قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توجه مراقب به اعضاى بدن

عاقل پس از وصيّت به نفس متوجّه هفت عضو مهم خود مى شود ، هفت عضوى كه وسيله حتمى نجات يا هلاكتند : چشم ، زبان ، گوش ، شكم ، شهوت ، دست ، پا ، هفت عضوى كه ابزار نفس و تسليم اويند و در اين تجارت خانه جهان براى انسان هم چون كارگران وسيله تجارت و كسب اند . برابر با آيات قرآن مجيد جهنم را هفت در است ، هر درى را دسته اى از گمراهان معيّن گرديده ، استحقاق عذاب شخص بستگى به گناهان اين هفت عضو دارد . براى رهايى از عذاب سخت فردا ، بايد به طور دائم واعظ خود بود . بايد يك لحظه از سفارش به خويش و توجّه به وضع اعضا و جوارح غافل نبود . بايد در مقام مراقبت اين هفت عضو حساس بود .  چشم را بايد از نگاه به صورت حرام حفظ كرد . ديده نبايد كسى را به چشم حقارت بنگرد و از ديدن آنچه لزومى براى انسان ندارد پرهيز كند ؛ زيرا همان طورى كه در قيامت از اضافه حرف زدن زبان سؤال مى كنند ، از اضافه ديدن چشم هم بازپرسى مى نمايند .
از آن طرف نبايد به ترك گناه چشم قانع شد ، بلكه بايد ديده را در جهت تماشاى آثار صنع حق و عجايب خلقت هدايت كرد . بايد چشم به تماشاى كتاب خدا و سنّت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و آثار ائمه عليهم السلام برخيزد ، تا از اين طريق انسان بتواند با معارف وحلال و حرام خدا آشنا گردد . بايد به آثار خير ديگران بنگرد ، تا نفس تشويق به اجراى عمل خير گردد .
زبان ، عضوى است كه هر نوع چرخيدن برايش آسان است و هيچ حركتى براى او سنگين نيست ؛ اين عضو كوچك است كه مى تواند مرتكب بزرگ ترين گناه و آلوده به كبائر شده ، براى دنيا و آخرت انسان خطرات سنگينى بيافريند !!
اين عضو با غيبت ، دروغ ، دو بهم زنى ، تعريف از خود ، تكذيب خلق ، طعن و لعن به مردم ، جدال و مراء و ... جنايات بزرگى را مرتكب مى شود . اين عضو براى ذكر گفتن ، ياد گرفتن ، ياد دادن ، نشر حقيقت ، امر به معروف و نهى از منكر ، ارشاد عباد حق ، اصلاح ذات البين و ساير برنامه هاى مثبت آفريده شده .
بايد با نفس خويش شرط كرد كه در طول روز و شب اين عضو را در مسير حق حركت دهد ، كه گفته اند : منطق مؤمن ذكر و نظر او عبرت و سكوت او فكرت است . و در قرآن مجيد آمده : مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ  .
هيچ سخنى را به زبان نمى گويد جز اين كه نزد آن [ براى نوشتن و حفظش ] نگهبانى آماده است .
مراقب گوش باشيد كه جز حق نشنود و از استماع حرف لغو و غيبت مردم مؤمن و آنچه به آبروى افراد لطمه مى زند ، بپرهيزد . شكم را به كم خوردن و قناعت به حلال و اجتناب از شبهات و شهوات ملزم كنيد و عضو شهوت و دست و پا را از افتادن در چاه خطرناك گناه حفظ نماييد . دنيا ماندنى نيست . گذشت عمر گويى از همه چيز سريع تر است . مرگ ناگهان در مى رسد و انسان با رسيدن مرگ تمام توان و قدرتش را از دست مى دهد و جايى براى جبران اشتباهاتش نمى يابد ، چه بهتر كه در اين دو روزه كوتاه عمر به بيدارى و مراقبت زندگى كرده و حساب ذره ذره عمل خود را با توجه به آيات و معارف داشته باشيم . غفلت در هيچ زمينه اى به سود انسان نيست و غافلان در بازار قيامت هيچ نصيبى از رحمت خدا ندارند . خداوند بزرگ اگر مى خواست انسان به غفلت زندگى كند ، به او عقل و فطرت و وجدان و فكرت عنايت نمى كرد . بعثت انبيا ، امامت امامان ، حكمت حكيمان ، عرفان عارفان ، نصيحت ناصحان ، وعظ واعظان ، نوشته نويسندگان آگاه و مسؤول ، فرياد بيداران ، ناله سحرخيزان ، آواى نيك دلان و از همه بالاتر نزول كتب آسمانى براى چيست ؟
به اين واقعيت هاى غير قابل انكار چه جوابى مى دهيد ؟ نه اين كه اين همه عنايت براى بيدار زيستن انسان و پاك ماندن او از آلودگى غفلت است ؟  گمان نمى رود كه انسان در دوره تاريخ ، مرضى پرخطرتر از غفلت ديده باشد ، جنايات ، معاصى ، ناپاكى ها ، ضررها ، خسارت ها ، همه و همه معلول اين بيمارى خانمانسوز و اين مرض مهلك است . انبيا و امامان و حكيمان و عارفانى كه شاگردان مكتب آن بزرگواران بودند ، به صورت بسيار عجيب از غفلت وحشت داشتند . آنان مى دانستند كه گرفتاران به غفلت در پرتگاه جهنم اند و اگر بيدار نشوند ، درافتادن به عذاب براى آنان امرى حتمى است .
انسان هاى غافل ، شرورترين موجودات روى زمين ، آلوده ترين جنبندگان روى خاك و پليدترين مخلوقات اين كره كوچك اند . تاريكى و رنج ومشقّت ومشكلات حيات ديگران ، معلول غفلت غافلان وبى خبرى بى خردان، و بى توجّهى دنياپرستان و بدكردارى خفتگان و پستى عاصيان است .
سعدى شيرازى چه زيبا سروده است :

 


بس بگرديد و بگردد روزگار                                                   دل به دنيا درنبندد هوشيار
 اى كه دستت مى رسد كارى بكن                                       پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار
اين همه رفتند و ما اى شوخ چشم                                      هيچ نگرفتيم از ايشان اعتبار
 اى كه وقتى نطفه بودى در شكم                                       وقت ديگر طفل بودى شيرخوار
مدّتى بالا گرفتى تا بلوغ                                                    سرو بالايى شدى سيمين عذار
هم چنين تا مرد نام آور شدى                                              فارس ميدان و مرد كارزار
آنچه ديدى برقرار خود نماند                                                 و آنچه بينى هم نماند برقرار
دير و زود اين شكل شخص نازنين                                         خاك خواهد گشتن و خاكش غبار 


بندگى در كوى عشق از پادشاهى خوش تر است     بستگى صد ره در اين دام از رهايى خوش تر است

تجربت ها كردم از روى حقيقت چند بار                    دلق درويشى ز تاج پادشاهى خوش تر است

 
يك نظر در باده صافى كن و در جام مى                   تا ببينى بى خودى از خودنمايى خوش تر است


ذوق شب هاى دراز و ناله هاى جان گداز               گر چشى دانى كه شاهى از گدايى خوش تر است
 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه