عمار یاسر از نخستین کسانى بود که ایمان آورد. همواره پیرو رسول خدا صلى الله علیه و آله بود و در همه نبردهاى آن حضرت شرکت داشت. پس از آن حضرت، از یاران نزدیک و وفادار مولا على علیه السلام بود و همواره با کلام روشن گرش، مردم را به سوى آن حضرت دعوت مى کرد. در نبردها همراه حضرت على علیه السلام بود و با سخنان شورانگیز، مردم را به همراهى آن حضرت فرا مى خواند. سرانجام در جنگ صفین به شهادت رسید و مولا على علیه السلام بر جنازه او نماز خواند. راهش پر رهرو باد.
نخستین پرواز
پیامبر خدا در خانه اَرقَم بود که عمار به دیدارش آمد. آمده بود تا سخنان آن حضرت را بشنود. کلمات آسمانى که از پیامبر به گوشش رسیده بود، او را سخت شیفته کرده بود. نفس الهى رسول خدا صلى الله علیه و آله ، پنجره اى رو به آسمان به رویش گشود و او را پر پرواز بخشید تا در بلنداى آسمان توحید پرگشاید و از شمیم دل کش مسلمانى جانى تازه بگیرد. تا شب نزد پیامبر ماند و شبانه، پنهانى به خانه اش برگشت. عمار یاسر، نخستین کسانى بود که در بیابان غفلت و جهل و تاریکى دل به نور ایمان روشن کرد و اسلام آورد و به یگانگى خدا و رسالت رسول خدا صلى الله علیه و آله شهادت داد. هنوز زمانى از اسلام آوردن او نمى گذشت که گرفتار شکنجه هاى کفار قریش شد. شکنجه هایى که جانش را مى گرفت و زنده بودن را برایش ناممکن مى ساخت، ولى عمار یاسر، پرچم دار استقامت و صبر، تا آخرین لحظه عمرش به اسلام و رسول گرامى اسلام، عاشقانه وفادار ماند. درود و سلام و رحمت الهى بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و بر یاور وفادارش، عمار یاسر!
تقدیر مبارک
یاسر براى رفتن برادرش از یمن به مکه آمده بود و آنجا مانده بود و سمیه، دخترى از قبیله بنى مخزوم را به همسرى گرفته بود. گویى دست تقدیر او را به اینجا کشیده بود تا یارى جان بر کف و وفادار براى رسول خدا صلى الله علیه و آله و على مرتضى علیه السلام تربیت کند. وقتى زمزمه هاى دعوت آسمانى رسول خدا صلى الله علیه و آله در مکه پیچید، عمار، فرزند یاسر و سمیه، پنهانى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت و اسلام آورد. با بازگشت او به خانه، کلمات آسمانى که عمار از پیامبر خدا شنیده بود، روح و جان یاسر و سمیه را هم شیفته خود کرد و آن دو نیز اسلام آوردند. گویى خورشید حقیقت اینک در خانه یاسر طلوع کرده است و به دل هاى باایمان این خانواده نور و گرمى مى بخشد و عمار بهانه اى بود براى این طلوع. زهى سعادت آنان که چشم دلشان به نور حقیقت روشن شد!
آغاز شکنجه ها
هنوز چند روزى از طلوع خورشید اسلام در خانه یاسر نگذشته بود که غبار سنگین بدگویى ها و جسارت ها و در پى آن، توفان شکنجه ها و آزارها، دیوارهاى خانه را لرزاند. حالا آفتاب سوزان حجاز بود و ریگ هاى گداخته بیابان و تنور زره هاى پولادین و تن رنجور یاسر و سمیه و عمار و برادرش، عبدالله که در میان این همه حرارت مى سوخت و مى گداخت. کفار تنها به شنیدن کلامى از زبان آنها بر ضد رسول خدا صلى الله علیه و آله راضى بودند تا از آزار این خانواده دست بردارند، ولى عشق به خدا و رسولش چنان دل هاى آسمانى این تازه مسلمانان را گداخته بود که گداختن جسم را تاب مى آوردند و کافران چه زجرى مى کشیدند از این همه صبورى، بردبارى و استقامت. درودشان باد که با خونشان نهال تازه روییده اسلام را آبیارى کردند!
