فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نقش پدر و مادر در تربيت فرزند

 

انسان بايد به زندگى امام حسين عليه السلام نگاه كند. او در خانه اى متولّد مى شود كه پدر و مادرش، آن مرد و زن بالغى هستند كه سلامتى دنياى آن‌ها از آيۀ سي و سوم سورة احزاب: }إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً{ كه بيان آن قبلاً گذشت، معلوم شد. سلامتي آخرت آن‌ها هم از آيۀ يازدهم سورۀ مباركه انسان روشن است؛ در اين آيۀ پروردگار به شكرانۀ ايثار فوق‌العاده اين خانواده به پيغمبر صلى الله عليه وآله چنين خبر مي‌دهد كه:

} فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً {[16]

؛ يعني خداوند به پيغمبر صلى الله عليه وآله خبر مي‌دهد كه على و فاطمه عليها السلام را از هر چه عذاب و شر در قيامت هست، حفظ خواهد كرد. اين حفظ شدن مرد و زن از عذاب قيامت، به خاطر سلامت دنيايى آن‌ها است؛ براي همين سلامتي دنيوي و اخروي، از وقتي كه فرزند در اين خانه چشم باز مى كند، پدر و مادر را در سلامت كامل مى بيند، پس چرا در اين خانه حسين پرورش داده نشود؟ و چرا اين مولود، رهبر آزادگان نشود؟ چرا در اين خانه اين موجود دستى پيدا نكند كه تا آخر عمر از دادن دست بيعت با دست كثيف مردم ستمگر امتناع نمايد؟ چرا در اين خانه مردى به وجود نيايد كه پايه گذار نهضت‌هاى تاريخى شود و بارزترين نهضت‌ها را به وجود بياورد؟ چرا در اين خانه انسانى به وجود نيايد كه در تمام جوانب حيات با طاغوت و با بت‌هاى درون و بيرون مبارزه كند؟ چرا مردى متولد نشود كه فرياد بزند: «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[17]؟ چرا مردى به وجود نيايد كه تعبير زندگي‌اش «ان الحياة عقيدة و الجهاد» باشد؟ چرا مردى به وجود نيايد كه اساس تمام برنامه هاى اسلام را از نظر جاودانى تضمين نمايد؟ او وقتى كه به دنيا آمد، براى نامگذارى‌اش، اين خانه، تمام ادب را پيش پيغمبر صلى الله عليه وآله به جا ‌آورد و او را در اين امر مقدّم داشت، و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هم پروردگار متعال را در اين نام‌گذاري مقدّم نمود، و اين چنين، اين مولود مبارك، حسين ناميده ‌شد. [18]

