قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نفس و مقامات اربعه

فيلسوف بزرگ ، عارف معارف ، مجتهد عالى قدر مرحوم حاج ميرزا ابوالحسن رفيعى قدس سره ، در مسئله علاج نفس از آلودگى ها مقاله مهمّى دارد كه لازم است پويندگان راه عرفان بر آن مطّلع شوند . گرچه اين مقاله نياز به تفسير و توضيح دارد ، ولى تفسير آن از عهده اين كم ترين خارج است ، تنها به ذكر اصل مقاله اكتفا مى شود :بدان كه قوّه عمليه در نفس انسانيّه كارفرماى بدن جسمانى است در رسيدن به اوج سعادت و كمال ، ناچار است كه مراتب چهارگانه را كه خواهيم شرح داد به سير و حركت معنويّه عبور نموده تا از حضيض نفس حيوانيّت به ذروه علياى انسانيّت نايل و برخوردار شود .مرتبه اولى كه او را « تجليه » خوانند ، آن است كه نفس قوا و اعضاى بدن را به مراقبت كامله در تحت انقياد و اطاعت احكام شرع و نواميس الهيه وارد نموده كه اطاعت اوامر و اجتناب از منهيّات شرعيّه را به نحو اكمل نمايد ، تا پاكى صورى و طهارت ظاهريّه در بدن نمايان شود و در نفس هم رفته رفته خوى انقياد و ملكه تسليم براى اراده حق محقّق گردد و براى حصول اين مرتبه ، علم فقه بر طبق طريقه جعفريّه كافى و به نحو اكمل عهده دار اين امر است .مرتبه ثانيه كه آن را « تخليه » نامند ، آن است كه نفس به مضار و مفاسد اجتماعى و انفرادى اخلاق رذيله و خوى هاى پليد آگاهى يابد و به تدبّر در عواقب وخيم آن ها در دنيا و عقبى بر طبق دساتيره مقرّره در فن علم اخلاق ، آن صفات ناپسند را از خود دور و محو نمايد ، هم چون كبر و حسد و حرص و شهوت و بدبينى به خلق و خودخواهى و باقى صفات رذيله كه در كتب اخلاق ثبت است و اين كارها در معالجات روحانى و طبّ الهى هم چون خوردن مسهلات و داروهاست براى رفع اخلاط فاسده در معالجه جسمانى و طبّ طبيعى .مرتبه ثالثه كه آن را « تحليه » نامند آن بود كه پس از حصول تخليه و رفع موانع ، خود را به زيور اخلاق نيك و خوى هاى پسنديده كه در نظام اجتماع و فرد تأثير به سزا و عميق دارند آراسته كند و اين خود پاكيزگى باطن و طهارت معنويه است كه تا اين معنى حاصل و متحقّق نشود ، آدمى در باطن آلوده و نجس خواهد بود ، هرچند كه ظاهر بدن محكوم به پاكى ظاهرى است و اين كار در طبّ روحى و معالجه نفس مانند خوردن غذا و استعمال دواى مقوّى است كه براى توليد نيرو و قوّت بدن در طبّ جسمانى بكار مى برند .مرتبه رابعهو پس از حصول و تحقّق مراتب سه گانه فوق از بركت صفا و پاكى روح در نهاد آدمى جاذبه محبّت به حضرت حق پيدا گردد ، كه توليد آن از مجذوب شدن قهرى است به عالم حقيقت و سرد شدن از عالم مجازى كه عرصه ناپايدار ممكنات است و رفته رفته محبّت شدّت نمايد و اشتعال و افروختگى در روح عيان گردد و از خود بيخود و بى خبر شود و اين مقام را كه مرتبه چهارم از كمال قوّه عمليه است فنا گويند و مقام فناء فى اللّه سه درجه دارد :درجه اولى : فناء در افعال است ، كه در نظر عارف سالك جمله مؤثّرات و همه مبادى اثر و اسباب و علل از مجرّد و مادّى و قواى طبيعيّه و اراديّه بيهوده و بى اثر شود و مؤثّرى غير از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در كائنات نبيند و عوامل اين عالم را محو و ناچيز در حيطه قدرت نامتناهى الهى شهود نمايد و در اين حال يأس تمام از همه خلق و رجاء تام به حق پيدا شود و حقيقت آيه كريمه : وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى  .
[ اى پيامبر ! ] هنگامى كه به سوى دشمنان تير پرتاب كردى ، تو پرتاب نكردى ، بلكه خدا پرتاب كرد [ تا آنان را هلاك كند ] .  به عين شهود بدون شائبه پندار و خيال عيان بيند و لسان حال او مترنّم به مقال ذكر كريم « لا حول ولا قوّة الاّ باللّه » گردد و در اين مقام بزرگ ترين قدرت ها و نيروهاى مقتدرترين سلاطين عالم امكان ، با قدرت و نيروى پشه ضعيف در نظر حقيقت بين او يكى شود و اين درجه را محو گويند .
درجه ثانيه : فناء در صفات حق است ، بيان اين مقام آن كه انواع مختلفه كائنات كه هريك در حد خود تعيّنى و نامى دارند ، مانند مَلَك و فلك و انسان و حيوان و اشجار و معادن كه در نظر اهل حجاب به صورت كثرت و تعدّد و غيريّت متصوّر و مشهود هستند ، در نظر عارف الهى يكى شوند ، يعنى همه را از عرش اعلاى تجرّد تا مرز خاك به صورت نگارستانى مشاهده نمايد كه در تمامت سقف و ديوار آن عكس علم و قدرت و حيات و رحمت و نقش و لطف و مهر و محبّت الهى و عنايت يزدانى به قلم تجلّى نگاشته و پرتو جمال و جلال حق بر آن افتاده است . در اين نظر برّ به بحر و درياها به خشكى ها ، افلاك و خاك ، عالى و دانى بهم متصل و پيوسته و يكى خواهند بود و همه با يك نغمه و به يك صداى موزون خبر از عظمت عالم ربوبى دهند و در اين مقام به حقيقت توحيد و كلمه طيّبه « لا إله إلاّ اللّه » متحقّق شود ، يعنى همه صفات كمال را منحصر به حق داند و در غير حق ظلّ و عكس صفات كمال را پندارد و اين مقام را طمس خوانند .
درجه ثالثه : مقام فناء در ذات است كه فناء در احديت گويند و در اين مقام همگى اسماء و صفات ، از صفات لطف هم چون رحمان و رحيم و رزّاق و منعم و صفات قهر مانند قهّار و منتقم را مستهلك در غيب ذات احديّت نمايد و به جز مشاهده ذات احديّت هيچ گونه تعيّنى در روح او باقى و منظور نماند ، حتّى اختلاف مظاهر هم چون جبرئيل و عزرائيل و موسى و فرعون از چشم حقيقت بين صاحب اين مقام مرتفع شود ، مِهر و خشم حق ، بسط و قبض ، عطا و منع وى ، بهشت و دوزخ براى او يكى گردد ، صحت و مرض ، فقر و غنى ، عزّت و ذلّت برابر شود ، در اين مرحله است كه شاعر عارف ، الهى نيك سروده كه گفت :

