الناس عليه، فأذن لهم بالدخول، فدخلوا عليه و أقبلوا يسلّمون عليه، و هو يردّ عليهمالسلام، ثم قال: أيها الناس اسألوني قبل أن تفقدوني و خففوا سؤالكم لمصيبة إمامكم، قال فبكى الناس عند ذلك بكاءاً شديداً، و أشفقوا أن يسألوه تخفيفاً عنه، فقام إليه حجر بن عديّ الطائي و قال:
فيا أسفي على المولى التقي أبو الأطهار حيدرة الزكيّقتله كافر حنث زنيم لعين فاسق نغل شقيّفيلعن ربّنا من حاد عنكم ويبرء منكم لعناً وبيّلأنّكم بيوم الحشر ذخري و أنتم عترة الهادي النبيّ
فلما بصر به سمع شعره قال له: كيف لى بك إذا دعيت إلى البراءة مني، فما عساك أن تقول؟ فقال: و الله يا أميرالمؤمنين لو قطّعت بالسيف إرباً إرباً و اضرم لي النار و القيت فيها لآثرت ذلك على البراءة منك، فقال: وفّقت لكلّ خير يا حجر، جزاك الله خيراً عن أهل بيت نبيّك. ثم قال: هل من شربة من لبن؟ فأتوه بلبن في قعب، فأخذه و شربه كله، فذكر الملمون بن ملجم و أنه لم يخلّف له شيئاً، فقال عليهمالسلام: « وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا » اعلموا أنّي شربت الجميع و لم أبق لأسيركم شيئاً من هذا، ألا و إنّه آخر رزقي من الدنيا، فبالله عليك يا بنيّ إلا ما أسقيته مثل ما شربت، فحمل إليه ذلك فشربه.
[12] ـ كهف 18 : 18؛ «و سگشان دو دستش را در آستانه غار گسترانيده است.»
[13] ـ زلزله 99 : 1؛ «روزى كه زمين به جنبش و لرزش درآيد.»
[14] ـ زلزله 99 : 2؛ «و آن چه ثقل در زمين است بيرون ريخته شود، از جنازههايى كه دفن شدهاند تا معدنهايى كه مدفونند.»
[15] ـ زلزله 99 : 3؛ «همه انسانها فرياد مىزدنند كه چه شده است.»
[16] ـ لزله 99 : 4؛ «زمين با خدا حرف مىزند و اخبارى كه در آن بوده است را بازگو مىكند.»
[17] ـ زلزله 99 : 6؛ «آن روز، مردم [ پس از پايان حساب ] به صورت گروههاى پراكنده [ به سوى منزلهاى ابدى خود، بهشت يا دوزخ ] باز مىگردند تا اعمالشان را [ به صورت تجسم يافته ] به آنان نشان دهند.»
[18] ـ نهج البلاغه: خطبؤ 157؛ «... أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَى بِهِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلاَ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُم... .»
[19] ـ اسراء 17 : 82؛ «و ما از قرآن آن چه را براىمؤمنان، مايه درمان ورحمتاست ، نازل مىكنيم.»