قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حضرت علی علیه السلام سید اوصیاء

 السلام علیک یابن امیرالمومنین و ابن سید الوصیین؛ سلام بر تو ای پسر سید و آقا و بزرگ اوصیاء
  که چرا به حضرت علی (علیه السلام) سیدالوصیاء گوییم؟ چرا ایشان را سید و آقای همه اوصیاء می دانیم؟ و چرا وقتی امام حسین(علیه السلام) سلام می دهیم با این صفت پدر امام حسین(علیه السلام) را یاد می کنیم؟
 وصى بلافصل پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که باید على (علیه‌السلام) باشد و چون دیگران قابلیت این مقام را نداشتند  خلافت را غصب نمودند. حال باید ثابت كنیم كه بعد از قبولى و وصایت و خلافت آن حضرت، چرا سید اوصیاء و از هر وصى پیغمبرى برتر و بالاتر است.
با توجه به روایات وجود مبارك پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) افضل از همه انبیاء بلكه همه موجودات دنیا بوده، پس وصى و خلیفه ایشان یعنى حضرت على(علیه‌السلام)، نیز باید افضل و برتر از همه اوصیاء و موجودات عالم باشد، آیا آن پیغمبری كه بر هزار نفر مبعوث گردیده با آن پیغمبری كه بر پنجاه یا صدهزار یا بیشتر مبعوث گردیده با پیغمبری كه بر همه خلق خدا مبعوث شده است یكسان می‌باشند پس ‍ وزیر و خلیفه آنها هم بقدر آن پیغمبر درجه و مقام دارند.
انبیاء عظام از جهت دعوت یكسان‌اند ولى از جهت رتبه و مقام و معلومات متفاوتند چنانكه در آیه 254 بقره می‌فرماید:
تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم الله و رفع بعضهم درجات؛ انبیاء را بر بعضى دیگر خصایص و فضائلى افزونى و فضیلت دادیم كه دیگران به مرتبه آنها نمی‌رسند گرچه در نبوت مساوى بودند كه با بعضى از آن انبیاء خدا سخن گفت و به بعضى از آنها ترفیع درجات داد.
رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به على(علیه‌السلام) تكیه داده بود تا آن كه بر دو شانه على زد و فرمود یا على تو از حیث ایمان اول مؤمن هستى و از حیث اسلام اول مسلم هستى آنگاه فرمود یا على تو براى من به منزله هارون براى موسى هستى و دروغ گفته كسى كه گمان می‌كند مرا دوست دارد در حالی كه ترا دشمن می‌دارد.
"زمخشرى" در "تفسیر كشاف" گوید مراد از این بعض پیغمبر ما است كه به فضایل بسیار و خصایص بیشمار بر انبیاء فضیلت دارد كه مهمترین آنها مقام خاتمیت است، بنابراین چون پیغمبران از جهت درجه و مقام متفاوت شدند اوصیاء آنها هم عقلا باید متفاوت باشند چون مقام پیغمبر ما از همه بیشتر است وصى او هم باید مقامش بیش از سایر اوصیاء دیگر باشد، پس او را باید سید الاوصیاء نام نهاد.
به چند دلیل می‌توانیم بگوئیم كه على(علیه‌السلام) سید اوصیاء پیغمبرانست:
دلیل اول
"محمد سمرقندى حنفى" در كتاب "مجالس" و "محمدبن عبدالرحمن ذهمى" در كتاب "ریاض النضرة" و "ملاعلى متقى" در "كنزالعمال" و "ابن صباغ مالكى" در "فصول المهمه" و "شیخ سلیمان بلخى حنفى"  در "ینابیع المودة" و "ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" از "ابن عباس" نقل نموده‌اند كه روزى "عمربن خطاب" گفت واگذارید نام على را یعنى اینقدر از على غیبت مكنید زیرا من از پیغمبر خدا شنیدم كه فرمود در على سه خصلت است، عمر گفت كه اگر یكى از آن سه خصلت براى من بود دوستتر می‌داشتم از هر چه آفتاب بر آن می‌تابد. آنگاه عمر گفت:
من و "ابوبكر" و "ابوعبیده جراح" و عده‌اى از اصحاب حاضر بودیم رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به على(علیه‌السلام) تكیه داده بود تا آن كه بر دو شانه على زد و فرمود یا على تو از حیث ایمان اول مؤمن هستى و از حیث اسلام اول مسلم هستى آنگاه فرمود یا على تو براى من به منزله هارون براى موسى هستى و دروغ گفته كسى كه گمان می‌كند مرا دوست دارد در حالی كه ترا دشمن می‌دارد.