 


گر وعده دوزخ است و يا خلد غم مخور                            بيرون نمى برند تو را از ديار دوست
 
و شايد يكى از مراتب استقامت كه در صحيفه الهيه امر بدان فرموده و ممدوح در علم اخلاق و محمود در فنّ عرفان است ، همين مقام شامخ فنا در ذات است و اين مقام را « محق » خوانند كه به كلّى اغيار از هر جهت محو و نابود گشته ، توحيد صافى و خالص ظهور و تحقّق يافته است ، در اين مرتبه كه آخرين منازل و سفر إلى اللّه ـ جلّت عظمته ـ بود به لسان حقيقت گويد : «يا هو يا من ليس إلاّ هو» و چون طالب حق به اين مقام رسيد از هويّت او و هويّت همه ممكنات چيزى نمانده بلكه در تجلّى حقيقت حق متلاشى و مضمحل شده اند ، لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ  .
آرى ، اگر جلوى نفس از غرق شدنش در شهوت ، شهوت طعام و شراب ، شهوت جاه و مقام ، شهوت خودخواهى و خودبينى ، شهوت مال دوستى و دنياپرستى و خلاصه هر شهوت نابجا و غلطى گرفته شود ، به مقامات عالى رسيده و به صفات حق آراسته شده ، بلكه از او خودى باقى نمانده و جز خدا چيزى در بين نخواهد ماند . به قول فيلسوف كبير ، حاج ملاّ هادى سبزوارى :

اى به ره جستجوى نعره زنان دوست دوست                      ور به حرم ور به دير كيست جز او اوست اوست پرده ندارد جمال غير صفات جلال                     نيست بر اين رخ نقاب نيست بر اين مغز پوست جامه دران گل از آن نعره زنان بلبلان                           غنچه بپيچد به خود خون به دلش تو به توست
يار به كوى دل است كوى چو سرگشته گوى         بحر به جوى است وجوى اين همه در جستجوست با همه پنهانيش هست در اعيان عيان                         با همه بى رنگيش در همه زاو رنگ و بوست مخزن اسرار اوست سرّ سويداى دل                             در پيش اسرار باز در به در و كوبه كوست
 
اين كه در قرآن مجيد و روايات ، اين همه اصرار بر خويشتن دارى و خوددارى از شهوات شده ، چون راه كمال و سعادت انسان در اين است و به همين خاطر هركس به مقام قرب رسيد از اين راه رسيد و هركس از مقام حق دور ماند به خاطر شهوت دور ماند ، به همين جهت حضرت صادق عليه السلام جهت راهنمايى به راه حق فرموده اند : [ مَنْ رَعى قَلْبَهُ عَنِ الْغَفْلَةِ وَنَفْسَهُ عَنِ الشَّهْوَةِ وَعَقْلَهُ عَنِ الْجَهْلِ فَقَدْ دَخَلَ فى ديوانِ الْمُنْتَبِهِينَ ] هر كس قلبش را از غفلت و نفسش را از شهوت و عقلش را از جهل بازدارد در زمره هوشياران خواهد بود. 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه