حاكمان عصر امام سجاد علیه السلام
چهار سال نخست امامت امام سجاد علیه السلام همزمان با حكومت یزید بن معاویه است. چهره واقعى یزید بر كسى پوشیده نیست. او نخستین حاكم اسلامى است كه نزد همگان شراب مى خورد و دربار خلافت را به عشرتكده تبدیل كرده بود. او آشكارا به كارهاى زشت و خلاف عفت مى پرداخت؛ در وصف شراب، شعر مى سرود و حتى براى سروده هاى در وصف شراب و هرزه گویى هاى شهوت انگیز، انعام مى داد.(2)
او در اولین سال از حكومتش «امام حسین علیه السلام» فرزند پاك رسول خدا صلى الله علیه وآله را با بى رحمى تمام كشت و عترت پیامبر صلى الله علیه و آله را به عنوان اسیر در شهرها گرداند. یزید در سال آخر سلطنت چهار ساله خود، ساكنان «مدینه» را قتل عام نمود و دست به پست ترین جنایات بشرى آلود. او حتى در آخرین روزهاى حكومتش به «مكه» هجوم بُرد و خانه خدا را در آتش سوزاند.(3) مسعودى مى نویسد:
یزید با مردم به گونه «فرعون» عمل مى نمود و حتى رفتار فرعون از او بهتر بود.(4)
حجّاج در ریختن خون شیعیان و منسوبان به آنان حرص بسیار داشت. او شیعیان زیادى از جمله: كمیل بن زیاد نخعى، میثم تمّار، غلام حضرت على علیه السلام و رشید هجرى را به شهادت رساند. زندان هاى حجّاج پر بود از شیعیان و بى گناهان، كه گاه به جاى طعام به آنان آب سرگین و آهك و نمك مى خورانیدند. |
پس از یزید، عبدالله پسر زبیر، بر حجاز دست یافت. او مردى زاهدنما، تندخو، بى رحم، بخیل و بسیار ریاست خواه بود.(5) حس ریاست طلبى او چنان بود كه برادر خود «عمرو بن زبیر» را كشت.(6)
وى نسبت به بنىهاشم بسیار سخت گیر بود و مى گفت: چهل سال است كه كینه «بنى هاشم» را در دل پنهان داشته ام و امروز مى خواهم انتقام بگیرم.
او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعید نمود و «محمد حنفیه»، عبدالله بن عباس و 24 نفر از بنىهاشم را در حجره زمزم (درّه اى در مكه) زندانى كرد، هیزم فراوان در اطراف آنان چید و قسم یاد كرد كه اگر بیعت نكنند، آنها را خواهد سوزاند. «محمد حنفیه» از «مختار بن ابوعبیده ثقفى» كمك خواست و مختار گروهى از سواران خود را به همراه چهار صد درهم به یاریشان فرستاد، و بدین سان نجات یافتند.(7)
«عبدالله بن زبیر» نام «آل محمد صلى الله علیه و آله» را از صلوات برداشت و چون مورد اعتراض قرار گرفت، پاسخ داد: محمد صلى الله علیه و آله فرستاده خداست، اما خاندان بدى دارد و چون در صلوات نام آنان برده مى شود، به حالت غرور گردن بر مى فرازند.(8)
«عبدالله» بسیارى از سنت هاى رسول خدا صلى الله علیه و آله را از بین برد.
بیشترین دوره امامت امام سجاد علیه السلام با دوران حكومت«عبدالملك بن مروان» همزمان بود. در دشمنى مروان و خاندان او نسبت به بنىهاشم، به ویژه فرزندان پاك «امیرالمؤمنین علیهالسلام» جاى بحث و استدلال نیست. در زیارت عاشورا، كه از مهم ترین سرمایه هاى معنوى شیعه در زمینه زیارت به شمار مى آید، «آل مروان» در كنار «آل زیاد» لعن شده اند. در بخشى دیگر از «زیارت عاشورا» مى خوانیم:
«فَرِحَتْ بِهِ آلُ زیادٍ وَ آلُ مَروانَ بِقَتْلِهِمُ الحُسَین صَلواتُ اللهُ عَلیهِ؛ خاندان زیاد و خاندان مروان افرادى بودند كه از شهادت امام حسین علیه السلام مسرور و شادمان شدند.»
