
ارزشها و لغزشهاى نفس - جلسه بیست و دوم – (متن کامل + عناوین)
گذران عمر، همراه با هدايت
تهـران، حسينيه هدايت رمضان 1382
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
در آيات سوره مباركه يوسف، از دو عمر بحث به ميان آمده است : عمرى كه صاحب آن، به علت بصيرت، عاقبتانديشى و اتصال به فرهنگ پاك حق، آن را به عبادت خالصانه و خدمت مخلصانه تبديل كرد. او در تبديل آن، به اندازهاى استوار بود كه هيچ چيز نتوانست مانع حركت او شود. روزى هم كه ناجوانمردانه او را محكوم كردند و در كمال بىگناهى به زندان افتاد، از آيات قرآن استفاده مىشود كه زندان را براى همزندانىهاى خود، به كلاس معرفت تبديل كرد. ظاهر محل، براى او مهم نبود كه اين جا زندان و جايى است كه بايد حوصلهاش سر برود، دلش تنگ شود و التماس كند. اين ملاحظات براى او نبود؛ از اين رو، آن را به كلاس معرفت تبديل كرد.
پاداش عابدان
قرآن بخشى از درسهاى الهى و ملكوتى او را نقل مىكند. اين يك عمر بود كه به عبادت و خدمت ماندگار تبديل شد. قرآن كريم پاداش عابدان را با كلمه «ابد» يا «خالد» بيان كرده است. پاداش بندگان پاك را كه بيان مىكند، آن را خالد و ابدى توصيف مىكند. خداوند چه لطفى به انسان دارد كه زمان كوتاهى را در اختيار او
قرار مىدهد و او آن را سرمايه قرار مىدهد تا نتيجه ابدى و دائمى بدهد.[1]
آرزوى گنهكار در قيامت
يكى از آرزوهاى گناهكاران حرفهاى در قيامت، بازگشت به دنيا است كه اين عمر كم را به سرمايه جاودانى تبديل كنند ، اما پاسخ ايشان اين است كه بازگشتى براى شما نيست.[2]
يك عمر هم عمر خانمى بود كه به فرهنگ مادى آلوده بود كه با اختيار خود، زمان محدود را به موج شهوات حرام و مجالس لغو و بازىگرى و بطالت تبديل كرد. خداوند از اين مجالس، كه قاتل عمر است، اسم مىبرد :
« فِى جَنَّـتٍ يَتَسَآءَلُونَ * عَنِ الْمجْرِمِينَ »[3]
اشراف بهشتيان بر جهنّميان
وقتى بهشتىها در بهشت قرار مىگيرند، خداوند به ايشان اشرافى بر جهنمىها مىدهد كه بدانند و لمس كنند از چه تنگنايى رها شدهاند و با بيدارى از چه چاه عميقى رد شدهاند! خداوند به آنان اجازه مىدهد كه با جهنمىها سخن بگويند :
« مَا سَلَكَكُمْ فِى سَقَرَ »[4]
چه چيزى شما را به اينجا كشيد؟ آنان چهار جوابمىدهند : يكى اينكه
« و كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَآئِضِينَ »[5]
ما در مجالس گناه و باطل و لغو و بيهوده شركت داشتيم.
اولين سؤل در روز محشر
روايتى را شيعه و سنى نقل كرده اند كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىفرمايد : اولين بار كه مردم وارد محشر مىشوند، چهار سؤال از ايشان مىشود. اولين سؤالى كه از انسان دارند، اين است :«عَنْ عُمُرِكَ فيما أَفْنَيْتَهُ»[6] ؛ زمانى را كه در اختيار تو گذاشتيم، به عشق چه كسى تمام كردى؟ در كدام مجلس و در چه راه و هدفى مصرف كردى؟ عمر سرمايه كمى نيست.
گردش فلك، موجب تداوم عمر
آن گونه كه در ذهن دارم، نزديك بيست كتاب هست كه بايد بخوانيد و محاسبه كنيد كه براى يك دقيقه عمر، خداوند بايد چند ميليارد چرخ را با نظم خاص، در هستى بچرخاند، اگر در يكى از آنها اختلالى صورت گيرد، رشته عمر پاره مىشود؛ براى مثال همين لحظه كه خورشيد در نيمكره غربى در حال تابش است، اگر براى خورشيد اختلالى پيش بيايد، مثلاً فاصلهاش از زمين بيشتر يا كمتر شود، همه
موجودات زنده منظومه شمسى مىميرند. فعل و انفعالات زمين و گردش آن به دور خورشيد يا هوايى كه دور كره زمين است، اگر پنج متر بالاتر برود، به دقيقه نمىرسد كه همه موجودات مىميرند.