بعد رهبر عالي‌قدر اسلام صلى الله عليه وآله به اين مولود اهتمام ويژه‌اي داشت تا جايي كه آن حضرت با آن همه كاري كه در بيرون، در جنگ و در مبارزه نفى و اثبات بر دوشش بود، مي‌آمد و به مادرش فاطمه عليها السلام مي‌‌گفت: هر وقت اين بچه شيرخوار شروع به گريه كردن كرد و تقاضاي شير داشت، مرا صدا كن. البته، مادران نسبت به نوزادان خود خيلى محبت دارند و تا آن‌ها گريه مى كنند، براى آرام كردنشان به آن‌ها شير مى دهند، اما پيغمبر صلى الله عليه وآله اين طرز رفتار را نمى پسنديد و به فاطمه مادر حسين عليها السلام مى گفت: هر وقت اين نوزاد شير خواست، من را صدا كن، و وقتي پيغمبر صلى الله عليه وآله را براي ساكت كردن اين فرزند صدا مي‌كردند، حضرت مي‌آمد و انگشت ابهام خود را در دهان اين نوزاد مى گذاشت، و پس از مدتي، حضرت انگشت خود را از دهان او بيرون مى آورد و او را به مادرش مي‌سپرد، و يا به حضرت زهرا عليها السلام مى‌گفت: به او شير بده، و يا مى گفت: فاطمه جان! اين نوزاد هر چند هم گريه كرد، به او شير نده. در رابطه با اين كه چرا پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله چنين كاري را كرد، به نظر مي‌رسد كه اين كه پيغمبر صلى الله عليه وآله انگشت خود را در دهان اين نوزاد مى گذاشت، براى كم كردن اشتهاى نوزاد بود؛ چون نوزاد در آن زمان زبان ندارد كه حرف بزند و بگويد من گرسنه ام يا سيرم. در آن موقع، سپر بچه براى جهاد در زندگى، گريه است. پيغمبر صلى الله عليه وآله اين كار را مى كرد كه اگر اشتهاى نوزاد اشتهاي كاذب بود، با مكيدن انگشت حضرت، اشتهاى كاذبش رفع شود، و اگر اين اشتها اشتهاى كاذبي نبود، نوزاد را به فاطمه مى داد تا او را شير بدهد.[19] اين دقت رفتاري پيامبر اكرم براي اين بود كه نوزاد گرفتار بيماري تخمه نشود. اين بيماري بيماري معروفي است كه بر اثر آن، معده به صورت معكوس عمل مي‌كند و نوزاد شيرى را كه مى خورد، ده يا پنج دقيقه بعد، بالا مى آورد، و اگر نوزاد مرتّب گرفتار عمل معكوس معده گردد، اندام داخلي جاذبه و هاضمه‌اش تنبل مى شود، و وقتى اين اندام تنبل شود، اين تنبلى در تمام اعضا و جوارح، حتى در سلول‌هاى فكرى و عقلى اثر مى گذارد. پيغمبرصلى الله عليه وآله با آن همه كار سنگين، هميشه اين نكته را رعايت مى كرد. اين رفتار براى مردم درس است. براى پدران كه به فرزندان خود برسند. خيلى از پدران وقتى به خانه مى آيند، ده دفعه بچه به سوى پدر مى خندد، ولي او براي يك دفعه هم آن بچه را به آغوش نمى گيرد. ده شب به خانه مى آيد، و همين طور تا حلقوم خود غذا مى خورد، بعد هم مى رود و در رختخواب مى خوابد، و اصلاً به بچه توجّه نمى كند و با او حرف نمى زند. وقتى هم بخواهد با بچه حرف بزند، به او مى گويد: بنشين، برو، تكان نخور، و دايم در حال كشتن خواسته هاى بچه است. در خودش كه اين خواسته‌ها به مقتضاي سنش كشته شده، و او مي‌خواهد اين خواسته‌ها را در فرد ديگر هم بكشد. آن كسى كه خواسته‌هايش چنين كشته بار بيايد، او هم خواسته‌هاي ديگرى را مى كشد. اين طوري مي‌شود كه جامعه اى به وجود مى آيد كه بچه دندان و چنگال تيزى براى شكم و گلو پاره كردن دارد. حالا نه اين كه او شكم ظاهرى مردم را پاره مي‌كند؛ بلكه خراب از آب در مى آيد؛ چون نسبت به چنين بچه‌اي بهداشت شير خوردن مراعات نمى شده تا چه برسد به بهداشت فكر و روان و برنامه هاى خانه، خانواده، اجتماع و جامعه.

 

آن وقت سرگذشت نوزادي مثل حسين شگفت است؛ وقتى او متولّد مى شود، علاوه بر اين كه پيغمبراكرم صلى الله عليه وآله مى گويد: شيرش را بگذاريد منظم باشد، چيزى كه امروز مسأله مهمى در دنيا شده است؛ يعني كارى كه چهارده قرن قبل، پيغمبراكرم صلى الله عليه وآله سفارش كرده، و الان جهانى شده است، و ما چه بدبختيم كه براى اثبات مثبت بودن يك كار اسلامى، حتماً بايد بر برنامه هاى جهانى و غربى تكيه كنيم، و اين خيلى بدبختى است. ما به جاى اين كه دنيا را مجبور مى كرديم به ما متكى شود، ما به دنيا متكى شديم؛ دنيايى كه دين، شرف، غيرت و مردى، فضيلت، درستى، عقيده، عمل، اخلاق و جهاد در زندگى ندارد؛ دنيايي متمركز در شكم و شهوت مى باشد كه چه بخورد و در چه رختخوابى بخوابد، ولي پيغمبر با اين كه كارهاي زيادي داشت، امّا باز به فكر سلامت جسمي و رواني خانه هم بود، و در ابتداي تولّد نوزاد به فاطمه عليها السلام گفت: اين نوزاد را به او بدهد، و بعد گوش راست نوزاد را نزديك دهان خود آورد، همان‌طور كه در آيات قرآن، معمولاً گوش بر اعضا و جوارح ديگر مقدّم مي‌شود، در گوش اين نوزاد چهار بار شعار الله اكبر را كه پرچم دين است، سر داد[20]، و اين چهار مرتبه گفتن الله اكبر، با ادامه اى كه دارد، در تمام صبح و ظهر و شام با تأكيدات فراوان لازم دانسته شده تا به مشاعر و احساسات مردم هجوم بياورد، و مردم را از خواب بيدار كند؛ يعني با «الله اكبر» و با «اشهد ان لا اله الا الله» به مردم بگويد كه وقتى بيدار شدند، ملتفت باشند كه بزرگ‌تر از خدا وجود ندارد، و در همان اول صبح، اين گونه درس بگيرند. ظهر هم همين‌طور، با وجود خستگى كه مردم از كار روزانه‌شان دارند، با «الله اكبر» و «اشهد ان لا اله الا الله» دوباره به مشاعر و احساساتشان بايد هجوم آورد. اول غروب هم كه مى شود، بر سر مردم فرياد زد: «الله اكبر»؛ يعني اصلاً شب و روز داد كرد: خدا خدا. به راستي چقدر با اين دستورات، خدا مي‌خواهد معبودهاى قلابى ما را بكوبد؟ و چقدر ما در جنگ با خدا در مقام اثبات معبودهاى قلابى هستيم؟ آيا براي ما پول معبود نيست؟ حداقل به خودمان راست بگوييم. آيا تلويزيون معبود ما نيست؟ حداقل اين احتمال را پيش خود بايد داد كه ممكن است از جهات مادى ورشكست شويم، يا به طور كلي روزى‌مان قطع گردد، يا وضع كاسبى به نفع ما نباشد، پس چراغ ديگرى لازم داريم كه در دلمان روشن باشد؛ چراغي كه خاموشي براي آن نيست. اين توحيدى كه ما داريم، عين همان بادى است كه مى زند و سيصد شمع را خاموش مى كند. به راستي، اگر بادى به عقايد قلابى ما بوزد، تمام معبودهاى خيالى ما از هم مى پاشند.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد هدایت بازار دهه سوم محرم 94 سخنرانی ...
قدرت مردان خدا
برخورد ائمه عليهم السلام با گروه‏هاى افراطى‏
نتایج اتصال به خداوند
تفضل كريمانه پروردگار بر مؤمنان
خداشناسي در گرو زياد شدن علم و ادب
ارسال چهل هديه براى بعد از مرگ
شیطان و اهل تقوا - جلسه بيست و دوم - (متن کامل + ...
ريشه‏هاى فساد دانه عمل‏
الفرائض الفرائض!

بیشترین بازدید این مجموعه

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد قرآن
وسائل هدايت - جلسه هفتم (2) - (متن کامل + عناوین)
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
دشمنى آشكار شيطان
حكايت شعر محتشم
معنای خسران
فضل و رحمت الهی - جلسه نهم - (متن کامل + عناوین)
تهران هیئت صاحب‌الزمان دههٔ سوم جمادی‌الاوّل ...
تهران حسینیهٔ شهدا دههٔ سوم رجب 1396 سخنرانی هفتم
آفرینش شرور در نظام هستی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^