«عبدالملك» پسر مروان بود؛ او مانند پدرش نسبت به خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله و پیروان آنان، كینه دیرینه داشت. از آنجا كه بیشتر شیعیان على علیه السلام در«كوفه» مى زیستند، وقتى «عبدالملك» بر عراق دست یافت، حكومت آنجا را به حَجّاج بن یوسف ثقفى - كه دشمن ترین كارگزار وى نسبت به شیعیان بود - سپرد. حجّاج نیز در ریختن خون شیعیان و منسوبان به آنان حرص بسیار داشت. او شیعیان زیادى از جمله: كمیل بن زیاد نخعى، میثم تمّار، غلام حضرت على علیه السلام و رشید هجرى را به شهادت رساند. زندان هاى حجّاج پر بود از شیعیان و بىگناهان، كه گاه به جاى طعام به آنان آب سرگین و آهك و نمك مى خورانیدند.(9)
حجاج در مدت بیست سالى كه بر عراق حكومت كرد، یكصد و بیست هزار نفر را كشت و نزدیك به همین رقم در زندان هاى بى سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زیر شكنجه داشت، كه یك سوم آنان بدون لباس و عریان بودند. بدین گونه مى بینیم عصر امامت حضرت سجاد علیه السلام به لحاظ سختى و چیرگى دشمنان، نسبت به دوره هاى دیگر، منحصر به فرد بوده است. |
حجّاج بنده سرسپرده خاندان اموى بود. او در این سرسپردگى تا بدانجا پیش رفت كه مقام عبدالملك مروان را، برتر از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى شمرد.(10) حجّاج پیش از عراق دو سال حاكم «مدینه» بود و با آن كه از سنت پیغمبر صلى الله علیه و آله جز نامى نمانده بود، با بى رحمى به مبارزه با آنچه او «اثر محمد صلى الله علیه و آله» مى خواند، پرداخت. وى ضمن توهین به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، به منظور خوار كردن گروهى از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصارى»، «سهل ساعدى» و «انس بن مالك» ، بر گردن آنها(11) - و یا مانند اهل ذمّه بر دستشان- (12) با آهن داغ، مُهر نهاد.
او روزى هم كه از مدینه بیرون مى رفت، گفت: خدا را سپاس مى گویم كه از این شهر بیرون مى روم. این شهر از همه جا پلیدتر، و مردم آن از همه مردم بدبوتر و با امیرالمؤمنین دغل كارترند. در این شهر جز پاره چوبى نیست كه آن را منبر پیغمبر صلى الله علیه و آله مى گویند، و استخوان پوسیده اى كه بدان پناه مى برند.(13)
حجاج در مدت بیست سالى كه بر عراق حكومت كرد، یكصد و بیست هزار نفر را كشت و نزدیك به همین رقم در زندان هاى بى سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زیر شكنجه داشت، كه یك سوم آنان بدون لباس و عریان بودند.(14) بدین گونه مى بینیم عصر امامت حضرت سجاد علیه السلام به لحاظ سختى و چیرگى دشمنان، نسبت به دوره هاى دیگر، منحصر به فرد بوده است. امام صادق علیه السلام مى فرماید:
«پس از شهادت حسین بن على علیه السلام، مردم از دور خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله پراكنده شدند جز سه نفر: ابو خالد كابلى، یحیى بن ام الطویل و جبیر بن مطعم؛ و سپس افرادى به آنها افزوده شدند.»(15)
شیخ طوسى به نقل از روایتى گفته است كه: حجّاج، دست و پاى یحیى بن امّ طویل را به جرم پیروى از امام سجاد علیه السلام برید و او را به شهادت رساند.(16) به هر حال، دوران امام سجاد علیه السلام از چنان وضعیتى برخوردار است كه مسعودى مى نویسد:
على بن الحسین علیه السلام امامت را به طور پنهانى و با تقیه شدید و به دورانى بس دشوار عهده دار شد.(17)
در عصر امام سجاد علیه السلام علاوه بر شكنجه، كشتار و اختناق، ارزش هاى اسلامى نیز به نازل ترین حدّ خود رسیده بود. تنها نام اسلام باقى مانده بود، كه آن هم به جهت جلب قدرت و نان، نام برده مى شد و كسى را رغبت بر دانستن دستورات آن نبود.
محمد بن مسلم بن شهاب زهرى مى گوید:
«در شام نزد انس بن مالك رفتم. او را گریان دیدم. وقتى علت را پرسیدم، گفت: از همه آنچه از اسلام فرا گرفتم، تنها نماز مانده بود كه به آن دل خوش بودم، و اكنون آن نیز از بین رفته است.»(18)
مسائل اسلامى آنچنان به ورطه نابودى سپرده شده بود كه برخى مى گویند:
در عصر امام سجاد علیه السلام مردمحتى نماز خواندن را نمى دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینى بى خبر بودند.(19)
بدیهى است كه وقتى «بنى هاشم»؛ یعنى نزدیكان رسول خدا صلى الله علیه و آله، آن هم در شهر «مدینه» از انجام ساده ترین دستورات دینى مثل نماز، بى اطلاع باشند، حال دیگران معلوم خواهد بود!
شیخ طوسى به نقل از روایتى گفته است كه: حجّاج، دست و پاى یحیى بن امّ طویل را به جرم پیروى از امام سجاد علیه السلام برید و او را به شهادت رساند. به هر حال، دوران امام سجاد علیه السلام از چنان وضعیتى برخوردار است كه مسعودى مى نویسد: على بن الحسین علیه السلام امامت را به طور پنهانى و با تقیه شدید و به دورانى بس دشوار عهده دار شد. |
درچنین زمانی كه تبلیغات دستگاه قدرتمند بنى امیه بر ضدّ خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله ادامه داشت و از بروز فضایل آنان جلوگیرى مى شد، شخصیت امام سجاد در دانش و تقوا نزد همگان معروف بود و نیز حضرت سكینه علیهاالسلامدختر امام حسین علیه السلام نیز در ادب و علوم منقول و معقول زبانزد، (20) ودر میان همگان به «عقیله قریش» معروف بود.(21)
فضاى فرهنگى جامعه به گونه اى بود كه «حسن بصرى» مى گوید:
اگر پیغمبرصلى الله علیه و آله دوباره باز گردد، از میان آنچه تعلیم داده است، جز «قبله» را نخواهد شناخت.(22)
صداى غنا و لهو و لعب در همه كوچه هاى مدینه شنیده مى شد. عمر بن ابى ربیعه مخزومى، كه شاعرى لهوگو و معروف بود، بر بالین زنان زیباروى عرب در مدینه حاضر مى شد، با آنان به نَرد عشق مى پرداخت. اشعارى در وصف اندام آنان مى سرود و پس از چند روز، آن سروده ها نقل مجالس بود و وى از این راه ثروت عظیمى به دست آورد.(23)
محیط مدینه به گونه اى بود كه نه عالمان مفاسد را ناروا مى شمردند و نه زاهدان از آن جلوگیرى مى كردند.(24)
امام سجاد علیه السلام درباره وضع خود مى فرماید:
روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنى اسرائیل در میان فرعونیان است كه پسران را مى كشتند و دختران را زنده به گور مى كردند. امروز وضع بر ما به قدرى تنگ و دشوار است كه مردم به سبب ناسزاگویى به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب مى جویند.(25)
با آگاهى از این عصر است كه باید از «فعالیت هاى فرهنگى امام سجاد علیه السلام» به عنوان هنرى بزرگ و معجزه اى شگرف یاد نمود. حضرت در چنین شرایط دشوارى تلاش فرهنگى خود را بر روى دو موضوع متمركز مى نماید:
آن حضرت با زبان دعا و مناجات، كه بسیارى از آنان در قالب دعاى «ابوحمزه ثمالى» و «صحیفه سجادیه» به جاى مانده است، مسائل اسلامى را بیان مى كرد.
ب) احیاى سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله
امام از راه یك زندگى بى پیرایه و پاك، و نیز تربیت هزاران شاگرد آگاه و خودساخته، در قالب خرید و آزاد كردن غلامان و كنیزكان فراوان، سیره عملى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را در سطح جامعه زنده مى كرد.
اسلام، منادى عدالت و برابرى دینى است. هر انسانىاز هر تیره، با هر شكل و رنگ كه باشد، نزد پروردگار از مقامى یكسان برخوردار است و گرامى ترین انسانها در نزد خداوند، پرهیزكارترین آنان است. رسول خدا صلى الله علیه و آله به یاران خود، با آن كه از قبایل و تیره هاى گوناگون بودند، یكسان مى نگریست و سلمان فارسى را با آن كه از سرزمین و نژادى دیگر بود، به خاطر زهد و دانش ویژه اش بر هم نژادان خویش ترجیح مى داد.
امام سجاد علیه السلام درباره وضع خود مى فرماید: روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنى اسرائیل در میان فرعونیان است كه پسران را مى كشتند و دختران را زنده به گور مى كردند. امروز وضع بر ما به قدرى تنگ و دشوار است كه مردم به سبب ناسزاگویى به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب مى جویند. |
خلیفه دوم چون به خلافت دست یافت عرب را بر غیر عرب و برخى قبایل را بر دیگران برگزید. و این، به تدریج یك شكاف طبقاتى به وجود آورد، چنان كه در زمان بنىامیه «مَوالى»؛-یعنى مسلمانان ایرانى تبارِ سرزمین هاى عربى- نمى توانستند به هیچ كار آبرومندى مشغول شوند. آنان حق نداشتند سلاح بسازند و بر اسب سوار شوند. در جنگ، آنان را در شمار سواران راه نمى دادند و از غنایم جنگ نیز بهره اى نداشتند و گمان مى كردند كه آنها براى خدمت كردن به عرب آفریده شده اند.(26) حتى در همان دورانِ امام سجاد علیه السلام «ابراهیم بن هشام بن ابراهیم» حاكم مدینه، یكى از موالى را به خاطر ازدواج با زنى از عرب، دویست ضربه شلاق زد و سپس سر و ریش و ابروى او را تراشید و طلاق زن را نیز گرفت.(27)
در چنین دورانى، امام سجاد علیه السلام به احیاى سنت از دست رفته پیغمبر صلى الله علیه و آله پرداخت. ایشان با پشت پا زدن بر همه رسومات بنى امیه - كه در همه جا به صورت سنت هاى پایدار درآمده بود - فرهنگ اسلام را از ورطه نابودى نجات بخشید. امام سجاد علیه السلام با موالى رفتارى ویژه داشت. این رفتار با بردگان نیز در نهایت دقت و بر اساس رأفت و مهرورزى پایه ریزى شده بود. این رفتار امام علیه السلام در تربیت جامعه اسلامى نقشى چشمگیر داشته است. روش آن حضرت چنین بود كه هر سال بردگان و كنیزان بسیارى مى خرید و به خانه مى برد، اما بیش از یك سال نگه نمى داشت و به بهانه هاى گوناگون، آنان را آزاد مى كرد.
از آنجا كه امام علیه السلام نمى توانست به تأسیس مكتب و تربیت علنى بپردازد، این راه را بهترین روش مى شمرد. ایشان بردگان خود را فرزند مى نامید و آنان را با تعبیر «یا بُنَى» صدا مى زد. امام علیه السلام با این برخورد مى فهماند كه نزد وى، مسلمانِ آزاد و برده برابر است. وى هیچ گاه بردگان خود را تنبیه نمى كرد، بلكه خطاهاى آنها را مى نوشت و در آخر ماه مبارك رمضان همه را در یك جا گرد مى آورد و خطاهاى هر یك را برایش مى خواند و از وى بر ترك آن اقرار مى گرفت. از آنان درخواست مى كرد همان گونه كه او آنها را بخشیده است، آنان نیز براى امام علیه السلام از پروردگار طلب بخشش نمایند. سپس حضرت به آنان جایزه مى داد و همه را در راه خدا آزاد مى كرد. وى با این روش به آنها «اخلاق اسلامى» مى آموخت. امام علاوه بر اینها، وسایل لازم را براى یك زندگى مستقل و آبرومندانه به ایشان مى بخشید.(28) حضرت این عمل را سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله مى شمرد و با این روش آنان را دانش مى آموخت، رفتار و فرهنگ اسلامى تعلیم مى داد و از ارزش و شخصیت انسانى بهره مند مى نمود.(29) سیره امام سجاد علیه السلام چنین بود كه در اعیاد، به ویژه عید فطر، بیست برده و كنیزِ تربیت شده در راه خدا، آزاد مى كرد.
بدین گونه، عمل امام علیه السلام یك مكتب انسان ساز بود و پایه مهمى براى گسترش اسلام ناب به شمار مى رفت. امام سجاد علیه السلام این رفتار را در تمام ایام، در طول سال تكرار مى نمود، چنان كه بردگان نیز از آن آگاه بودند و بدین جهت، هنگام خرید مشتریان، خود را در معرض دید آن حضرت قرار مى دادند و تا ایشان را نمى دیدند خویشتن را از نگاه دیگران پنهان مى داشتند.
با توجه با این كه بردگان از سرزمین هاى دور آورده مى شدند، معلوم مى شود كه روش امام سجاد علیه السلام و برخورد ایشان با زیردستان، به ویژه بردگان، در نواحى دیگر نیز معروف بوده است.
برخى نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام در هر سال، ماه و روز،برای هر خطا و اشتباهى بردگان را آزاد مى كرد، تا این كه سپاهى از مردان و زنانِ آزاد شده فراهم شدند كه همه در ولاى امام سجاد علیه السلام بودند و تعدادشان به پنجاه هزار یا بیشتر مى رسید. برخى نیز رقم بردگان آزاد شده به دست مبارك امام سجاد علیه السلام را تا یكصد هزار یاد كرده اند. |
برخى نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام در هر سال، ماه و روز،برای هر خطا و اشتباهى بردگان را آزاد مى كرد، تا این كه سپاهى از مردان و زنانِ آزاد شده فراهم شدند كه همه در ولاى امام سجاد علیه السلام بودند و تعدادشان به پنجاه هزار یا بیشتر مى رسید.(30) برخى نیز رقم بردگان آزاد شده به دست مبارك امام سجاد علیه السلام را تا یكصد هزار یاد كرده اند.(31) بعضى از همین آزاد شدگان كه در مكتب پرورشى امام سجاد علیه السلام تربیت شده بودند، به محدثانى برجسته و پرتلاش تبدیل شدند، كه از آن جمله مى توان از شخصیت های بزرگى چون: حسن بن سعید اهوازى، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامى یاد نمود كه همه از موالى و آزاد شدگان امام سجاد علیه السلام هستند.(32) شیخ طوسى نیز راوى معروف، على بن یحیى بن الحسن را از همین افراد شمرده است.(33)
بردگان نزد امام سجاد علیه السلام همانند آزادگان بودند. آنان رفت و آمدهاى معمولى داشتند و مانند سایر مردم مى زیستند.آنان از محضر امام علیه السلام كسب فیض مى كردند و به افرادى پاك و مهذّب تبدیل مى شدند. «سعید بن مسیّب» مى گوید:
یك سال قحطى شد، چنان كه همه چشم انتظار نزول باران بودند؛ اما دعاى هیچ كس اجابت نمى شد. به ناگاه دیدیم غلام سیاهى از مردم كناره گرفت. آرام آرام رفت تا بر بالاى تپه اى رسید و دست به دعا برداشت. هنوز دعاى او تمام نشده بود كه ابرى در گوشه آسمان پیدا شد. ابر آهسته پیش آمد تا تمام آسمان را فرا گرفت. به ناگاه آسمان غرّشى كرد و بارش باران آغاز شد. غلام، خدا را شكر كرد و از تپه پایین آمد. من كه آن كرامت را دیدم، به همراه مردم دنبالش رفتم تا به خانه امام سجاد علیه السلام رسیدم. غلام، داخل خانه شد. من خدمت امام علیه السلام رسیدم و از ایشان خواستم تا او را به من ببخشد. حضرت چون مرا مى شناخت و مى دانست اهل اذیت و آزار نیستم، پذیرفت... چون غلام آگاه شد، از من پرسید: چه چیز تو را به این خواسته واداشت؟ پاسخ دادم: به خاطر آنچه از تو دیدم. غلام دست به دعا برداشت و گفت: «پروردگارا! این رازى بود نهفته بین من و تو؛ حال كه فاش گردید، مرا بمیران و نزد خود ببر.» هنوز در حال گریه و دعا بود كه مُرد.(34)
امام سجاد علیه السلام در شدیدترین لحظه خشم كه هیچ كس را یاراىخودداری نبود، خشم خود را فرو مى برد و بخشش هاى شگفت انگیز مى نمود. گویند: یكى از غلامان چوبى بر دوش داشت و از پله ها بالا مى رفت كه پایش لرزید و چوب بر سر یكى از فرزندان امام برخورد نمود و طفل از دنیا رفت. امام علیه السلام با اندوه فراوان بر بالین بچه حاضر شد. غلام از ایشان خواست كه به خاطر جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله از اشتباه او درگذرد. امام علیه السلام در همان هنگام به خاطر نام پیغمبر صلى الله علیه و آله از گناه او درگذشت و او را در راه خدا آزاد كرد.(35) بى شك چنین گذشتى جز از معصوم سر نمى زند و حتى تصور آن نیز براى دیگران دشوار مى نماید.
در روایت دیگرى آمده است: آن حضرت غلامى داشت كه مستحق عقوبت بود؛ حضرت تصمیم به مجازات او گرفت. وقتى تازیانه به دست گرفت، فرمود:
«قل للذین آمنوا یغفروا للذین لایرجون ایّام الله» كنایه از این كه اگر طلب بخشش نمایى و قول دهى كه دیگر مرتكب عمل ناپسند نشوى، مجازات نخواهى شد! غلام كه دست پرورده آن حضرت بود و گویا درس «توحید افعالى» را از آن بزرگوار به نیكى آموخته بود، گفت: «من فردى نیستم كه از شما طلب بخشش كنم، من فقط امید به رحمت خدا دارم و از او مى ترسم!» امام سجاد علیه السلام وقتى دید غلام، معارف را به درستى یاد گرفته و استعداد خدانگرى خود را به خوبى فعلیت داده، بى درنگ او را آزاد كرد و پول زیادى نیز به او بخشید.(36)
نقل شده كه حضرت غلامى را سه بار صدا زد و فقط سومین بار پاسخ شنید، در این حال به غلام فرمود:
مگر صداى مرا نشنیدى؟
غلام گفت: چرا شنیدم!
امام فرمود: پس چرا جواب ندادى؟
پاسخ داد: چون از جانب شما احساس امنیت مى نمودم.
امام فرمود: خدایا! تو را سپاس مى گویم كه غلام را از من آسوده خاطر قرار داده اى.(37)
امام با بردگان بر سر یك سفره مى نشست و با آنان غذا مى خورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ایشان بهره مى بردند و اخلاق نیكوى امام را در خود تقویت مى كردند و رفتار خویش را با اخلاق زیباى ایشان مى آراستند. چنان كه بیشترشان منظور خود را با خواندن آیات قرآن كریم مى فهماندند. یك روز كنیزى بر دستان امام علیه السلام آب مى ریخت و امام نیز دستان خود را مى شست، آفتابه افتاد و پوست دست ایشان را مجروح نمود، كنیز گفت: «والكاظمین الغیظ و العافین عن النّاس» حضرت بلافاصله صله یك سال او را پرداخت و كنیز را در راه خدا آزاد كرد.(38)
طبق دانش روان شناختى امروز، مشكلاتى مانند توهین، تحقیر، مصیبت و شكنجه به ویژه در كودكى و جوانى، موجب بروز عقده هاى روانى مى گردد و در نتیجه، انسان را در سالیان بعد، ناراحت و عصبى و نوعاً بزهكار و بى رحم مى نماید. این، در رابطه با غالب انسانها یك قانون كلى و جارى به شمار مى آید. حال اگر به رفتار و حالات اخلاقى امام علیه السلام به عنوان كسى كه تحت شدیدترین فشارها بوده و شاهد سختى و اسارت نزدیكان و كشتار بى رحمانه تمام نزدیكان و بستگان خود نیز بوده است، به دقّت نگریسته شود، روشن است كه برخورد آن بزرگوار با آن اخلاق نیكو و رفتار سنجیده، معجزه اى است آشكار كه جز از ناحیه امام معصوم ساخته نیست.
مجلسى مى نویسد:
امام سجاد علیه السلام باغستانى را به یكى از غلامان سپرد كه در آن ساختمانى بسازد. یك روز امام به باغ آمد، دید كه غلام آن را خراب ساخته و خودسر، كارهاى بیهوده اى كرده است. ناراحت شد و تازیانه اى به او زد. بعد پشیمان شد، به خانه كه رسید، غلام را خواست. چون غلام وارد گردید، تازیانه را در دست امام علیه السلام دید، ترسید. امام علیه السلام فرمود: «نترس، این تازیانه را بگیر و یكى به من بزن و آن تازیانه را قصاص كن.» غلام گفت: «اى مولاى من! جرم من بیشتر از یك شلاق بود. من گوشه اى از باغستان شما را خراب كردم، پول شما را هدر دادم و فرمایشات شما را به كار نبردم. به خدا سوگند، گمان مى كردم مى خواهى بیشتر از این تنبیه ام كنید!»
حضرت چند بار سخن خود را تكرار كرد ولى هر بار غلام با شرمندگى طفره مى رفت كه «حق من مجازات بزرگتر مى باشد.»
امام علیه السلام كه دید غلام نمى پذیرد و اصرار هم بى فایده است، كاغذى خواست و آن باغ را به غلام بخشید و غلام را بر پذیرش باغ امر فرمود. غلام همچنان شرمنده بود. امام علیه السلام براى آن كه شرمندگى غلام را از بین ببرد، فرمود: «فرقى نمى كند، باغستان مال تو باشد، اما شرط كن كه اگر شیعه و یا مستمندى خواست از میوه آن بخورد، اجازه دهى.» غلام پذیرفت و باغ، مال او گردید.(39) امام سجاد علیه السلام به بردگان كه خوارترین مردم شمرده مى شدند و حتى اعراب به آنان با دیده انسان بودن نگاه نمى كردند، مانند انسان هاى آزاد و داراى قبیله و بلكه بالاتر از آنان احترام مى گذاشت.
ایشان كنیز فاضله اى داشت كه او را در راه خدا آزاد كرد و سپس در نهایت احترام از او خواستگارى نمود. آن كنیز نیز در نهایت آزادگى قبول كرد و به ازدواج امام علیه السلام در آمد. جاسوسان حكومت، جریان را براى «عبدالملك بن مروان» به شام گزارش كردند، وى كه اندیشه قبیله اى و تفكر ناسیونالیستى عرب جاهلى، تمام وجودش را به خود مشغول داشته بود، برآشفت و نامه تندى به امام سجاد علیه السلام نوشت:
«به من خبر داده اند كه تو با كنیز آزاد شده خود ازدواج نموده اى! با آن كه شما به خوبى مى دانستید در خاندان قریش زنانى وزین و با شخصیت وجود دارند كه ازدواج با آنها، مایه بزرگى و افتخار مى گردد و فرزندان نجیب و شایسته مى آورند. شما با این ازدواج، نه بزرگى خود را در نظر گرفته اید و نه آبروى فرزندان خویش را مراعات كرده اید!»
امام علیه السلام در پاسخ نوشت: «نامه شما كه در آن مرا به خاطر ازدواج با كنیز آزاد شده ام نكوهش كرده بودى، رسید. نوشته بودى كه در زنان قریش كسانى هستند كه ازدواج با آنها سبب افتخار و مایه پدید آمدن فرزندان نجیب است. بدانید فوقِ مقام بلند رسول خدا صلى الله علیه و آله مقامى نیست و هیچ كس در شرافت و فضیلت برتر از آن حضرت نمى باشد. همه باید سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله را سرمشق خود قرار دهند، «لقد كان لكم فى رسول الله اُسوةٌ حسنةُ» پیامبر صلى الله علیه و آله با آن مقام ارجمندى كه داشت، دختر عمه خود را به «زید بن حارثه» داد.(40) اى عبدالملك! ازدواج با نواده قریش، پایه بزرگى فرزند رسول خدا نخواهد شد و من نیز هرگز به چنین اعمالى افتخار نمى كنم. كنیزى داشتم و براى رضاى خدا آزاد كردم، سپس او را طبق دستورات اسلام به همسرى خود در آوردم. او زنى است شریف، با ایمان، متقى و پرهیزكار؛ او در دین خداوند به پاكى و نیكى زیسته؛ فقر و گمنامى، یا سابقه كنیزى، به شخصیت او ضرر نمى زند. اسلام اختلافات طبقاتى را نابود نموده است. اسلام پستى هاى موهوم را از میان برده است. پستى ها را با تعالیم بلند خویش جبران كرده است. اسلام ریشه هاى ملامت و سرزنش هاى دوران جاهلى را از بُن برانداخته است. بر یك مرد مسلمان كه وظایف خود را به درستى انجام مى دهد، ملامتى نیست. ملامت و سرزنش شایسته كسانى است كه اندیشه هاى نادرست در مغز خویش مى پرورانند و همچنان مانند دوران جاهلیت فكر مى كنند.»(41)