در قيامت از تو مىپرسند گوهرى كه به تو داديم، كه از گرداندن ميلياردها چرخ به وجود آمده بود، در كجا معامله كردى؟ انبيا با بيش از قيمت خودش آن را معامله كردند :
« قُلْ إِنَّ صَلاَتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »[7]
همه سلطنت در مقابل عمر
من از تصور اين دادو ستد عاجزم. ظاهرا اين داستان از مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى[8] نقل شده است كه:
پادشاهى در شكارگاه، چشمش به آهويى افتاد و آن را دنبال كرد. اسب پادشاه توان اين را كه به آهو برسد، نداشت. آهو شاه را در بيابان بسيار دواند تا اين كه راه را گم كرد. از دور ديوارهاى گلى به نظرش آمد. در خانهاى را زد. پيرزنى بيرون آمد. پادشاه گفت: تشنهام. پيرزن آب خنك آورد و شكارچى از مرگ نجات يافت. نشانى خود را به او داد و گفت: اگر روزى گذر تو به اين منطقه افتاد، نزد من بيا.
روزى پيرزن به اميدى اين راه را پيمود و به كاخ، نزد شاه آمد. شاه رو به درباريان كرد و گفت اين زن، مرا از مرگ حتمى نجات داده است. درباريان گفتند : اگر همه سلطنت خود را به او بدهى، مساوى مىشود.
آن گاه مرحوم آقا شيخ مىگويد : امام حسين عليهالسلام هر چه داشت، به سلطان اصلى پرداخت. چه چيزى به او بدهد كه از مساوى بيشتر شود؟ عاقلتر از انبيا و ائمه، كسى در اين دنيا زندگى نكرده است كه اين عمر را كه محصول چرخش ميلياردها چرخ بوده است، تقديم بندگان خدا كردند.
كسانى كه عمر را به گناه و خواب اضافه و همراهى بازيگران گذراندند، اگر فردا نتوانند اولين سؤال را جواب بدهند، نوبت به سؤال دوم نمىرسد. يك روايت بسيار جالبى از پيامبر و اهل بيت رسيده است كه براى انسان، در شبانه روز، شش ساعت خواب، كافى است.
تقسيم بندى ساعات عمر
رسول خدا صلىاللهعليهوآله مى فرمايد :
«عَلى العاقلِ أَن يَكونَ لَهُ ساعاتٌ»
بر عهده انسان انديشمند است كه خالى از ساعاتى نباشد.
«سَاعَةٌ يُناجى فِيها رَبَّه»
يك بخش را با خدا سر و سرّ داشته باشد، سود و منفعتى دارد كه خدا مىداند.
«وَسَاعَةٌ يُحاسِبُ فِيها نَفْسَهُ»
در يك بخش، حسابگر خود باشد كه عمرم در چه راهى گذشت.
«وَسَاعَةٌ يتفَكُر فِيما صَنَع اللّهُ عَزَّوَجَلَّ»[9]
ساعتى هم حساب كند كه خداوند عالم تاكنون چگونه با او معامله كرده است.
«كَمْ مِنْ قَبِيحٍ سَتَرتَهُ»
من پردهدرى كردم ، اما تو پوشاندى. پنجاه سال است كه پردهپوشى مىكنى. چه زمانى پرده از كار من برمىدارى؟ حوصله من از بندهام سر نمىرود.
«وَكَمِ من فادِحٍ مِنَ البلاءِ أَقلتَهُ»
خودت سفارش كردى كه اگر با كسى معامله كرديد، اقاله كنيد و پس بگيريد. چه بلاها و گناهانى كه تو اقاله كردى.
«وَكَمِ مِن عِثارٍ وَقَيتَهُ»
در طول عمرم چه قدر مىخواستم در گناهان زشت بيفتم ، ولى تو مرا حفظ كردى.
«وَكَم مِن مَكْروهٍ دفَعْتَهُ»
صدها بار بنا بود حادثه براى تو پيش بيايد و من دفع كردم.