شیعه و سنى بطرق مختلف نقل كرده‌اند كه پیغمبر فرمود: یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى بعدى .
این حدیث را كه به حد تواتر لفظى رسیده حدیث منزلت نام نهاده‌اند و از آن سه خصیصه براى امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ثابت می‌شود.
1- مقام نبوت كه در معنى و حقیقت براى آن حضرت بوده .
2- مقام خلافت و وزارت ظاهرى آن حضرت بعد از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله).
3- مقام افضلیت آن حضرت بر تمام امت و غیر امت چه آن كه رسول خدا على را به منزله هارون معرفى كرده و حضرت هارون مطابق نص صریح قرآن و اجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسى و افضل بر تمام بنى اسرائیل بوده است .

در سوره مریم آیه 51 می‌فرماید: و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا و كان رسولا نبیا و نادیناه من جانب الطور الایمن و قربناه نجیا و وهبناله من رحمتنا اخاه هارون نبیا؛ یاد كن در كتاب خود شرح حال موسى را كه او بنده‌اى بسیار با اخلاص و رسولى بزرگ مبعوث به پیامبرى بر خلق بود و ما را از وادى مقدس طور ندا كردیم و به جهت استماع كلام خویش به مقام قرب خود برگزیدیم و از لطف و مرحمتى كه داشتیم به برادرش ‍ هارون نیز "براى مشاركت و مساعدت او" مقام نبوت عطا كردیم .
شیعه و سنى بطرق مختلف نقل كرده‌اند كه پیغمبر فرمود: یا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لانبى بعدى . این حدیث را كه به حد تواتر لفظى رسیده حدیث منزلت نام نهاده‌اند و از آن سه خصیصه براى امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) ثابت می‌شود.
1- مقام نبوت كه در معنى و حقیقت براى آن حضرت بوده .
2- مقام خلافت و وزارت ظاهرى آن حضرت بعد از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله).
3- مقام افضلیت آن حضرت بر تمام امت و غیر امت چه آن كه رسول خدا على را به منزله هارون معرفى كرده و حضرت هارون مطابق نص صریح قرآن و اجد مقام نبوت و خلافت حضرت موسى و افضل بر تمام بنى اسرائیل بوده است .
پس جناب هارون از جمله پیغمبرانى است كه استقلال در امر نبوت نداشته بلكه تابع شریعت برادرش حضرت موسى بوده، حضرت على(علیه‌السلام) هم واجد مقام نبوت بوده ولى در امر نبوت استقلال نداشته بلكه تابع شریعت خاتم الانبیاء بوده است. غرض در رسول اكرم در این حدیث شریف آنست كه به امت بفهماند همان مقداری كه هارون واجد مقام نبوت بود ولى تابع پیغمبر اولوالعزمى مانند موسى می‌بود، على(علیه‌السلام) هم واجد مقام نبوت ولی با رتبه و مقام امامت در اطاعت شریعت خاتم الانبیاء بوده كه این خود خصیصه عالیه‌اى براى آن حضرت است .
"ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" در ذیل این حدیث می‌گوید: كه پیغمبر با این بیان جمیع مراتب و منازل هارونى را براى على ابن ابیطالب اثبات كرد و اگر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خاتم الانبیاء نبود هر آینه على شریك در امر پیغمبرى او هم بود ولى جمله "انه لا نبى بعدى" می‌رساند كه اگر بنا بود پیغمبرى بعد از من بیاید على واجد آن مقام بود.
پس ما از این حدیث منزلت نتیجه می‌گیریم همانطور كه اگر هارون نمی‌مرد و زنده بود بعد از حضرت موسى خلیفه و جانشین او بود؛ على(علیه‌السلام) هم بعد از پیغمبر خلیفه و جانشین او است و همانطور كه هارون بعد از موسى افضل زمان خود می‌باشد.