شمیم شکیبایى
یاسر، سمیه، عمار و عبدالله، شکنجه هاى طاقت فرساى کفار را تنها به عشق رسول خدا صلى الله علیه و آله و به عشق خداى یکتاى او تاب مى آوردند و رسول چه زیبا و دل نشین امیدشان مى بخشید. آنها همه سوختن ها و گداختن ها را از یاد مى بردند، وقتى از لبان رسول خدا صلى الله علیه و آله مى شنیدند که مى فرمود: «اى آل یاسر! صبر پیشه کنید که موعد شما بهشت خداوند است.» گویى باید یاسر و سمیه با اهداى جان خویش، نداى اسلام را بلند مى کردند و با خون خویش این نهال را مى رویاندند و عمار باید مى ماند و صبورانه این همه داغ را تحمل مى کرد تا در پیشامدهاى آینده، به کمک اسلام بشتابد و یارى گر آن باشد.
دعاى پیامبر
کافران مکه که از شکنجه بى امان عمار یاسر و از صبورى و استقامت او به ستوه آمده بودند و دیگر هیچ امیدى به برگشت او از اسلام برایشان نمانده بود، او را در حالى که همچنان فریاد توحیدش بلند بود، در آتش افکندند. رسول گرامى اسلام با دلى دردمند از این همه شکنجه یارانش، براى عمار دعا کرد و فرمود: «اى آتش! سرد و سالم باش براى عمار، چنان که براى ابراهیم، سرد و سلامت گشتى.» به دعاى رسول خدا صلى الله علیه و آله ، عمار از آتش آسیبى ندید. او باقى ماند تا وفادارى اش را تا آخرین لحظه عمر خویش به اسلام و پیامبر اسلام ثابت کند و در مقاطعى حساس، اسلام واقعى را بنمایاند و فریاد کند.
ثواب ساختن مسجد
پیامبر خدا به مدینه هجرت کرده بود و باید مسجدى مى ساخت تا در آن نماز بگذارد و مردم در آن گرد آیند و از حضور آن حضرت بهره بگیرند. ساختن بناى مسجد آغاز شد و در این میان، عمار از کسانى بود که به جد در ساختن این بنا یارى مى کرد. او به اندازه دو برابر دیگران سنگ ها را جا به جا مى کرد و چون از او علت این کار را مى پرسیدند، پاسخ مى داد: ثواب نیمى را براى خودم و ثواب نیم دیگر را براى رسول خدا صلى الله علیه و آله مى خواهم.
پیامبر خدا بارها و به بهانه هاى گوناگون، او را تحسین مى کرد و پاداش نیک الهى را و بهشت رضوان را به او وعده مى داد. عمار یاسر یاورى وفادار و فداکار بود که لحظه اى در ایمان خویش تردید راه نداد و دمى از عشق خدا و رسولش رها نشد، تا آنکه در 91 سالگى به وصال محبوب شتافت. رحمت و درود خدا بر او باد!
ملاک حقانیّت
نه فقط یاران امام على علیه السلام که همه مسلمانان، عمار یاسر را به خوبى مى شناختند و همه از وفادارى اش به رسول خدا صلى الله علیه و آله و از محبوبیت او نزد ایشان خبر داشتند. به دلیل روایت هایى که از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره عمار یاسر در یادها مانده بود، عمار براى بسیارى از مردم ملاک حقانیت بود. ابن ابى الحدید، از بزرگان علماى اهل سنت و شارح نهج البلاغه، آن گاه که از جنگ صفین یاد مى کند، حضور عمار را در یک جبهه، ملاک بر حق بودن آن جبهه و باطل بودن جبهه مخالف در نگاه هم مردم مى شمارد و آن گاه خود از این نکته تعجب مى کند که مردم عمار یاسر را ملاک حق مى دانستند، ولى از امام على علیه السلام غافل بودند. اینها دردهایى بود که سینه کسانى چون عمار را به سختى مى گداخت؛ گویى مردم نه در پى حقیقت، که در پى فتنه و هیاهو و خواهش هاى نفسانى خویش بودند و خوشا سعادت آنان که در پایدارى بر حق سعادت واقعى را جستند.