«وَكَم مِن ثَناءٍ جَمِيلٍ لَستُ أَهلاً لَهُ نَشَرتَهُ»
هر جا مىروى تعريف تو را مى كنند. نمىدانند كه باطن من با تو، چگونه است. يك ساعت هم بنشينيد خوبىهاى خدا را در حق خودتان مرور كنيد. تو عجب خداى خوبى هستى! يك مقدار هم تو به ما بگو كه تو چه بنده بدى هستى :
مجلس تمام شد و به آخر رسيد عمر
ما هنوز اندر اول وصف تو ماندهايم
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1] ـ عيون أخبار الرضا عليهالسلام: 1/275 ـ 274؛ «قيل للصادق عليهالسلام صف لنا الموت قال للمؤن كأطيب ريح يشمه فينعس لطيبه و ينقطع التعب و الألم كله عنه ... قيل فما بالنا نرى كافرا يسهل عليه النزع فينطفى و هو يحدث و يضحك و يتكلم و في المؤنين أيضا من يكون كذلك و في المؤنين و الكافرين من يقاسي عند سكرات الموت هذه الشدائد فقال ما كان من راحة للمؤن هناك فهو تعجيل ثواب و ما كان من شديد فتمحيصهمن ذنوبه ليرد الآخرة نقيا نظيفا مستحقا للثواب الأبد لا مانع له دونه و ما كان من سهولة هناك على الكافر فليوفى أجر حسناته في الدنيا ليرد الآخرة و ليس له إلا ما يوجب عليه العذاب و ما كان من شدة على الكافر هناك فهو ابتداء عذاب الله له.»
و نيز در تفسير نمونه: 11/95 ـ 96، ذيل آيؤ 45 ـ 48 سوره حجر در زمينه پاداش آمده: پاداش و ثواب در صورتى كامل مىشود كه چهار شرط در آن جمع گردد: منفعت قابل ملاحظهاى باشد ـ با احترام مقرون باشد ـ از هر گونه ناراحتى خالى باشد ـ و جاودانى و هميشگى باشد.
در آيات ذيل، در زمينه نعمتهاى بهشتى به هر چهار قسمت اشاره شده است.
جمله إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ اشاره به قسمت اول است.
جمله ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ دليل بر احترام و تعظيم است.
جمله وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ، اشاره به نفى هر گونه ناراحتى و ضررهاى روحانى، و جمله لا يَمَسُّهُمْ فِيها نَصَبٌ، اشاره به نفى زيانهاى جسمانى است.
اما جمله وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ بيانگر آخرين شرط، يعنى دوام و بقاء اين نعمتهاست و به اين ترتيب، اين پاداش از هر نظر كامل خواهد بود.»
[2] ـ مومنون 23 : 99 ـ 100؛ «حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ *لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون»
و نيز در روايت آمده: الأمالي، شيخ صدوق: 290، حديث 12؛ «عن موسى بن جعفر عن أبيه الصادق جعفر بن محمد عليهالسلام ... قال إذا مات الكافر شيعه سبعون ألفا من الزبانية إلى قبره و إنه ليناشد حامليه بصوت يسمعه كل شيء إلا الثقلان و يقول لو أن لي كرة فأكون من المؤنين و يقول ارجعوني لعلي أعمل صالحا فيما تركت فتجيبه الزبانية كلا إنها كلمة أنت قائلها و يناديهم ملك لو رد لعاد لما نهى عنه فإذا أدخل قبره و فارقه الناس أتاه منكر و نكير في أهول صورة فيقيمانه ثم يقولان له من ربك و ما دينك و من نبيك فيتلجلج لسانه و لا يقدر على الجواب فيضربانه ضربة من عذاب الله يذعر لها كل شيء ثم يقولان له من ربك و ما دينك و من نبيك فيقول لا أدري فيقولان له لا دريت و لا هديت و لا أفلحت ثم يفتحان له بابا إلى النار و ينزلان إليه الحميم من جهنم و ذلك قول الله عز و جل وَ أَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضّالِّينَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ يعني في القبر وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ يعني في الآخرة.»
[3] ـ مدثر 74 : 40 ـ 41؛ «در بهشتها از يكديگر مىپرسند. * از روز و حال گنهكاران.»
[4] ـ مدثر 74 : 42؛ «[ به آنان رو كرده ]مىگويند : چه چيز شما را به دوزخ وارد كرد؟»
[5] مدثر 74 : 45؛ «و با فرورفتگان [ در گفتار و كردار باطل ]فرومىرفتيم.»
[6] ـ كنزالعمال، المتقى الهندي: 14/379؛ «يا ابن آدم ! لا تزول قدماك يوم القيامة بين يدي الله عز و جلحتى تسئل عن أربع: عن عمرك فيما أفنيته، وجسدك فيما أبليته، ومالك من أين اكتسبته، وأين أنفقته.»
و در كتب شيعه به اين عبارت آمده: مشكاة الأنوار: 171؛ «و قال لا تزول قدما العبد يوم القيامة حتى يسأل عن أربع عن عمره فيما أفناه و عن شبابه فيما أبلاه و عن علمه كيف عمل به و عن ماله من أين اكتسبه و فيما أنفقه.»