دلیل دوم
دومین دلیلى كه جهت اثبات برترى حضرت على(علیه‌السلام) بر سایر اوصیاء و انبیاء گذشته می‌آوریم، فرمایش خود آن حضرت به "صعصعه" است .
روز بیستم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجرت كه در اثر ضربت شمشیر "ابن ملجم" آثار مرگ بر آن حضرت ظاهر شد، حضرت به امام حسن(علیه‌السلام) فرمود: اجازه دهید شیعیانى كه بر در خانه اجتماع كرده‌اند بیایند مرا ببینند وقتى آمدند و اطراف بستر را گرفتند آهسته به حال آن حضرت گریه می‌كردند حضرت با كمال ضعف فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى ولكن خففوا مسائلكم .
اصحاب هر یك سئوالى كرده جواب مى‌شنیدند از جمله سئوال كنندگان "صعصعة بن صوهان" بود كه از رجال بزرگ شیعه و از خطباء معروف كوفه و از روات بزرگیست كه شیعه و سنى از او روایت نقل می‌كنند و از اصحاب برجسته على(علیه‌السلام) بوده است .
"صعصعه" عرض كرد به من خبر دهید كه شما افضلید یا آدم؟ حضرت فرمود: تعریف كردن مرد از خود تزكیه نفس و قبیح است ولى از باب و اما بنعمة ربك فحدث، نعمت‌هاى خدا داده به خود را نقل كن می‌گویم که من افضل از آدم هستم . عرض كرد به چه دلیل ؟ براى آدم همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود فقط از یك شجره گندم منع گردید ولى آدم نتوانست خوددارى نماید و از آن خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد.
"ابن ابى الحدید" در "شرح نهج البلاغه" در ذیل این حدیث می‌گوید: كه پیغمبر با این بیان جمیع مراتب و منازل هارونى را براى على ابن ابیطالب اثبات كرد و اگر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خاتم الانبیاء نبود هر آینه على شریك در امر پیغمبرى او هم بود ولى جمله "انه لا نبى بعدى" می‌رساند كه اگر بنا بود پیغمبرى بعد از من بیاید على واجد آن مقام بود.
ولى خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود، من به میل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمی‌دانستم از گندم نخوردم .

كنایه از آن كه كرامت و افضلیت شخص به زهد و ورع و تقوا است. هر كس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است قطعا قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر است و منتهاى زهد اینست كه از حلال غیر منهى اجتناب نماید.
در بحارالانوار از "عمرو بن حریث" نقل می‌كند كه گفت: نزدیك وفات امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به دیدن آن حضرت رفتم، دیدم كه "فضه" انبان(کیسه) مُهر كرده‌اى براى افطار خدمت آن حضرت آورد و حضرت مُهر را گشود و قطعات نان جو خشكیده متغیرى بیرون آورد كه به علت نگرفتن نخاله آن خیلى زبر و خشن بود. عمرو می‌گوید به فضه گفتم قدرى به این پیرمرد رحم كنید نرمه این آرد جو را بگیرید و براى نان خمیر كنید و خوب بپزید كه این بزرگوار پیر و ضعیف است و با وجود پیرى و ناتوانى به روزه و نماز و بیخوابى شب و جهاد و انواع ریاضات مشغول است.
فضه گفت: چند دفعه چنین كردم و نان خوب در انبان گذاشتم چون حضرت مطلع شد مرا از این عمل منع كرد و از آن به بعد انبان را مُهر می‌كند. بعد می‌گوید دیدم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مُهر انبان را برداشت نان خشكیده و زبرى را در كاسه چوبین خرد كرد و قدرى آب بر روى آن ریخت و كمى نمك بر روى آن پاشید و آستین خود را بالا زد و مشغول خوردن شد چون فارغ گشت گفت عُمر على به آخر رسید و اجل نزدیك شد. دست خود را بر محاسن خود فرو آورد و اشاره كرد به این كه شهادت من نزدیك گردیده و این محاسن به خون سرم خضاب خواهد شد.