نبرد صفین
سه روز از نبرد بزرگ صفین مى گذشت؛ نبردى که در آن گروهى از مسلمانان در برابر حجت و جانشین رسول خدا به جنگ آمده بودند. نبردى که در آن نشانه هاى حق و باطل حقیقت را روشن کرده بود، ولى چشم هاى بسته و دل هاى قفل زده، از درک آن غافل بود. در روز سوم نبرد، عمار فرمانده جنگ بود. او که به باور بسیارى از حاضران در دو لشکر و به روایات متعدد از پیامبر خدا، ملاک حقانیّت لشکرى بود که در آن حضور داشت، به فرماندهى سپاهیان همراه امام على علیه السلام در صف جنگ ایستاده بود. با این حال، این دلیل روشن مثل صدها دلیل دیگر نتوانست دل هاى قفل زده را بیدار کند. عمار یاسر 91 ساله در این جنگ، در رکاب امام، مولا و مقتدایش على علیه السلام شربت شهادت نوشید و صلابت در عشق و ایمان را به تصویر کشید. خدایش رحمت کناد!
سرّى استوار
عمار بن یاسر، یکى از وفادارترین و محبوب ترین یاران امام على علیه السلام بود و همین سبب مى شد بدخواهان و مخالفان، با بدگویى ها و تهمت ها قصد پایین آوردن مقام او را داشته باشند یا به آزارش دست بزنند. البته شهامت، جسارت و هشیارى عمار و نیز مقام بلندش، او را چون سدّى مقام و در برابر همه آزارها، جسارت ها و تهمت ها استوار مى داشت. با آنکه پس از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله ، بسیارى از دل ها، خواب آلودگى و غفلت را برگزیده بودند، ولى همگان روایات رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره عمار را به یاد مى آوردند. به یاد مى آوردند که پیامبر درباره عمار فرمود: «سر تا قدم عمار را ایمان پر کرده و ایمان با گوشت و خونش آمیخته شده است» و نیز روایتى که ابن مسعود از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مى کند که فرمود: «هرگز عمار میان دو کار مخیر نشد، مگر آنکه آنچه را به رشد و هدایت نزدیک تر بود، برگزید».
وفادارى درونى
امر مهم در حقانیت و سعادت کسى چون عمار یاسر، انتخاب از سر هشیارى و عمل از سر عقیده و بصیرت است. وفادارى عمار با امام على علیه السلام به دلیل همین بصیرت بود که چنان ارزشى یافت که او را ملاک حقانیت قومى قرار دهد و این بصیرت در همه لحظات زندگى عمار یاسر جارى بود. در روز شهادتش، امام على علیه السلام او را پیش از نبرد در آغوش گرفت و با او وداع کرد و فرمود: «اى عمار! خدا تو را جزاى خیر دهد که خوب برادر و رفیقى بودى.» عمار پاسخ داد: «به خدا قسم، با بصیرت و بینش از شما پیروى مى کنم؛ زیرا در روز حنین از پیامبر شنیدم که فرمود: عمار! پس از من فتنه و آشوبى پیش مى آید. در آن زمان، از على پیروى کن که او با حق است و حق با اوست.» این بصیرتى بود که بسیارى از مردم آن زمان چشم و دل خود را از آن محروم مى داشتند.
پرواز تا ملکوت
روزى دیگر از نبرد سخت صفین گذشت و شب فرا رسید. تاریکى شب آتش جنگ را کم سو کرده بود. اجساد کشتگان در میانه میدان بر جا مانده بود. مولاى متقیان، امام على علیه السلام ، دل شکسته، ولى صبور در میان اجساد مى گشت تا آنکه گریان و اندوهناک بر زمین نشست و کسى را در بر گرفت و فرمود: «اى مرگ! تو از من دست نمى کشى. همه دوستانم را از من گرفتى. گویى کسانى را که دوست دارم، به درستى مى شناسى و به سویشان مى آیى.» کسى که اینک چنین آرام در آغوش ولىّ خدا آرمیده بود، عمار بن یاسر بود؛ یاورى وفادار و با شهامت، فداکار و صبور، با ایمان و آگاه براى رسول خدا صلى الله علیه و آله و جانشین او، على مرتضى که پس از شهادتش، خود امام بر او نماز خواند و او را بر اساس وصیتش، با همان لباس خونین جنگ به خاک سپرد.
منبع : پایگاه حوزه