در واقعه «حَرّه» كه مردم مدینه به دست سپاه یزید بن معاویه قتل عام شدند، حدود چهار صد خانواده به منزل امام سجاد علیه السلام پناه بردند و آن حضرت آنان را در خانه نگه داشت تا سپاه یزید از مدینه رفت.(42)
حتى حیوانات نیز نزد آن حضرت احساس امنیت داشتند. روزى امام سجاد علیه السلام همراه چند نفر بر سر سفره اى نشسته و غذا مى خوردند؛ ناگاه آهویى در آن نزدیكى پیدا شد، حضرت به او فرمود: «تو ایمن هستى، مى توانى بیایى و با ما غذا بخورى.» آهو آمد. مردى كه بر سر سفره بود، سنگى در پى او انداخت و آهو گریخت. امام به آن مرد فرمود: «تو ذمّه مرا شكستى و امنیت او را نادیده انگاشتى، از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت.»(43)
پى نوشت ها:
1. حسن، ابراهیم، حسن، تاریخ الاسلام، ج 1، ص 135.
2. سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 287.
3. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 184.
4. مسعودى، مروج الذّهب، ج 3، ص 85.
5. دكتر عبدالحسین زرّین كوب، بامداداسلام، ص 200.
6. ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، ج 5، ص 198.
7. یعقوبى، ج 2، ص 261؛ مروج الذّهب، ج 3، ص 86.
8. مروج الذهب، ج 3، ص 84.
9. تاریخ ابن خلّكان، ج 1، ص 347.
10. همان، ص 285.
11. تاریخ یعقوبى، ج 3، ص 17.
12. الكامل فى التاریخ، ج 5، ص 192.
13.دكترسیّدجعفر شهیدى، تاریخ تحلیلى اسلام، ص 195.
14. تاریخ طبرى، ج 5، ص 93.
15. مجلسى، بحارالانوار، ج 46، ص 144.
16. شیخ طوسى، اختیار معرفة الرّجال، ص 123.
17. مسعودى، اثبات الوصیّة، ص 194.
18. جعفر مرتضى العاملى، دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج 1، ص 56.
19. مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان، ص 269.
20. ناسخ التواریخ حالات سیدالشهداء، ج 4.
21. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 8، 384.
22. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج 1، ص 57.
23. الاغانى، ج 9، ص 54.
24. همان، ج 8، ص 384.
25. سیره پیشوایان، به نقل از ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 5، ص 220.
26. العقد الفرید، ج 3، ص 414.
27. تاریخ الاسلام، ج 1، ص 149.
28. على بن عیسى اربلى، كشف الغمّة فى معرفة الائمّة، ج 3، ص 85.
29. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج 1، ص 88.
30. محسن رنجبر، نقش امام سجاد علیه السلام در رهبرى شیعه، به نقل از سیّد الاهل، زین العابدین على بن الحسین، ترجمه حسین وجدانى، ص 49.
31. رسول جعفریان، حیات امامان شیعه، ص 387.
32. اختیار معرفة الرّجال، ج 2، ص 827.
33. رجال الطوسى، ص 382.
34. اثبات الوصیّة، ص 204.
35. كشف الغمّه، ج 2، ص 292.
36. همان، ص 269.
37. شیخ مفید، الارشاد، ص 500.
38. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 154.
39. بحارالانوار، ج 46، ص 96.
40. طبقات الكبرى، ج 1، ص 26.
41. بحارالانوار، ج 11، ص 45.
42. كشف الغمّه، ج 2، ص 404.
43. همان، ص 406.