از این موارد در زهد حضرت علی(علیه السلام) بسیار است؛ که به همین نمونه بسنده می‌کنیم.
اما خلفاى بعدى بقدرى بیت المال مسلمین را صرف خود نمودند كه جاى تعجب است از جمله "منصور دوانیقى" قبل از خلافت چنان فقرى داشت كه خودش براى "سلمان اعمس" گفت كه در دهات شام مدح على می‌خواند تا نانى بدست آورد. ولى چون بخلافت رسید بقدرى مال مسلمانان را جمع كرد كه بعد از مردنش 810 میلیون درهم فقط پول نقد او غیر از املاك و اسباب تجمل منزل او بوده است و یا مثلا عایدى املاك "خیزران" مادر هارون الرشید سالى صد و شصت میلیون درهم بود.
فضیلت امام على(علیه‌السلام) از سایر انبیاء
"صعصعه" به حضرت علی(علیه‌السلام) عرض كرد آقا شما افضل هستید یا نوح؟ فرمود: من افضل از نوحم؟ گفت، چرا؟ فرمود: نوح، قوم خود را بسوى حق دعوت كرد، او را اطاعت نكردند و آن بزرگوار را بسیار اذیت نمودند تا درباره آنها نفرین كرده و گفت: رب لاتذر على الارض من الكافرین دیارا.(نوح/27)
اما من بعد از خاتم الانبیاء با آن همه صدمات و اذیت‌هاى بسیار فراوان كه از این امت دیدم ابدا درباره آنها نفرین نكردم و كاملا صبر نمودم .
"عمرو بن حریث" نقل می‌كند كه گفت: نزدیك وفات امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به دیدن آن حضرت رفتم، دیدم كه "فضه" انبان(کیسه) مُهر كرده‌اى براى افطار خدمت آن حضرت آورد و حضرت مُهر را گشود و قطعات نان جو خشكیده متغیرى بیرون آورد كه به علت نگرفتن نخاله آن خیلى زبر و خشن بود.
در خطبه شقشقیه می‌فرماید: صبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى؛ صبر نمودم در حالی كه در چشم من خاشاك و در گلوى من استخوانى بود.
اگر كسى می‌خواهد صبر على(علیه‌السلام) را بداند رجوع به تاریخ بیست و پنج سال خانه نشینی على بنماید.
صعصعه عرض كرد شما افضلید یا ابراهیم؟ فرمود: من، گفت: چرا؟ فرمود: ابراهیم عرض كرد: رب ارنى كیف تحیى المؤ تى قال اولم تؤمن قال بلى ولكن لیطمئن قلبى. (بقره/26)
ولى ایمان من بجایى رسید كه گفتم: لو كشف الغطاء ما ارذت یقینا؛ كنایه از آن كه علو درجه شخص به مقام یقین او می‌باشد كه واجد مقام حق الیقین شود.
عرض كرد شما افضلید یا موسى؟ فرمود: من، گفت: چرا؟ فرمود: وقتى خدا موسى را مامور كرد كه براى دعوت فرعون به مصر رود عرض كرد: رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان یقتلون و احى هارون هو افصح منى لسانا فارسله معى رداء یصدقنى انى اخاف ان یكذبون. (قصص/ 33-34)
ولى وقتى رسول اكرم مرا از جانب خدا مامور ساخت كه بروم مكه بالاى بام مكه آیات اول سوره برائت را بر كفار قریش قرائت نمایم با آنكه كمتر كسى بود كه برادر یا پدر یا عم و یا خال و یكى از اقارب او بدست من در جنگها كشته نشده باشد مع ذلك ابدا خوف نكردم و اطاعت امر نموده تنها رفتم، ماموریت خود را انجام دادم و برگشتم .
صعصعه گفت: شما افضلید یا عیسى؟ فرمود: من افضلم، عرض كرد چرا؟ حضرت فرمود: پس از آن كه جبرئیل در گریبان مریم دمید به قدرت خدا حامله شدن چون وقت وضع حمل او گردید در بیت المقدس به مریم وحى شد كه از بیت المقدس بیرون شو زیرا كه این خانه محل عبادتست نه محل ولادت و زائیدن، لذا از بیت المقدس بیرون رفت در میان صحرا پاى نخله‌اى خشكیده عیسى به دنیا آمد، اما وقتى مادرم فاطمه بنت اسد را درد زایمان گرفت در وسط مسجدالحرام بود بمستجار كعبه متمسك گردیده عرض كرد الهى درد زایمان را بر من آسان گردان. همان ساعت دیوار خانه شكافته شد مادرم فاطمه را با نداى غیبى دعوت به داخل نمود مادرم داخل بیت شدن و من در همان خانه كعبه به دنیا آمدم .
دلیل سوم
سومین چیزی كه افضلیت و برترى على(علیه‌السلام) را نسبت به اوصیاء گذشته می‌كند داستان گفتگوى حره با حجاج است .
یكى از دشمنان سرسخت على(علیه‌السلام) "حجاج" است او هر جا دوستان و شیعیان على (علیه‌السلام) را می‌دید به سخت‌ترین وجهى می‌كشت، روزى "حره، دختر "حلیمه سعدیه" بر حجاج وارد شد از طرز ورود و بى اعتنایى نسبت به دستگاه دانست كه این یك بانوى عادى نیست پس از اندكى تامل پرسید حره دختر "حلیمه سعدیه" تویى؟ گفت بلى. گفت مدتها در انتظار دیدار تو بودم به من گفته‌اند كه عقیده تو اینست كه على(علیه‌السلام) بر اصحاب پیغمبر افضل است و تو على را بر ابوبكر و عمر و عثمان ترجیح می‌دهى. حره به حجاج گفت به تو دروغ گفته‌اند عقیده من بیش از اینهاست كه گفته‌اند:
حره گفت خدا حضرت علی را در قرآن بر آدم فضیلت داده آنجا كه می‌فرماید: فعصى آدم ربه فعوى. ولى درباره على(علیه‌السلام) فرمود: و كان سعیه مشكورا؛ آدم از همه نعمت‌هاى بهشت استفاده می‌برد و تنها از گندم ممنوع بود كه فرمود: و لا تقربا هذه الشجرة، معذلك آدم از گندم خورد ولی امام على منعى نداشت و همه نعم الهى بر او حلال بود با این حال نان گندم نخورد.
من نه این كه او را به اصحاب ترجیح می‌دهم بلكه بر پیغمبران بزرگ مثل آدم و موسى و عیسى و ابراهیم و داود و سلیمان ترجیح می‌دهم. حجاج گفت واى بر تو كه اكتفا نكردى كه على را افضل اصحاب بدانى و او را در ردیف انبیاء نام بردى و برتریش دادى اگر دلیل واضحى بر این ادعا نیاورى ترا خواهم كشت. حره گفت خدا او را در قرآن بر آدم فضیلت داده آنجا كه می‌فرماید: فعصى آدم ربه فعوى. ولى درباره على(علیه‌السلام) فرمود: و كان سعیه مشكورا؛ آدم از همه نعمت‌هاى بهشت استفاده می‌برد و تنها از گندم ممنوع بود كه فرمود: و لا تقربا هذه الشجرة، معذلك آدم از گندم خورد ولی امام على منعى نداشت و همه نعم الهى بر او حلال بود با این حال نان گندم نخورد. در اینجا حجاج بى اختیار گفت احسنت یا حره، آنگاه گفت دلیل تو بر تفضیل بر نوح و لوط چیست؟ گفت: حقتعالى درباره نوح و لوط مى‌فرماید: ضرب الله مثلا للذین كفروا امرئة نوح و امرئة لوط كانتا تحت عبدین من عبادنا فخانتا هما فلم یغینا عنهما من الله شیئا و قیل اوخلا النار مع الداخلین . (تحریم/10)
ولى از براى على بن ابیطالب(علیه‌السلام) همسرى است كه خشنودى او خشنود خدا و خشم او خشم خداست اگر فاطمه از كسى راضى نباشد خدا از او راضى نشود. حجاج گفت احسنت بگو بدانم دلیل تفضیل تو بر ابراهیم چه خواهد بود؟
گفت: در قرآن از گفته ابراهیم حكایت می‌كند: و اذ قال ابراهیم رب ارنى كیف یحیى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى ولكن لیطمئن قلبى، ولى على(علیه‌السلام) به تصدیق دوست و دشمن فرمود: لو كشف الغطاء ما ازددت یقینا. حجاج گفت احسنت یا حره .
حجاج گفت: به چه دلیل او را بر موسى ترجیح می‌دهى؟ گفت به دلیل فرموده خدا آنجا كه می‌فرماید، فخرج منها خائفا تیرقب؛ و على(علیه‌السلام) لیلة المبیت جاى پیغمبر خوابید و جان خود را فداى پیغمبر نمود و خدا تقدیر و تقدیسش نمود و من الناس من یشترى نفسه ابتغاء مرضاة الله، حجاج گفت احسنت یا حره. سپس گفت: دلیلت بر تفضیل على بر سلیمان چیست؟ گفت: سلیمان گوید: رب هب لى ملكا لاینبغى لاحد من بعدى، و على فرماید: یا دنیا تنحى عنى غرى غیرى فقد طلقتك ثلاثا لارجعة لى فیك .
پس هر انسان با ذوقى از تشبیه در علم على(علیه‌السلام) به آدم می‌فهمد كه چون آن علم سبب افضلیت آدم و برترى مسجودیت او بر ملائكه و مقام خلافت او گردید؛ على(علیه‌السلام) هم افضل و برتر از انبیاء عظام مانند موسى و عیسى باشد پس به طریق اولى از اوصیاء آنها برتر خواهد بود.
حجاج گفت: احسنت یا حره، به كدام دلیل على بر عیسى افضل بود؟ گفت خدا در قرآن می‌فرماید: اذ قال الله یا عیسى بن مریم انت و قلت للناس اتخذونى و امى الهین من دون الله قال سبحانك ما یكون لى ان اقول ما لیس لى بحق ان كنت قلته فقد تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك ما قلت لهم الا ما امرتنى به. (مائده/115)
این قضاوت و حكومت را به روز قیامت انداخت ولى به على بن ابیطالب(علیه‌السلام) نیز قومى در حد پرستش گرویدند و قائل به خدایى او شدند، و حضرت در دنیا آنها را مجازات فرمود و كیفر داد. حجاج گفت احسنت یا حره و به او جایزه بخشید.
دلیل چهارم
چهارمین دلیل بر سیدالوصیین بودن على(علیه‌السلام) فرمایش خود پیغمبر است چنانچه "میر سید على همدانى شافعى" در كتاب "مودة القربى" از "ابن عباس" روایت می‌كند كه گفت: دعانى رسول الله(صلى الله علیه و آله و سلم) فقال لى ابشرك ان الله تعالى ایدنى بسیدالاولین و الاخرین و الوصیین على فجعله كفو ابنتى فان اردت ان تنتفع به فاتبعه.
على مرآت جمیع انبیاء
ابن ابى الحدید چه خوب می‌گوید و "فخر رازى" در ذیل آیه مباهله و "احمدبن حنبل" در "مسند" و دیگران كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من اراد ان ینظر الى ادم فى علمه و الى نوح فى تقوائه و الى ابراهیم فى خلة و الى موسى فى هیبته و الى عیسى فى عبادته فلینظر الى على بن ابیطالب .
"میر سیدعلى همدانى شافعى" در "مودة القربى" این حدیث را با یك زیادتى نقل می‌كند كه رسول خدا فرمودند: فان فیه تسعین خصلة من خصال الانبیاء جمعها الله فیه و لم یجمعهبا فى احد غیره .
تشبیه علم على به آدم براى اینست كه خداوند آدم را به واسطه عملش بر سایر موجودات فضیلت و برترى داد، پس چون على(علیه‌السلام) علمش از آدم بیشتر است باید افضل از همه موجودات غیر از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) باشد.
پس هر انسان با ذوقى از تشبیه در علم على(علیه‌السلام) به آدم می‌فهمد كه چون آن علم سبب افضلیت آدم و برترى مسجودیت او بر ملائكه و مقام خلافت او گردید؛ على(علیه‌السلام) هم افضل و برتر از انبیاء عظام مانند موسى و عیسى باشد پس به طریق اولى از اوصیاء آنها برتر خواهد بود.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی تبیان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه