قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خاطره ای شنیدنی از زبان عارف وارسته استاد حسین انصاریان

  در حدود سال 61 بنده به یکی از شهرهای بزرگ ایران برای سخنرانی دعوت شدم ، یکی دوشب که از سخنرانی ما در این شهر گذشت ، یکی از آقایون اهل علم که با هم دوست بودیم بهم تلفن کرد و گفت : اگه امکان داره یه چند شب بیام پیش شما؟ ، من هم قبول کردم و گفتم دو شب آخر مراسم تشریف بیارید ، فاصله شهر این آقا با مراسم در حدود 100 کیلومتر بوده ، استاد نقل می کردند : وقتی رفیق ما اومد ، من در حال نوشتن شرح صحیفه سجادیه بودم ، دوستم رو کرد به من و گفت چند روزه مهمان شما هستم ولی از ساعت 5 صبح شروع  میکنی نوشتن تا 5 بعد از ظهر، آخه ول کن نوشتن رو ،خسته شدم ، استاد رو میکنن به دوستشون و قلم رو به زمین میزارن ، و میگن چه کار کنیم؟ ، این آقای اهل علم میگه: بریم بیرون نزدیک منزل یه کمر بندی هست بریم تا بالا و برگردیم، پیاده روی کنیم ، استاد هم قبول می کنند. حالا دو تا آخوند ، با لباس آخوندی میرن توی کمر بندی، وقتی چند متری از کمربندی رو طی کردن ، یک ماشین صفر کلیو متر با راننده ای جوان و خوش تیپ و زیبا جلوی پای ایشان و دوستشون نگه میداره ، و رو میکنه به استاد و میگه : حاجی آقا افتخار میدین؟ بفرمایید بالا!!
آقای اهل علم رو میکنه به استاد و میگه : حاجی آقا سوار نشید خطرناکه ( به خاطر قتل های خود سرانه اوایل انقلاب ) استاد توجه نمی کنند ، باز اون پسر به استاد میگه حاج آقا کجا میروید ؟ استاد هم میگن : هر جا که شما بری !! بالاخره استاد روی صندلی جلوی ماشین سوار می شوند و به دوستشون هم میگن برو عقب سوار شو!!
سرتون رو درد نیارم ، این آقا پسر استاد و دوستشون رو می برند خونه، من این داستان رو از خود استاد نقل میکنم که دیشب در مسجد حظیره نقل کردند ،
آقای انصاریان گفتند: تا وارد خونه شدیم ، همه جای خونه به غیر از سقف پر بود از عکس های خواننده های قدیم و جدید و هالیووردی !! یه تعداد عکس نیمه لخت هم بود ، تا این صحنه پیش میاد ، دوستشون رو می کنند به حاجی آقای انصاریان و با یک وحشتی میگن: حاجی کجا رو نگاه کنم!!
استاد با یه زیبایی خاصی گفتند: دوستم هی سرش رو به طرف سقف میگرفت ، هی به زمین ، هی نق میزد که حاجی اینجا کجاست که ما رو آوردی
چند دقیقه بعد پسر جوان اومد و به استاد گفت: حاج آقا اینجا راحت باش ، اینجا هر چی بخوای پیدا میشه ، مشروبات ، تریاک عالی اصل ، سیگار...
استاد میگن : فعلا چای بیار تا ببینیم چی میشه...
بعد از ساعتی باز جوان میگه حاجی آقا مشروب بیارم؟ تریاک بیارم؟ منقل رو روشن کنم؟ یا نه ، استاد هم میگه جوان من اهل این برنامه ها نیستم ، جوان ناراحت میشه میگه : حاجی آخوند ها که این کارا واسشون اشکالی نداره و انجام میدن؟!!! استاد میگن آخوند خوب داریم ، آخوند بد هم داریم ، امشب گیر بد کسی افتادی ، بعد هم استاد رو میکنه به جوان میگه: من با کسی وعده دارم اگر این مشروب رو بخورم دهنم بوی الکل میگیره، من چطوری با این دوستم صحبت کنم؟ خیلی هم با هم صمیمی هستیم اگه بفهمه ناراحت میشه و دوستی ما به هم میخوره ، بعد هم استاد میگه من دارم میرم. جوان که از حاجی آقا خوشش اومده بود گفت کجا؟ استاد گفتند: سر قرار،
جوان گفت : حاجی آقا کجا وعده گذاشتی؟
استاد فرمودند: درب مسجد جامع شهر
با هم سوار ماشین راه افتادند و رفتن به سمت وعده ، وقتی به درب مسجد جامع شهر رسیدند ، جوان گفت : حاجی آقا کو این کسی که باهاش وعده داشتی؟
استاد اشکی دور چشمش حلقه زد و با تمام وجود گفتند: الله
وقتی استاد نام مبارک خدا رو بر زبان آورد ، انگار تیری به قلب این جوان زدند ، یک جوان لات عرق خور شروع کرد به گریه و زاری ، هی می گفت حاجی منو با خدا آشتی بده ، من اشتباه کردم....
حاجی آقا انصاریان فرمودند : بعد از این جریان این پسر توبه کرده خیلی اصرار کرد که شماره تماس و آدرس من رو بگیره ولی من بهش ندادم و از هم جدا شدیم.
از این جریان 1 گذشت ، تلفن حاجی آقا انصاریان زنگ خورد ، همان دوست اهل علم بود که با حاجی آقا به منزل این جوان رفته بودند ، پشت تلفن شروع کرد به صحبت از اینکه : من اون جوان رو به همراه همسرش تو حرم امام رضا (ع) دیدم ، اومد جلو احوال شما رو از من می پرسید ، و گفت بهتون بگم : خدا به من  همسری  داده که شب ها برای نماز شب منو بیدار میکنه و با هم دیگه مناجات می کنیم و اشک میریزیم ، کسب کارم خیلی عالیه ، از وقتی حاجی دستم رو گذاشتی تو دست خدا زندیگیم زمین تا آسمون عوض شده و با گریه براتون دعا می کرد.
وقتی استاد انصاریان اینا رو منبر تعریف می کرد به پهنای صورت هم اشک می ریخت ،  ، استاد در آخر منبر گفتند: کاش مهر محبت ها مثل قدیم بود ، کاش همه با هم یکی بودند...
همه ما می تونیم یه طریقی روی دیگران تاثیر بزاریم ولی اول باید به روی خودمون تاثیر بزاریم و روی خود کار کنیم تا بتونیم دیگران رو هم به مسیر الهی و سعادت دعوت کنیم. ان شالله اگه فایل صوتی این سخنرانی استاد به دستم رسید در وبلاگ قرار میدم.

 



منبع : http://salar-mast.blogfa.com/post-336.aspx
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه