خوشا به حال کسانی که با انبیاء علماً و عملاً رابطه دارند. با وجود همه طوفانهایی که در زندگی پیامبران وجود داشته، بهترین زندگی، زندگی همانها بوده است و البته علت آن طوفانها هم مستکبران بودهاند. خداوند متعال در قرآن مجید نوع زندگی انبیاء را امضا کرده و همان را از ما میخواهد و نوع دیگری از زندگی را قبول ندارد. هرکسی هم که زندگیاش با زندگی انبیاء هماهنگ باشد در حد ظرفیت خودش امضا شده خداست. هرچه هم انسان موافق با زندگی انبیاء زندگی کند نشاطش بیشتر میشود و شما میتوانید این را در زندگی اولیای خدا بیابید. من در زندگی پیرمردها دقت میکنم و با آنها حرف میزنم. آنهایی که هماهنگ با انبیاء زندگی میکنند در نشاط عجیبی هستند. گاهی نود سالشان است ولی با یقین کامل و در انتظار یک خوشی دائم به سر میبرند.
پای شخص مؤمنی را قطع کرده بودند. یکی از دوستانم میگفت به عیادتش رفتیم. یکی از افراد پرسید: حال شما چطور است؟ گفت: خیلی خوبم و راست هم میگفت. و بعد هم گفت: تا قبل از اینکه پایم را ببرند خدا دوست داشت که من پا داشته باشم و از آن موقع که بریدند او نمیخواست که من پا داشته باشم و اصلاً هردو حالت هیچ تفاوتی برایم ندارد. کسی که به او وصل است دائما از او نیرو میگیرد.
مرحوم شهید بهشتی میفرمود: شبانه روز تمام مملکت علیه من شعار میدادند و من چون بیتقصیر بودم، گرفته و ناراحت بودم. لذا به حضور امام رفتم و گفتم داستان ما بدون تقصیر اینگونه شده است. ایشان محبت فرمود و به همه حرفهایم گوش داد و سپس فرمود: مردم در حق من چه میگویند؟ گفتم: آقا همه میگویند ما همه سرباز تو و گوش به فرمان توایم. فرمود: والله اگر عکس این شعار را میدادند یک پوست جو در دل من اثر نداشت، ما مأمور امر حضرت مولا هستیم و عشقمان به این است که تکلیفمان را ادا کنیم و در ادای تکلیف، مردم چه زنده باد بگویند یا مرده باد، تفاوتی نمیکند. مرحوم شهید بهشتی میگفت: از آن پس، من دیگر راحت شدم.
درباره حضرت سید الشهداء (ع) نیز شنیدهاید که هرچه به عصر عاشورا نزدیکتر میشد برافروختهتر و با نشاطتر میگشت. امیرمؤمنان (ع) میفرماید: «المومن کالجبل الراسخ لا تُحرکه العواصف»[2] اصلاً مؤمن با هیچ بادی از جا به در نمیرود و نمیلرزد. این را نیز بدانید که اصلاً نمیشود طوفان در زندگی نباشد. ما در اقوام خود پیرمردهایی داشتیم که هرچه به آخر عمر نزدیکتر میشدند با نشاطتر بودند، تا اینکه در لحظه مرگ هم از رختخواب بیماری برخاستند و نشستند و با کمال نشاط، به پروردگار گفتند: وعده دادهای که در موقع اضطرار به داد بندهات برسی و الان هم موقع اضطرار است. بعد هم خودشان راحت خوابیدند و از دنیا رفتند.
منبع : پایگاه عرفان