[7] ـ انعام 6 : 162؛ «بگو: مسلّماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و مرگم براى خدا، پروردگار جهانيان است .»
[8] ـ جعفر شوشترى شوشتر 1227 ت نجف 1303 ق فرزند حسين، فقيه و خطيب شيعى ايرانى.
مقدمات علوم را در زادگاهش فراگرفت. در هشت سالگى با پدرش به عتبات عراق رفت و در كاظمين نشيمن گزيد. در كربلا به مجلس درس محمد حسين اصفهانى، معروف به صاحب فصول و شريف العلماى مازندرانى و در نجف به مجلس درس حاج محمد حسن نجفى، معروف به صاحب جواهر پيوستند. شيخ جعفر در 1255 ق به شوشتر بازگشت. اما ديرى نگذشت كه دوباره به نجف رفت و اين بار در مجلس درس شيخ مرتضى انصارى حضور يافت و در عين حال به مجالس درس شيخ حسن آل كاشف الغطاء و شيخ راضى نجفى نيز آمد و شد مىكرد.
دو سال پس از آن كه ديگر مرجع تقليدى بلند آوازه بود و رسالهاى عمليه براى مقلدان خود نوشته بود به زاد و بومش بازگشت. وى حسينيهاى در شوشتر بنياد كرد كه پناهگاه مردم بود و مردم از مظالم دولتيان در آنجا پناه مىجستند.
شيخ به خواهش يحيى خان مشير الدوله در مدرسه نوبنياد سپهسالار به اقامه نماز جماعت و ايراد خطبه پرداخت. گويند هر بار كه وى نماز جماعت مىگزارد بيش از چهل هزار تن به او اقتدا مىكردند و شيخ پس از پايان نماز خطبههايى بليغ ايراد مىكرد. وى در بازگشت به نجف در كرند نزديك كرمانشاه بيمار گرديد و در همانجا درگذشت، اما پيكرش را به نجف بردند و با مشايعت انبوه مردمى كه سوگوار مرگ او بودند در صحن علوى به خاك سپردند.
شيخ جعفر فقيهى فاضل و خطيبى زبان آور بود. اعتماد السلطنه كه از شيخ به صفتهاى «زاهد زمانه و عابد يگانه» ياد مىكند مىگويد كه در ميان معاصران «در تقوى و قدس و ورع و زهد» كسى چون او ديده و شنيده نشده است. مردم به شيخ جعفر كراماتى نسبت مىدادند و بنابر معروف در شبى كه او درگذشت در آسمان تناثر نجوم ستاره باران پيش آمد و مردم آن را به واقعه مرگ شيخ جعفر نسبت دادند.
از آثارش: منهج الرشاد به فارسى در اصول دين و مسائل عمليه طهارت و نماز كه رساله عمليه او است و آن را پس از پايان بردن دوره شاگردى در خدمت شيخ انصارى نوشته است. (بمبئى، 1298 ق)؛ اصول الدين يا الحدائق فى اصول الدين به فارسى كه مقام اول از مقامات ششگانه مقدمه منهج الرشاد است، اما شيخ جعفر آن را از رساله جدا كرده و كتاب مستقلى ساخته است؛ خصائص حُسينيه به عربى در مصيبت، مقتل و خصايص امام حسين عليهالسلام بر اين كتاب شروح فراوانى نوشته شده و ميرزا محمد حسين شهرستانى آن را با نام دمع العين به فارسى ترجمه كرده است؛ فوائد المشاهد و نتائج المقاصد كه مجموعه مواعظ او در شهرهاى نجف، كربلا و كاظمين است و گه گاه از آن به نام مجالس المواعظ نيز ياد مىكنند؛ رسالهاى درباره واجبات نماز. (دائرة المعارف تشيع: 5/392 ـ 393)
[9] ـ بحار الأنوار: 67/64، باب 5، حديث 2؛ «قال النبى صلىاللهعليهوآله: عَلى العاقلِ أَن يَكونَ لَهُ ساعاتٌ سَاعَةٌ يُناجى فِيها رَبَّه وَسَاعَةٌ يُحاسِبُ فِيها نَفْسَهُ وَسَاعَةٌ يتفَكُر فِيما صَنَع اللّهُ عز و جل.»
الكافي: 2/55، حديث 3؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلامقَالَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ.»
الكافي: 2/55، حديث 4؛ «عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عليهالسلام يَقُولُ لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلاَةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عز و جل.»
مستدرك الوسائل: 11/183، حديث 12689؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ [ قَالَ اللَّهُ ] إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ.»